فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    بسته جوک زمستونی ۳ اسفند ۱۳۹۶


    مامانم داشت راز بقا میدید و گریه میکرد
    😂
    گفتم چرا گریه میکنی مادر؟
    .
    .
    .
    .
    گفت نگاه کن این دو توله شغال با هم چه خوبن
    😂

    بعد تو و داداشت هر روز دعوا میکنید
    😂😁😂😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دیشب دزد اومده خونمون
    دیده هیچی نداریم
    😂
    .
    .
    .
    .
    .
    لج کرده ریده رو موکت
    😂

    از صب داریم موکت میشوریم
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بچه مدرسه ای ک بودم
    این کتاب گنده های دانشجو هارو میدیدم با خودم میگفتم اینارو چجوری میخونن؟
    دانشجو ک شدم فهمیدم
    “نمیخونن”
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    آخرین باری که نظر من برای کسی مهم بود به سالها پیش برمیگرده

    ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺟﺎﺕُ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻨﺪﺍﺯﻡ ﯾﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ؟!؟
    .
    .
    .
    .
    ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺍﻭﻧﺠﺎ
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    کارگردان میگ میگ اعلام کرد
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    این کارتون بر گرفته از داستان جاناتای و عزاییل است
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    عــــــــــــــــــــمق فاجعه رو زمانی دونستم که توی صف نونوایی
    .
    .
    .
    .
    دو تا افغانستانی گفتن
    اِران دِگَر جای زیندَگانی نِمی باشَد
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    میخواستم با یه دختر تو دانشگاهمون
    دوست بشم هرچی پروژه داشت رو براش انجام میدادم

    یه روز بهش گفتم بریم کافه ؟

    گفت شرمنده امشب خونه پدرشوهرم دعوتم
    😂

    همه بدنم سرد شد یه لحظه
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﻓﺮﻫﻨﮕﺴﺘﺎﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺍﻋﻼﻡ کرد
    .
    .
    .
    .
    .
    ﺯﯾﻦ ﭘﺲ ﺑﻪ جای ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﻭﺍﮊﻩ ﻣﻨﺤﻮﺱ ﻭ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ “ﺳﺎﭘﻮﺭﺕ” ﺍﺯ ﻭﺍﮊﻩ “ﭼﺴﺒﻮﻧﮏ ﺑﯽﺣﯿﺎ” ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺷﻮﺩ
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دختر :بابا بوست کنممممممممممممممممممم؟
    .
    .
    .
    .
    .
    بابا : پول ندارم ها! عصری مامانت بوسم کرد
    😂😁😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    برادر زادم هفت سالشه
    😂
    .
    .
    .
    .
    .
    داشته تکلیفشو انجام میداده قسمت جمله سازی نوشته : بابا باد داد
    😂

    داداشم طفلک جرات نمیکنه سمته مدرسشون بره
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بچه بودم، دندونم که درد میگرفت، پدرم میگفت محلش نذار خودش خوب میشه
    .
    .
    .
    .
    الان مسئولین با همین روش مشکلات مملکت رو دارن حل میکنن

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    صبونه عدسی خوردم ناهار لوبیا
    .
    .
    .
    .
    شامم اگه فلافل بخورم

    به تنهایی میتونم ظرفیت تولید گاز کشور رو به میزان یک میلیون متر مکعب افزایش بدم
    😂
    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تو تبلیغ میگه؛ روغن فامیلا هیچ وقت خودش رو نمیگیره

    انگار بقیه روغن ها خودشون رو میگیرن
    مثلأ به روغن لادن سلام کنی، جواب نمیده روشو میکنه اون ور
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه نفر تو اینستا فالوم کرده، فقط جنیفر و نیکی میناج و کیم کارداشیان رو فالو داره
    .
    .
    .
    .
    .
    از صبح هی میرم جلو آینه باسنمو نگاه میکنم ببینم خبریه؟
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏به رفیقم زنگ زدم میگم نمیخوای پولمو بدی؟

    گفت اگه پولتو بدم دیگه بهم زنگ نمیزنی
    😂

    و تو تنها کسی هستی که بهم زنگ میزنی تو تنهاییام
    .
    .
    .
    از این زاویه نگاه نکرده بودم به قضی
    😂😁😂😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یارو به زنش خیانت کرده طلاقش داده اون یکیو گرفته
    .
    .
    .
    .
    حالا با زن سابقش تو رابطه مخفیانه ست
    😂
    چه مرگتونه؟ مرضتون چیه؟ چرا هارید؟؟
    😂‍♂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏مهريه مادر بزرگم 3هزار تومن بود
    .
    .
    .
    .
    .
    يه سري پدربزرگم باش دعواش شد یک قوطی رب انداخت جلو مادربزرگم گفت

    پاشو برو خونه بابات
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏ساعت 6 صبح بابام اومده میگه میری نون بخری؟

    گفتم آره
    ده دقیقه دیگه
    .
    .
    .
    ساعت 6و پنج دقیقه چشمام بسته بود دیدم داره صدای بستن کمربندش میاد
    😂

    میگه نمیخواد خودم میرم
    ☹️

    پاشدم دیدم فقط کمربندش دستشه داره تکونش میده که حس کنم داره شلوار میپوشه بره
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏آزار جنسی؛ ‏فقط اونجاش که
    .
    .
    .
    .
    .
    با جنسای یه مغازه ور میری در حالی که قصد خریدشونو نداری و میری رو اعصاب صاحب مغازه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    علت بدبختیام اون معلم قرآنی بود ک هربار یه قصه قرآنی تعریف میکردو میگفت یکی شونو الگوی زندگیتون قرار بدین
    .
    .
    .
    .
    .
    کاش هیچوقت قصه اصحاب کهف رو نمیگفت
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏یه سری هم رفتیم شکار, میفتادیم دنبال گوزن تا یه جایی میدوید بعد برمیگشت سمت ما نگاهمون میکرد و انقدر میخندید که میمرد
    .
    .
    .
    .
    .
    انگار ندیده بود با تور کسی بره شکار گوزن
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یبار تو مجلس‌عروسی از یکی خوشم اومد رفتم شماره بدم

    ناراحت شد گفت نمیفهمی که من متاهلم؟
    .
    .
    .
    .
    گفتم نه از کجا بفهمم؟

    گفت اسکل نمیبینی لباس عروس تنمه؟!؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بچه بودم مامانم نمیذاشت زیاد با کامپیوتر بازى کنم، پسر خاله مو فرستادم رمز ببینه
    .
    .
    .
    .
    .
    اومد گفت، رمزش ٤ تا ستاره اس. صد بار
    ****
    رو امتحان کردیم، نشد
    .
    .
    .
    .
    اخرش نتیجه گرفتیم، خدا نمیخواد ما کار اشتباهى بکنیم واسه همین روشن نمیشه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مامانتون تور میگیره با دوست پسرتون برین مسافرت؟ ؟
    .
    .
    .
    .
    .
    من 2 ساله ازدواج کردم بابام داداش کوچیکمو فرستاده پیشمون زندگی میکنه
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    روزهایِ آخرِ سالِ

    همین الان پاشو با هر کی قهری بهش زنگ بزن
    .
    .
    .
    .
    فحش بده
    که یادش باشه که هنوز باهاش قهرید
    عید پا نشه بیاد خونتون عید دیدنی

    والا….گرونیِ،شوخی که نیست
    😂

    ارسال شده توسط فاطیما گل

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تا حالا دقت کردین ما به بانک اعتماد میکنیم پولامونو دار و ندار زندگیمونو میذاریم اونجا
    😂

    ولی بانک به ما اعتماد نداره
    😂

    ضامن برای وام که بماند
    حتی خودکار هاشو هم زنجیر کرده
    😂

    ارسال شده توسط فاطیما گل

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دلم یه شغل موقت میخواد

    تو مایه‌های امام جمعه موقت تهران

    که چهل ساله شغلش موقته

    هفته‌ای یه بار میاد به زمین و زمان فحش میده

    و برا کل دنیا آرزوی مرگ میکنه و میر

    هر بار هم تو بودجه سال حقوقش رو افزایش میدن
    😂

    ارسال شده توسط فاطیما گل

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦



    ツ نمایش کامل ツ

    قیز قیز
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    جوک های زمستان 96

    قسمت دوازدهم | جنون


     

    دوستانم گفته بودند برای پنج شنبه می تونند برای تمیز کردن مسجد کمک کنند به تقویم نگاه کردم روز دوشنبه را نشان می داد
    رفتم روی کاناپه نشستم و کانال های تلوزیون را زیر و رو می کردم پدر کنارم نشست
    به به دختر گلم
    خوبی بابایی؟
    لبخند مهربانم را بر صورت پدرپاشیدم

    ممنون بابا بد نیستم

    اتاناز درسات خوبه؟ از مدرسه چه خبر؟

    همه چی عالیه بابا مرسی بابت نگرانیتون

    مامان با یک سینی چای که عطرش فضا را پر کرده بود وارود سالن شد.سینی را روی میز گذاشت و خودش‌کنار بابا نشست. از سینی چای برداشت

    بفرمایید بابا این مال شما

    و..
    این یکی هم مال من
    ممنون مامان ببخش زحمتت شد‌
    در کمال ارامش چایم را خوردم
    شب بود‌ و مثل همیشه یا بهتره بگم مثل همه روز های عاشقی دلم هوای حیاط را داشت

    یا شاید هم…..

    از جایم بر خواستم.بابا نگام کرد و پرسید

    کجا باباجان؟

    هیچی بابا با اجازتون میرم حیاط هوا خوری

    برو دخترم

    طی این دوسال انقدر این ساعت ها تو حیاط نشسته بودم که حتی پدر و مادرم هم عادت کرده بودند

    از خونه خارج شدم بسوی جایگاه همیشگیم روی سکو زیر مال نشستم.هیچی به اندازه ی این دقایقم برایم لذت بخش نبود

    حیاطمان طوری قرار داشت که چند تا از خانه ها را می شد از حیاط دید اما من به ان چند تا احتیاجی نداشتم
    چشمانم را به سوی خانه ای که دلبر انجا بود، چرخاندم

    دفعه ی اولم نبود از وقتی که ایلیار را می شناختم چشم به چراغ ان خانه می دوختم و تا چراغ خانه ی ایلیار خاموش نمی شد منم در حیاط می ماندم.به کل دیونه شرم

    زیر لب گفتم:

    سلام ایلیار
    من همون اشنای غریبه ام
    ایلیار عشقت منو به جنون کشیده
    دیگه نمی تونم از تو دور بودن را تحمل کنم
    می بینی ایلیار من همون اتاناز مغرور بودم
    من همونم که پسرا برا داشتنم از هم سبقت میگیرن
    اما حقیقت رو می دونی چیه؟؟
    حقیقت اینه که دل صاحب مرده ام فقط تو رو می خواد فقط تو رو ، ایلیار
    ایلیار کار هر کسی نیست دو سال در بی خبری عاشقی کنه
    خودمم نمی دونم چطور این همه مدت دوام اوردم
    ایلیار کاش قدم جلو بزاری
    کاش فقط بگی دوسم داری
    بعدش ببینی چگونه جانم را فدات می کنم

    کار هر شبم بود حرف زدن و جواب نشنیدن
    ان قدر عاشق و دیوانه بودم که ایلیار را گاهی وقتا در کنار خودم حس می کردم
    حس می کرد م که ایلیار دستانم را گرفته و صبورانه به حرفای من عاشق گوش می سپارد
    شاید برای همین شبها ساعت ها توی حیاط زمستان و تابستان می نشستم تا نکند ایلیار معذب باشد و برود.ویا نکند دلش ازم بگیرد.
    عاشق هستم دیگر
    مگر نشنیده اید عاشق دیوانه می شود
    عاشق کور می شود
    عاشق کر می شود
    مگر نشنیده ای؟؟؟
    با صدای گیتار به خودم امدم
    زیر لب با خنده گفتم

    آیهان.دیوونه.بازم معلوم نیست برا چی گیتار میزنه

    صدای تار ها و صدای خود آیهان کوچه را برداشته بود.عاشق گیتار زدن و خوندنش بودم از ته دلش می خوند
    آیهان کار هر شبش بود که پشت بام گیتار میزد.بیشتر وقتا اخرای شب صدایش محله را پر می کرد

    مازیار فلاحی

    دلم تنگته باز هوام ابری نمی دونم دلت با کیه
    حواست اصلا زره ای با منه یکی با شعراش داره جون میکنه
    می دونم چقدر سخته که با توئه ولی باز چه خوشبخته که با توئه
    شبا پا برهنه تو ساحل برو از این حال و روزم تو غافل برو
    گمونم که الان تو فکر منی که اینجوری اروم قدم میزنی
    میدونم خیاله ولی کاش همون پیرهنی که دادم بهت تن کنی
    از اون بی قراری از اون مهربونی تو هم زره ای با دل من کنی
    نگاهت دل خستمو می بره دلم ناز چشماتو هی میخره

    دلم چقدر بی تاب بود.چقدر دل تنگ بودم انگار چند ماه بود که ایلیار را ندیدم.
    با پشت دست اشک چشمانم را پاک کردم

    اما طولی نکشید که با صدای بعدی آیهان که از تح قلبش می خواند
    هق هقم را بلند کرد

    هوای نفسات تو قلبمه یه روز و یه شب واسه موندن کمه
    هوای نفسات تو قلبمه یه روز و یه شب واسه موندن کمه

    اشک های مزاحم رهایم نمی کنند چرا؟؟؟

    ایلیار کجایی کاش امشب ببینمت اگه امشب نبینمت دلم اروم نمیشه

    با گریه ادامه دادم

    ایلیار اگه چشمام به چشمات نیوفته ، امشب
    خواب رو به خودشون حرام می کنند
    د نامرد چرا بد عادتم کردی اخه چرا؟؟؟

    باز هم گریه.انگار چشمه ی اشکام خیال رها کردنم را نداشتند
    کسی چه می داند که چه می کشیدم من دلخسته؟؟؟؟
    مگر جرمم غیر از عاشقی بود

    در میان صدای هق هقم صدا های از کوچه از میان گروه پسران به گوشم رسید کمی که دقت کردم صدایی برایم بهترین اهنگ را دارد انگار، بی صبرانه به سوی در حیاط دوید م لای در را باز كرد م جوری که دیده نشوم کوچه را دید زدم

    جمعی از پسران همسایه دور هم نشسته اند و حرف میزدنند
    اما….
    پسری نزدیک انها یک پایش را روی دیوار تکیه داده بود و دستانش را در هم قلاب کرده .و سرش پایین بود و مو های رنگ شبش پیشانیش را پوشانده .پسری که پیراهن سفید و شلوار سفید بر تن کرد دارد

    اره خودشه
    ایلیار!!!
    مگه من چند نفر را با این تیپ و قیافه می شناختم؟؟
    یک نفر را که ان هم
    ایلیار هستش.کل وجودم

    و حالا هق هق کنان لبخند میزدم چقدر شیرین بود لبخند شیرین بعد از گریه های تلخ
    فقط نگاه می کردم و نگاه می کردم
    هزاران بار در ذهنم به نقاشی کشید م عشقم را

    *****راوی*****
    و اما ایلیار فکرش کجا بود
    بی شک او هم مرد بود
    مردها صبر شان کمتر از زنان است
    هنوز هم دختری که‌ چادرش را باد برد در ذهنش بود
    بخصوص اخم های اتاناز

    اما چه می کرد که راه چاره ای نداشت پول دانشگاهش را خانواده ا ش به زور جور می کردند خودش هم برا خاطر اینکه هم سطح اتاناز باشد دو سال بود کار نیمه وقت انجام میداد

    اخه از نظر سطح خانوادگی این دو خانواده در یه سطح نبودند هر چند این تفاوت برای اتاناز مهم نبود اما ایلیار نمی توانست قبول کند برای همین قدم پیش نمیزاشت و می ترسید از ترد شدن

    کاش ایلیار از دل اتاناز با خبر بود

    ای کاش

    *~~~~~~~~*

    قسمت اول | هنوز کودکم ◄

    قسمت دوم | کودک بزرگ ◄

    قسمت سوم | پایان غم و درد ◄

    قسمت چهارم | نفرت ◄

    قسمت پنجم | جشن نامزدی ◄

    قسمت ششم | غیر قابل نفوذ ◄

    قسمت هفتم | رفیقا ◄

    ***

    قسمت هشتم | درس رفاقت ◄

    قسمت نهم | عشق ◄

    قسمت دهم | رفیق نامرد ◄

    قسمت یازدهم | جسارت ◄

    قسمت دوازدهم | جنون ◄

    قسمت سیزدهم | رویا ◄

    قسمت چهاردهم | ماه محرم ◄

    قسمت پانزدهم | سرنوشت بد نوشت ◄

    ***

    قسمت شانزدهم | فراموشت نمی کنم ◄

    قسمت هفدهم | دیدار آخر ◄

    قسمت هجدهم | چته عاشق ◄

    قسمت نوزدهم | طبیب دل شکسته ام رضا ◄

    قسمت بیستم | خواستگار ◄

    قسمت بیست و یکم | شیرینی خورون ◄

    قسمت بیست و دوم | ازدواج اجباری ◄

    قسمت بیست و سوم | درک کردن ◄

    بیست و چهارم | دیدار ◄

    بیست و پنجم | تصمیم اشتباه ◄

    قسمت بیست و ششم | عروسی ◄

    قسمت بیست و هفتم | روزهای سخت ◄

     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    التماسش نکردم…


    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    نَه اِلتِمٰاسِش کَردَم
    نَه خیرهْ خیره نِگاهش
    فَقَطْ آهے كِشید‌َم
    وَسكوت کردَمْ
    هَمین آه بَراےِ تمامِ
    زِندِگے اَشْ كافیستْ
    بُگذٰارِْ بِرَوَد
    هَمْسَفر راٰهِ مَن کِه نَشُد
    دَرْبِــــــــــدَرِ آهِ مَنْ کِه میشود

    oOoOoOoOoOoO

    چیٺی چیٺی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دلنوشته

    طرف باید اهلت باشه


    user_send_photo_psot

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    من که میگم همه چیز توی یه جمله خلاصه میشه
    طرف باید اهلت باشه

    خیلی حرف هست تو این یه جمله‌ی کوتاه
    اگه اهلت باشه یعنی میشناسه تورو
    اگه تو رو بشناسه خوب بلده کجا صداشو بالاببره برات کجا پایین بیاره
    چه حرفایی رو درِ گوشت بگه و چه حرفایی رو جار بزنه

    اهلت باشه خوب میدونه چی حالتو خوب میکنه و چی بد
    بلده کی باید دنیارو بخاطرت به هم بریزه و کی سرشو پایین بندازه و از کنار خیلی چیزا آروم بگذره

    میدونه چه چیزایی رو باید به روت نیاره و حرفشم ونزنه، چه چیزایی رو صاف تو چشات زُل بزنه و بگه

    اهلت که باشه، اون سر دنیام که بره اهله
    اهلت نباشه، بغل دستتم نا اهله

    این روزا هر دوتا دستی رو که می‌بینم به هم قفلن، فقط یه چیز از خدا می‌خوام
    خدا دست هیچ اهلی رو تو دست نا اهلش نذاره

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    قیز قیز
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    متن زیبا

    فاطمیه


    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    گفت:درمی زنند مهمان است
    گفت: آیا صدای سلمان است؟

    این صدا، نه صدای طوفان است
    مزن این خانهء مسلمان است

    مادرم رفت پشت در اما
    گفت:آرام ما خدا داریم

    ماکجاکارباشماداریم
    و اگرروضه ای به پاداریم

    پدرم رفته ما عزاداریم
    پشت درسوخت بال وپر اما

    آسمان رابه ریسمان بردند
    آسمان را کشان کشان بردند

    پیش چشمان دیگران بردند
    مادرم دادزدبمان! بردند

    بازوی مادرم سپر، اما
    بین آن کوچه چند بار افتاد

    اشک ازچشم روزگارافتاد
    پدرم دردلش شرار افتاد

    تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
    گفت: یکروز یک نفر اما

    ^^^^^*^^^^^

    Khalijefars13
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    خدایا…حواسَت هست؟


    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    خٌـــــــــدايـــا

    حـــواسَـــت هــســت؟

    صـــــداى هِــــــق هِـــــقـــــه

    گـــــريــــــــــه ام

    از هَـمـــان گـلــويــى مــى آيــَـد

    كـــه تـــــو از رگ گَــردن

    بـــــہ آن نــزديــــــک تــرى

    oOoOoOoOoOoO

    چیٺی چیٺی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دلنوشته

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*

    اولین روزی که نبودی، وقتی بیدار شدم با خودم گفتم زود پاشم برم چایی دم ...

    user_send_photo_psot

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی
    و اگر ...

    user_send_photo_psot

    وقتی داری با یکی چت میکنی
    .
    .
    .
    و یهو میزاره میره
    .
    .
    .
    فکر نکن که براش مهم نیستی ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    اگر مردم
    به رویاهای شما نمی‌خندند
    رویاهای شما
    به ...

    user_send_photo_psot

    o*o*o*o*o*o*o*o

    همه آرام گرفتند و
    شب از نیمه گذشت

    ؛آنکه در خواب نرفت
    چشم من و ...

    user_send_photo_psot

    جوکر: حاضری به خاطر من بمیری؟
    دختر گربه‌ای: اره جوکر
    جوکر: نه اون که اسونه حاضری ...

    user_send_photo_psot

    *~~~~~~~~*

    سخت است سنگ نیست
    چهار پا دارد شتر نیست
    تخم می گذارد پرنده نیست؟!؟

    *hazyon* ...

    user_send_photo_psot

    قسمت دوم

    عطر شال و گیسوی تو

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

     

     

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ...

    user_send_photo_psot

    Sometimes I just can whisper youre name
    I dont know why but that times I just need make up my mind and close my eyes...but when i close my eyes,i ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^
    ای بسوزد پدرت عشق، ولی کافی نیست
    !کُلّهُم طایفه‌ات سرخ و برشته؛ ...

    user_send_photo_psot

    *.*.*.*.*.*.*.*.*.*.

    نوشت: دوستت دارم

    خودم با چشمهاى خودم ديدم!

    پيغامش را باز كردم، ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    جلوی مغازه اش پارچه ی سیاه کشیده بودند.این یعنی که اوس جابر دیگر دست از ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    دلــــــــم بــــــراے دلــــــم مـــــے ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .