فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Category Archives: دهه شصتیا

    خاطرات و روزگار و کودکی دهه شصتی ها

    سه شعر هاشور از سعید فلاحی


    (۱)

    پژواکِ رد پای توست؛
    آرامشِ
    سنگ فرش خیالم

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    (۲)
    تقویم
    ماه‌هاست
    نیامدن‌ات را
    به رخ‌ام می‌کشد

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    (۳)
    تک درختی متروکم،
    مطرودِ بیابان حتا!

    بودنم بی تو، پدر!
    معنای پوچی نمی‌دهد؟

    *chakerim*
    #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)
    #کتاب_چشم_های_تو

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    *tir_eshgh*

     

    2 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر | دلنوشته | دهه شصتیا | عاشخونه ها | متن زیبا | یک ذره کتاب

    شعرهای دیروزی


    ^^^^^*^^^^^

    تو عالم بچگی یه شعرهایی برامون میخوندن تا سرگرم بشیم
    اما الان که فکر میکنیم..میبینیم داخل شعرها کلی حرف و حدیث بود و ما اسکول بودیم و حالیمون نمیشد

    دیگه الان که گذشته
    اما بدونیم معانی مخفی داخل شعرا چی بودن بدک نیست

    ^^^^^*^^^^^

    دویدم و دویدم

    بهمون القا میشد تنبل نباشیم..یه حرکتی بزنیم بد نیست
    ……..

    دوتا خاتون رو دیدم

    همینطور که داری میریاا
    حواست باشه..همینطور. الله بختکی نرو..مواظب دور و بر باش
    ممکنه یه دافی..چیزی از کنارت رد بشه
    ……..
    یکیش بهم آب داد

    این یعنی بر بر نیگاشون کن
    شاید خندید بهت
    ………
    یکیش بهم نون داد

    ممکنه اون یکی بهت شماره بده..پس از فرصت نهایت سوء استفاده رو کن
    ……..
    نون رو خودم خوردم

    با اون که شماره داد رِل زدم

    ………
    آب و دادم به صحرا

    اونی که خندید رو وللش
    نقد و بچسب..خنده برام نون و آب نمیشه

    ……..
    صحرا بمن علف داد

    بجا اونکه به اونکه خندید توجه کنم..وقتمو گذاشتم برا بعدی
    …..

    علف و دادم به بزی

    این رکبی که زدم جواب داد و یه زید دیگه تور کردم
    ….

    بزی بمن شیر داد

    این جدیده خیلی عالیه..باباش مایه داره..میشه کلی دورش لفت و لیس کنی

     

    ^^^^^*^^^^^

    حالا خودتون تا ته این شعر رو حدس بزنید
    واقعا داخل این شعرها درس زندگی بوده و ما خر بودیمااا

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    اندر احوالات دهه ی شصتیها


    میگن نسل سوخته بودیم
    نمیدونم والا
    جدیدا دهه هفتادیها هم همینو بخودشون میگن

    ما همه ی خودمونو تا حالا هزار بار گفتیم
    اینکه جمعیتمون زیاد بود
    کمبودها فراوون بود
    هرچیزی رو اول روی ما امتحان کردن
    مث نظام جدید اموزش
    کار برا نسل ما قحطی اومد
    ازدواج بر نسل ما کابوس بود
    و خلاصه خیلی چیزای دیگه

    ^^^^^*^^^^^

    ^^^^^*^^^^^
    حالا فقط یه چیزی
    دهه ی هفتادی ها هم بیان وسط تو میدون
    و بگن چرا خودشونو سوخته میدونن
    بیان حرف بزنن بلکم ما فهمیدیم درد اونا چیه

    ^^^^^*^^^^^
    ما منتظریم
    یاحق

    ****►◄►◄****

    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    خاطرات دهه شصت | تلویزیون


    تلویزیون یه وسیله ای بود که از دوره ی شاه وارد خونه های ایرانیها شده بود
    اما اون زمان یه کالای تجملی بود که خیلیا نداشتن
    ممکن بود توی یه محله
    یک خونواده ی متمول فقط تلویزیون داشته باشه
    اون تلویزیون ها هم سیاه و سفید و لامپی بودن
    یعنی بجای ترانزیستور داخلشون از لامپ خلأ استفاده شده بود
    اکثرا هم کمد دار بودن و بعد از ده دقیقه روشن شدن،تصویرشون شفاف میشد
    علتش هم این بود اون لامپهای داخلش اول باید گرم میشدن تا تصویر نشون میداد

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    تو دهه ی شصت شرکت پارس شروع کرد به مونتاژ تلویزیونهای چهارده اینچ سیاه و سفید که فقط هم باند
    VHF
    رو داشتن

    اون وقتا تازه شبکه ی دو تاسیس شده بود و با سریال ژاپنی سالهای دور از خانه و یا همون اوشین کار خودشو شروع کرده بود
    این تلویزیونها به نسبت بهتر از اون مدلهای لامپی قدیمی بود
    و کم کم باعث شد این جعبه ی جادویی بین ایرانیها همه گیر بشه

    ^^^^^*^^^^^

    یه جور تلویزیون دیگه هم بود رنگی بود
    یعنی بجا تصاویر سیاه و سفید..اونا رو رنگی نشون میداد
    حالا بگذریم که بعضی از فیلمهای اون زمان از شبکه سیاه و سفید پخش میشدن

    این مدلهای رنگی هم از دو صورت خارج نبودن

    اول
    افرادی بودن که دستشون به دهنشون میرسید و بقولی مایه دار بودن
    اینها اکثرا تلویزیونهای پارس 24 اینچ داشتن
    یعنی اوج عشق و حال تماشای تلویزیون
    با صفحه ی بزرگ و رنگی
    ***


    ***

    ^^^^^*^^^^^

    دوم
    جماعتی که سفر حج رفته بودن و اصطلاحا حاجی بودن
    این عده از کشور عربستان یه تلویزیون رنگی میخریدن و بعنوان سوغات میاوردن ایران
    اکثر این تلویزیونها هم مارک سونی بودن

    یعنی اگه تو خونه ای میرفتی و یه تلویزیون رنگی سونی که گاها ریموت کنترل هم داشتن
    اونجا میدیدی
    باید احتمال صددرصد میدادی که طرف حاجی باشه و اینم سوغات حج ش بوده

    ***

    user_send_photo_psot
    ***

    ^^^^^*^^^^^

    اما با همه ی این داستانها اکثرا با همون تلویزیونهای سیاه و سفید پارس یا بیجینگ چینی سر میکردیم و این جناب تلویزیون یه اجر و قرب عجیبی هم برا خودش داشت
    اوایل دهه ی هفتاد یه تَلق هایی هم مد شده بود که رنگی بودن
    این تلق ها مث عکسهای رادیولوژی بودن با این تفاوت که بصورت راه راه چندین رنگ داشتن
    حالا ملت همیشه در صحنه اینا رو روی لامپ تصویر تلویزیونهای سیاه و سفید میچسبوندن تا مثلا تصاویر رنگی بشه
    رنگی هم میشد..البته بصورت ثابت..یعنی یه قسمت تصویر همیشه سبز یا قهوه ای یا زرد بود

    ^^^^^*^^^^^

    اوایل دهه ی هفتاد این مدل تلویزیونها کم کم نسلشون منقرض شد و جاشونو به تلویزیونهای سری جدید دادن
    چون شبکه ی سه هم وارد میدون شده بود و چون رو باند
    UHF
    برنامه پخش میکرد.اون مدل قدیمیها این اپشن رو نداشتن
    البته بغیر اونایی که سوغات حج بودن

    ^^^^^*^^^^^

    یه چیزی هم که همیشه همراه تلویزیونها بود
    آنتن تلویزیون بود که روی پشت بام نصب میشد
    ***

    user_send_photo_psot
    ***

    user_send_photo_psot
    ***

    برا تلویزیون رنگی و سیاه و سفید هم فرق داشت
    تازه یه مکافات هم بود تنظیم کردن انتن و روی یک جهت ثابت نگه داشتن اون انتن لعنتی

    هیچی دیگه
    فقط میشه گفت
    یادشون بخیر

    *@@*******@@*

    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    خاطرات دهه شصت | دوچرخه


    یکی از فانتزیهای بچه های دهه ی شصت
    که همیشه مث یه رویا بود براشون
    و بیشترشونم توی رسیدن بهش ناکام میموندن
    دوچرخه بود

    ^^^^^*^^^^^

    اون وقتا مث حالا نبود تا بچه ها چیزی بخوان مث برق و باد براشون آماده بشه
    این داستان دوچرخه هم از اون مواردی بود که تقریبا همه ی بروبچ دهه ی شصت یه مدتی از عمرشونو درگیرش بودن

    یه عده ای از بچه ها کسایی بودن که به دوچرخه و دوچرخه سواری میرسیدن

    و از دوحالت خارج نبود
    اول اونایی که از ما بهترون بودن و باباهاشون مایه دار بود
    معمولا بهترینها رو داشتن
    از اسباب بازی تا لوازم التحریر لوکس و آتاری و خلاصه همه چی
    دوچرخه هم داشتن..اونم چه دوچرخه ای

    خب دیگه
    بقول قدیمی ها
    دارندگی و برازندگی

    اکثرا هم از این دوچرخه کورسی های دنده دار داشتن و اوج صفا سیتی مال اونا بود

    ^^^^^*^^^^^

    دوم
    بچه هایی که طبق عرف دهه ی شصت خانوادشون مث پادگان بود و جمعیتشون زیاد بودن
    این گروه یه دوچرخه مال باباشون بود که همشون بغیر مادراشون سوارش میشدن
    امکان داشت اگه عرف اون زمان اجازه میداد
    حتی مادر خونه هم سوار بشه و باهاش برفت دم مغازه


    ^^^^^*^^^^^

    اکثرا هم اونا دوچرخه هاشون از این دوچرخه های 28 اطلس هندی و یاماهای ژاپنی یا هرکولِس بودن
    این دوچرخه ها معمولا یه ترک بند هم داشتن که خیلی کارایی داشت
    مثلا برا جابجایی افراد خونواده نقش نفربر رو ایفا میکرد مث یه اسب نجیب کارشو انجام میداد

    یا برا حمل بار تریلی میشد و مث قاطر انجام وظیفه میکرد

    ^^^^^*^^^^^

    الا ایحال همیشه این دوچرخه ی لامصب یه رویایی بود برامون
    شاید رویای ازدواج دهه ی شصتیها هم از همین دوچرخه نشأت میگرفت و هیچوقتم به واقعیت نزدیک نمیشد

    چه قولهایی بهمون میدادن که
    اگه امسال قبول بشی برات دوچرخه میخرم
    اگه شاگرد اول شدی برات دوچرخه میخرم
    اگه امسال بمیری برات دوچرخه میخرم

    البته باباهامونم تقصیری نداشتن
    مث حالا فراوونی نبود
    اونا هم باید یه پادگان آدم رو نون میدادن

    ^^^^^*^^^^^
    یه عده ی دیگه هم بودن که صاحب دوچرخه میشدن
    اونا هم بچه هایی بودن که تابستونا
    موقع تعطیلی مدارس سر کار میرفتن و پولاشونو جمع میکردن و بعد چندسال کار کردن صاحب دوچرخه میشدن
    این گروه بیشترین تعداد اون نسل بودن که به آرزوی دوچرخه دار شدن میرسیدن
    و چه کیفی داشت اینکه دوچرخه مال خودت باشه
    ^^^^^*^^^^^

    این داستان دوچرخه برا نسل دهه ی شصت خیلی خاطره انگیز بود
    آرزویی که به رویای محال شباهت داشت و برا رسیدن بهش باید از هفت خان رستم و پل صراط و جنگهای جهانی و همه ی مصیبتهای نسل بشر یکجا عبور میکردیم تا شاید بهش میرسیدیم

    ^^^^^*^^^^^

    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    خاطرات دهه شصت | تلفن


    برا نسل امروزی تا اسم تلفن بیاد
    فورا گوشی های هوشمند و سیم کارت تو ذهنشون تداعی میشه
    حق هم دارن
    چون تا چشم باز کردن اینها رو دیدن
    اما برا دهه ی شصتی ها مساله یه نموره فرق میکنه

    ^^^^^*^^^^^
    تو دهه ی شصت تلفن یه وسیله ی ارتباطی بود که معمولا توی یک اتاقک فلزی کنار خیابون تعبیه شده بود

    هزینه مکالمه هم یک سکه ی دو ریالی یا دوزاری بود که باید پیدا میکردی و معمولا اولین مغازه ای که نزدیک کیوسک تلفن بود
    دوزاری هم داشت که مثلا سه تاش رو میفروخت ده تومن
    ده تومن هم اون موقع خیلی پول بود
    همین قدر بدونید که نون لواش دونه ای یک تومن بود و با ده تومن میشد ده تا نون خرید..یا یه ساندویچ و نوشابه خورد..یا دوتا سیخ کباب کوبیده با نوشابه خرید

    ^^^^^*^^^^^
    طرز استفاده از تلفن عمومی هم حکایتی داشت
    اول که مث الباقی ملزومات اون دوره باید تو صف بموندی تا توبتت بشه
    بعد گوشی رو بر میداشتی و دوزاری رو مینداختی داخل تلفن
    صدای بوق ازاد که میومد میتونستی شماره بگیری
    حالا اگه ملت همیشه در صف هی با ضربه زدن به کیوسک بهت هشدار نمیدادن که سریعتر مکالمه رو تموم کنی
    میتونستی با طرفی که بهش زنگ زدی تا هرچی خسته ت میشد حرف بزنی

    ^^^^^*^^^^^

    یه مدل تلفن عمومی هم بود که به تلفن راه دور شهرت داشت
    داستانش اینجوری بود که وقتی گوشی رو بر میداشتی باید بجا دوزاری
    سکه های بالاتر مث یک تومنی و دو تومنی و پنج تومنی
    رو از جایگاههای مخصوصش رو تلفن داخل میریختی
    تا بتونی با شهر های دیگه مکالمه کنی
    فقط همیشه باید یه دو کیلو سکه با خودت حمل میکردی
    یه مکافاتی هم که همیشه بود..قورت دادن سکه توسط تلفن بود که پیش میومد و سکه رو تلفنه میخورد و مکالمه هم رِتِته

    ^^^^^*^^^^^

    داخل کیوسک تلفن هم یه حکایتی برا خودش داشت

    دور تا دورش ملت شماره نوشته بودن و هروقت میخواستن زنگ بزنن
    شماره ی خودشونو یجا یادداشت کرده بودن تا نخوان دنبالش بگردن

    یه کاربری دیگه ی کیوسکها
    داشتن نقش مستراح بود
    مثلا اگه یه کیوسک یه جای پرت نصب شده بود
    بلاشک حکم مستراب عمومی رو داشت

    ممکن بود شبا این کارتون خوابها داخلشون اطراق کنن
    یا حتی ممکن بود این معتادای بی در و پیکر داخلش بشینن و به عملشون برسن

    ^^^^^*^^^^^

    ^^^^^*^^^^^
    همینطور که دنیا رو به پیشرفت بود
    تلفن عمومی ها هم پیشرفته شدن و اون اتاقکشون تبدیل شد به یه سایبان و یه تلفن که با کارت اعتباری کار میکرد
    یعنی از مخابرات یه کارت تلفن میخریدی و بجا دوزاری ازش استفاده میکردی
    این کارتها اوایل یه مشکلی داشتن که توسط دانشجوهای همیشه زرنگ کشف شد.
    داستان به این شکل بود که یکی از پایه های اون قسمت آی سی کارت رو معدوم میکردن
    چون دیگه از اعتبار کارت کسر نمیشد..پس میشد مهمون مخابرات شد و ساعتها و بلکم روزا با تلفن صحبت کرد
    البته بعدها این روش شناسایی شد و این حربه هم بی اثر شد

    یکی از مکافاتهای کارت هم خالی شدن یهویی اعتبار کارت بود که مث قورت دادن دوزاری..سر طرف رو بی کلاه میگذاشت

    ^^^^^*^^^^^
    تلفن شخصی هم خیلی کم پیش میومد که توی دهه ی شصت تو خونه ی کسی باشه…مگه که اون طرف از مابهترون بود
    ممکن بود توی یک محله..از هر پنجاه تا خونه..یکیش تلفن داشته باشه

    ^^^^^*^^^^^

    ***

    ^^^^^*^^^^^
    یکی از سرگرمی های نسل دهه ی شصت
    مزاحمت تلفنی بود.
    بدین صورت که ده تا دوزاری برمیداشتیم و سر ظهر که همه جا خلوت بود
    هل میخوردیم تو یه کیوسک
    یه شماره میگرفتیم.
    اوج مردم ازاری ما هم فوت کردن بود
    حالا خیلی میخواستیم صهیونیستی عمل کنیم..زنگ میزدیم اتشنشانی و گزارش اتیش سوزی میدادیم..اونم نزدیک محله ی خودمون
    تا از نزدیک و آنلاین شاهد شاهکار خودمون باشیم

    هرچند
    تا نود درصد مامورای اتشنشانی حتی به اون ادرس پا نمیگذاشتن
    شاید بخاطر لحن بچگانه ی ما بود
    شایدم حرفه ای بودن و بس ملت اونا رو سر کار گذاشته بودن
    دست ما رو میخوندن و ترتیب اثر نمیدادن

    ^^^^^*^^^^^

    ته تلفنی هم که این اواخر اختراع شده بود
    تلفن سکه ای بود که یه دستگاه قلک دار زیر گوشی گذاشته میشد
    یه سکه که معمولا ده تومنی یا بیست و پنج تومنی بود رو داخلش میگذاشتیم و و سکه رو با یه اهرم به زیر یه بوبین هدایت میکردیم
    بوق برقرار میشد ..شماره میگرفتیم و بمحض اینکه اونطرف خط گوشی رو بر میداشت..مکالمه برقرار و سکه داخل قلک تلفن می افتاد و یه تایم سه دقیقه ای مشد صحبت کرد و بعد اون زمان..مکالمه اتوماتیک قطع میشد

    ^^^^^*^^^^^
    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    خاطرات دهه شصت | ویدئو


    برا ما دهه ی شصتی ها همه چی برعکس همه بود
    ملت دنیا با تکنولوژی جلو میرفتن
    ماها با رشد تکنولوژی پسرفت میکردیم
    دلیلش هم هیچوقت برامون مشخص نشد

    ^^^^^*^^^^^

    یکی از چیزایی که تو دهه ی شصت خیلی بحث داغی داشت ویدئو بود
    یه تکنولوژی نو ظهور که از اخرای دوره پهلوی دوم شروع به رشد کرد و با ویدئو های بتاماکس سونی یا همون فیلم کوچیک به کشور وارد شده بود

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    بعد انقلاب داشتن ویدئو جرم بود..یه جرم نابخشودنی
    اگه با ویدئو گرفتار بچه های کمیته یا شهربانی میشدی
    مث این بود که با یک کیلو هروئین گرفتنت

    حالا همه ی فیلمایی هم که وجود داشت شامل فیلم فارسی های دوره ی شاه
    فیلمهای مرحوم فردین و مرحوم رضا بیک ایمانوردی..مرحوم ناصرملک مطیعی و صمد و نهایتش خیلی بخواست مستهجن باشه
    فیلمهای رقص بانو جمیله بود
    از فیلمهای خارجکی هم فیلمهای هندی بودن که گل سرسبدشون فیلم شعله ی امیتاباچان بود
    یا فیلمهای مرحوم بروسلی که خیلی خاطرخواه داشت و فیلمهای خون رامبو
    و نهایتا شو های خواننده های وطنی مقیم لس آنجلس که اونم عید به عید بیرون میومد ولی تا چندین سال هی تو ویدئو ها نمایش داده میشد

    ^^^^^*^^^^^

    بعد ویدئو های بتاماکس که اتفاقا فوق العاده گرون هم بودن
    نوبت ویدئو های
    VHS
    یا فیلم بزرگ رسید که کلا همه گیر هم شد
    تب کرایه کردن ویدئو توی کشور واویلا میکرد
    معمولا هم ویدیؤ رو برای 24ساعت..همراه دوتا فیلم کرایه میدادن..حالا اگه بخواستی بیشتر فیلم تماشا کنی باس فیلمها رو جداگانه کرایه کنی

    ***

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    این کرایه کردن ویدئو هم حکایتی برا خودش داشت
    باس شناسنامه گرو میگذاشتی..پول کرایه رو اول پرداخت میکردی..دستگاه رو شب تو دوتا پتو و روفرشی کفن پیچ میکردی و با رعایت همه موارد امنیتی و حفاظتی و ضد جاسوسی به خونه میبردی فردا هم صحیح و سالم تحویلش میدادی

    یه جماعت از ما بهترون هم بودن که تو خونه پروژکتور و ویدئو و اینا داشتن
    و معمولا با اون همسایه هایی که روابطشون صمیمانه تر بود..به وسیله ی یه کابل رابط اتصال ویدئویی داشتن و باهم فیلم تماشا میکردن
    این حالت حکم برنامه شیریت فعلی رو داشت

    ^^^^^*^^^^^

    فیلم های ویدیؤ چون از جنس همون نوار کاست بودن و مغناطیسی
    پس زود کثیف میشدن و قسمت هِد ویدئو رو کثیف میکردن
    پس بشر دوپا به فکر ساخت وسیله ای افتاد که فیلما رو پاکسازی کنه
    پس دستگاه فیلم برگردون هم به مشتقات ویدئو ملحق شد تا هم فیلمها رو پاک کنن و هم برا عقب بردن فیلم،کمک دستگاه باشن

    ^^^^^*^^^^^
    اوایل دهه ی هفتاد ویدئو رسما آزاد شد و از حالت جرم بیرون اومد
    یه جاهایی تاسیس شد به اسم ویدئو کلوپ که فیلمهای مثلا مجاز و در اصل سانسور شده و انواع تولیدات وطنی رو بصورت وی اچ اس کرایه میدادن
    خیلی ها با توجه به وی اچ اس بودن فیلمهای عروسیهاشون ویدئو خریدن و بعدش فیلمهایی مث ادم برفی…تایتانیک و اینا رو با ویدئو تماشا کردن

    اما رفته رفته وجود این دستگاه تو خونه ها کمرنگ شد و با اومدن تکنولوژی دیجیتال..ویدئو به انباری ها و سمساری ها رفت و ویدئو سی دی و بازار دی وی دی و اینا داغ شد

    اما هیچوقتی مزه ی دیدن یه فیلم قدیمی ایرانی مث گلپری جون با ویدئو..اونم بحالت قاچاق و جرم رو نداشتن
    چون ما ایرانیها
    هرچی که خلاف باشه بیشتر زیر دندونمون مزه میکنه

    *@@*******@@*

    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    خاطرات دهه شصت | اتوبوس


    تو دهه ی شصت همه چی عجیب و غریب بود
    یجورایی بین عقب موندگی دوره ی قدیم و شروع دوره ی پیشرفت

    حالا چطور
    میگم خدمتتون

    ^^^^^*^^^^^

    تو دهه ی شصت همه چی روبه ترقی بود
    فقط یه مساله وجود داشت
    یه جنگ اجباری که تمومی هم نداشت

    دوره ی ما اتوبوس هایی که موجود بودن دو حالت داشتن
    یا از دوره ی شاه مونده بودن و با همون امکانات عهد عتیق
    یا نو بودن و یه نموره رنگ و لعاب داشتن
    ولی با همون امکانات

    القصه

    این موجودات زبون بسته که کل بار حمل و نقل مسافر اون زمان رو بر عهده داشتن
    دو مدل بیشتر نبودن

    اولی که همون اتوبوسهای بنز معمولی یا ناسیونال بودن که اسمشون همون اسم شرکت ایران ناسیونال یا ایرانخودرو ی فعلی به عاریت گرفته بودن

    یه اتوبوس معمولی بود با صندلیهای فشرده و حداقل امکانات
    اون تَه اتوبوس که به بوفه معروف بود..دقیقا بالای موتور اتوبوس
    یه تخت جهت استراحت راننده و کمکش و شاگرد اتوبوس بود که اونم به یه نیمکت تبدیل شده بود و مسافرای بین راهی یا کسایی که عجله برا سفر داشتن عذاب شب اول قبر و گرمای جهنم موتور اتوبوس رو بعلاوه نعره ی و صدای همون موتور رو بجون میخریدن تا به مقصد برسن

    ^^^^^*^^^^^

    یه آپشن خیلی جذاب هم که تو همه ی اتوبوسها وجود داشت
    کشیدن سیگار توسط راننده و مسافر و کلا همه بود..یعنی تا ماشین حرکت میکرد
    سیگاریها فورا سیگاراشونو آتیش میکردن و پا به پای اگزوز اتوبوس دود راه می انداختن

    اپشن بعدی اتوبوسها پذیرایی بود
    اونم به این صورت که تو اتوبوس یه شخصی همیشه حضور داشت به اسم شاگرد
    کارش پیاده و سوار کردن مسافرا..نظافت پاشین..چایی ریختن برا اقای راننده..و پذیرایی بود
    ابزار پذیرایی هم یه پارچ خیلی بزرگ پلاستیکی رنگ و رو رفته و یه لیوان بود و نوع پذیرایی هم شامل آب یخ بود و لاغیر

    حالا بگذریم از اینکه اون پارچ کذایی گاها به جای آفتابه هم مورد استفاده داشت

    ^^^^^*^^^^^

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    نوع دوم اتوبوسها

    اتوبوس ایران پیما بود

    یه اتوبوس دراز و کشیده با یه حالت تهاجمی
    همه چیش با اون اتوبوس قبلی یکی بود..حالا مث همون مال شرکت بنز بود
    اما یه نموره جادارتر..صندلی ها راحتتر
    این مدل اتوبوس اخر کلاس برا مسافرت بود
    گاهی برا اینکه کلاس کار بالاتر بره
    یکی از ردیف صندلی ها رو تک صندلی تعبیه میکردن..یعنی بجا دوتا صندلی..یه صندلی وجود داشت
    این اپشن برا کسایی که تنها سفر میکردن و بعضا خانما بهتر بود
    یجورایی نسل اولیه اتوبوسهای

    VIP

    فعلی بودن

    ^^^^^*^^^^^

    توی بعضی از مدلهای این اتوبوسها یه اپشنی بود به اسم کولر
    اونم بستگی به حضرت راننده داشت که کی عشقش بکشه و روشنش کنه
    شیشه ب این اتوبوسها برعکس اون ناسیونالها..باز شو نبود
    چون مثلا کولر داشتن و احتیاجی به باز کردن پنجره ها احساس نمیشد
    ولی اکثرشون اون اپشن بوفه رو هنوز داشتن
    و مسافرای بین راهی و سربازها و این موارد جاشون همونجا بود
    اون پذیرایی کذایی هم تو این اتوبوس مرسوم بود

    فقط تفاوتش تو نحوه ی کاربری پارچ بجا آفتابه شاید بود

    ^^^^^*^^^^^

    بعدنا که ویدئو آزاد شد
    یه اپشنی هم به این اتوبوسها و سری جدید اتوبوسها که عمدتا برا شرکت شهاب خودرو بود اضاف شد
    و اونم تعبیه یک یا دوتا تلویزیون چهارده اینچ به اول و وسط اتوبوس و زیر سقف بود تا مسافرای محترم حین سفر یک یا دوتا فیلم ببینن
    فیلمها هم یا از انواع اژده های مرحوم بروسلی بود..یا نوع هندی و یا نهاینا فیلم ایرانی ادم برفی که بصورت قاچاقی ملت اونو میدیدن

    تنها پیشرفتی هم که حاصل شده بود
    سیگار کشیدن برا مسافرین تو اتوبوس ممنوع بود..اما حضرات راننده کماکان به کاهدود کردن سیگار مبادرت داشتن

    …..

    ^^^^^*^^^^^

    user_send_photo_psot

    *@@*******@@*
    دهه شصتیا ◄ 

    ستار
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دهه شصتیا

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    تفکر مثبت مُسری است

    فرض کنید که شما یک فروشنده، ...

    user_send_photo_psot

    من جمله رسومات دیار خنگولستان جشن تولد ببودی که گاها در وادی برگزار بگشتی و بدین ...

    user_send_photo_psot

    حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز از زبان خودش

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    در ۱۵ سالگی ...

    user_send_photo_psot

    بدترین حالت ماجرا این است که
    طاقتمان تمام شود
    وبه روے خودمان نیاوریم
    وتا زمان ...

    user_send_photo_psot


    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    میخوام باهم به همه ی هدفامون برسیم
    .
    .
    .
    . ...

    user_send_photo_psot

    دانشگاه همدان بودیم داخل خوابگاه

    یازده تا نرده خر بودیم داخل اتاق

    ساعت ...

    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*
    ادم ها عوض نمیشوند
    فقط خود را اشکار میکنند
    *~*~*~*~*~*~*~*
    دیوید ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    جوکر: می دونی زخم های صورتم برای چیه؟
    من ﻳﻪ ﻫﻤﺴﺮ ...

    user_send_photo_psot

    *********◄►*********

    وقتی که چادر می‌کِشی یعنی که مَحرم نیستم

    من عاشقم صِرفاً ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    این اهنگ رو کتی پری برای المپیک خونده بود

    به ورزشکارای ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    جناره ای را می بردند و ملا در پشتِ تابوت به شدت گریه می کرد. یکی ...

    user_send_photo_psot

    جمعی از مریدان از شیخ براي سخنراني ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ

    شیخ قبول مي کند اما در ازاي ...

    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    وقتى برگشت، احساس کردم تمام دنيا را به من بخشيدند
    وقتى تماس گرفت دلم ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .