اتاناز درطول مسیر ساکت بود
حتی برایش مهم نیست که مسافر کدام شهر هست
از فرودگاه خارج شدند
ایپای تاکسی گرفت و حرکت کردند
بعد از یه ربع تاکسی ایستاد ایپای رو به اتاناز کرد و گفت
اتاناز همینجا تو ماشین بمون من وسایل هامون رو تحویل هتل بدم و بیام
ایپای خوب چه کاریه منم بیام هتل دیگه؟
اتاناز اگه بدونی قراره کجا بریم یک ثانیه هم معطل نمی کنی
******اتاناز*****
با شیطنت بهم نگاه کرد.رفت و بعد چند دقیقه امد
و دوباره ماشین حرکت کرد
از شیشه به خیابان ها نگاه می کردم
عجیب بود
این خیابان غریبه عجیب برایم اشنا میزد
حس و حالم دگر گون شد
خدایا این شهر
با این حال خوشش
کدام دیار غریبه پرست هست؟
ماشین متوقف شد صدای ایپای رو شنیدم
اتاناز پیاده شو رسیدیم
با صدای ایپای به خودم امدم
ارام از ماشین پیاده شدم
بعد از کمی پیاده روی دیگر احتیاجی به حدس زدن نداشتم
این شهر با این حال خوشش
این کبوتران مست
این گنبد طلا
صدای نقاره خونه
همه و همه
یعنی اینکه انتظارم به پایان رسیده
از شادی هق میزدم
اشک میریختم
ایپای لبخند محوی زد
دست ظریفم را در دستش گرفت و به قدم هایمان سرعت بخشیدیم
کنار سقاخونه رسیدیم
دیگه پاهام نای راه رفتن نداشتن
فکرم رفت و رفت
به شش هفت سالگی ام
دختری با جام کوچک مسی از اب حوض اب بر می داشت
دختری که در حیاط دور سقا خونه می دوید
ده دوازده سال می گذشت
زانو زدم
چادرن پهن زمین شد
چشم از گنبد بر نمی داشتم اخه مگه می تونستم تزش چشم بردارم
ایپای چند قدم دور تر ازم ایستاد حتما اونم برا اولین بار حالم رو درک کرد
چندین بار از دهنم شنیده بود که دلتنگ امام رضایم
حتما با خودش فکر کرده بود تنها کسی که می تواند منو به زندگی بر گرداند همین امام غریب هست.
نجوا می کردم
سلام مولا
چقدر دیر پاک شدم
چقدر دیر گناهام رو بخشیدین
چقدر دیر اذن دخولم دادی
تو هم دیدی دیگه بریدم منو طلبیدی
تو هم دیدی حتی برا همسرم غریبم منو طلبیدی
تو هم حس کردی دیگه تکه های قلبم قابل ترمیم نیست منو طلبیدی
تو هم فهمیدی بخاطر گرفتن حق زندگیم از همه سیلی خوردم از زمونه سیلی خوردم حتی از همسرم سیلی خوردم.منو طلبیدی
اره اقاااااا
منو طلبیدی تا غریب پرستی کنی؟مولا!دیدی اتاناز چه غریب بود.
******ایپای*****
نجوا های سوز ناک اتاناز را می شنیدم و دلم اتیش می گرفت حرف اخر اتاناز دیگه خارج از تحملم بود حتما سیلی که بهش زدم رو فراموش نکرده شاید هم هیچ وقت نتونه فراموش کنه.من اتاناز رو زجرش دادم نمی دونم از زمونه چی کشیده اما منم خیلی اذیتش کردم محبت کردن رو یادم نداده بودند تا بهش محبت کنم
چقدر با بی زبونی شکنجه اش داده بودم
براستی تو این مدت انتقام کی رو از اتاناز می گرفتم
چرا هیچ وقت نخواستم اتاناز و محبت هایش را ببینم
چقدر دیر فهمیدم که حق اتاناز از زندگی این نبود.اتاناز رو من بیمارش کردم اره من با بی محبتی هام و بی توجهی هام این بلا رو سرش اوردم خدا از سر تقصیراتم بگذره.اتاناز شونه هاش داشت میلرزید رفتم پیشش دستش رو گرفتم و گفتم
اتاناز بلند شو عزیزم
بلند شو برو داخل اینجا نشین برو داخل دل سیر زیارت کن
اتاناز نگاهم کرد تو نگاهش یه چیز خاصی بود مطمعنم داشت با زبون بی زبونی ازم تشکر می کرد
*******راوی******
و چقدر دیر شنید اتاناز کلمه ی عزیزم را از دهن همسرش را
هر چند دیر بود اما شیرین بود
داخل شد
سلام داد
خم شد و استانه ی ورودی را بوسید
و چقدر شیرین تر بود دیدار یار بعد از چندین سال انتظار
نزدیک نرفت
چون دلش پر بود و نیاز به هم صحبت داشت
و چه هم صحبت خوبی بهتر از صاحب خانه
تکیه به ستون روبه روی ضریح داد
دستانش را قلاب کرد
انقدر زیاد بود حرفایش که نمی دانست از کجا شروع کند داشت با صدای بلند حرف میزد این همه عمر خجالتی بوده و خجالتش به کارش نیومده الان بی پروا لب به سخن گشوده بود
کودک بودم و درس می خواندم
به هر سمت که می رفتم می گفتند نشون کرده ی پسر عمه ام هستم
نمی دانستم نشون کرده یعنی چی
زمونه شاید بر وفق مرادم شد و قسمتش نشدم
تو اون میان
ندانستم عاشقی چیست و عاشقم کردند
سه سال سوختم و ساختم دم نزدم
و چقدر سخت بود دیوانه اش باشی و دستانش را نگیری
یادته مولا
چقدر قسمت دادم که کمکم کنی فراموشش کنم و بعد از اون هر وقت پاکه پاک شدم منو بطلبی؟
الان که اینجام پس یعنی بخشیده شدم
بی خیال اقا
ادامه ی دردامو بگم برات
تو دنیای نوجوانیم ایپای را وارد زندگیم کردند
پسری که همچون خودم یه شکست خورده بود
اوایل دوستش نداشتم اصلا حسی بهش نداشتم
زمان می گذشت وابسته اش می شدم
هر چه نزدیکش شدم اون ازم دوری می کرد مثل یه غریبه شد باهام
و الانم که اینجام اما چه بودنی
مریضم حالم خوش نیست نفسم به شماره افتاده و من هر دم و باز دمم با التماسه
حالا که اینجام طبیبم باش تا خوب بشم
الان ایپای رو دوسش دارم اما
عاشقی شیرین تره
تو رو به جوادت قسم
کمکم کن عاشق باشم و عاشقی کنم
ضجه میزد و اشک می ریخت
با صدای بلند حرف میزد
می شنوی اقا
دیگه خسته شدم
خیلی خسته
تنها امیدی که برام مونده تویی
فقط خودت
اگه ردم کنی
دست رد به سینه ام تو بزنی
باهات قهر قهر میشم
میرم و میگم غریب نوازی نکردی
پس دستمو بگیر و تنهام نزار
تو رو به جوادت قسم تنهام نزار
بیشتر زائرا نگاهش می کردند
برخی هم پای اتاناز اشک می ریختند و برخی با دلسوزی نگاهش می کردند
اما هیچ کدام نمی توانستند درک کنند که این اتاناز چه از زندگی و زمونه کشیده بود
دست راستش را بلند کرد و فریاد زد
اقا جون ضامنم شو
دستمو بگیر
و چند لحظه بعد به ضریح چسبیده بود و فقط و فقط بو می کشید و هوای تازه را به سینه اش تزریق می کرد و چقدر حالش خوش بود
خدایا بهشتت ارزانیه خودت
همین جا همین قطعه ات متری چند برای ماندگاریم؟
ایپای اون طرف ظریح داشت درد و دل می کرد
امام رضا سلام
منم بنده ی گناهکار خدا.امدم برا بخشش امدم ضامنم شی تا خدا منو ببخشه.چقدر هم سفر زندگیم رو زجرش دادم بجای اینکه سنگ صبور غم هاش بشم شدم آیینه ی دقش.اتاناز نوجوانیش رو به پام ریخت اما منه نفهم اینو نفهمیدم.روش دست بلند کردم بار ها ناله اش رو در اوردم فک کردم زندگی یعنی همین
دیگه توبه می کنم زندگیه جهنمی رو براش بهشت می کنم اره باید این کار رو بکنم کمکم کن اقای مهربونی ها
بعد زیارت هر دو خارج شدند هر دو حال خوشی داشتند حالشون قابل وصف نبود لبخند بر لبانشان مهمان اما چشمان هر دو را نم اشک گرفته بود.اتاناز دلش از ایپای صاف شده بود اونم فقط بخاطر اینکه ایپای او را به بزرگترین ارزویش رسانده بود به سمت ایپای حرکت کرد ایپای که از خدایش بود پیش یارش باشد به سمت اتانار رفت وقتی رسید دطتش را دراز کردو گفت:
بریم اتانازم
با این حرف ایپای اتاناز سراسر وجودش پر خوشی شد دستش را در دست ایپای گذاشت و لبخندی شیرین تحویل ایپای داد و حرکت کردند
🌻🌻🌻
دو سال بعد از زیارت مشهد
تا حدودی حال اتاناز خوش بود
ایپای از زمین تا اسمان فرق کرده بود
اتاناز را عاشقانه دوستش داشت
و اتاناز عشق می ورزید و چقدر زندگیه چهار نفره ی اتاناز بعد از ان همه مشکلات شیرین تر بود
و این شیرینی را مدیون
طبیب دلشکسته اش رضا بود.
زهرا داشت تاوان اشتباه بزرگش را میداد و اتاناز شنیده بود که ایلیار بهش توجهی نداره و کلا بهش بی اعتماده اما اتاناز حالا که زندگی خوشی دتشت مدام دعا می کرد زندگی ایلیار هم خوش باشه
عاشقی یعنی همین
من همون کبوتر م
اما باهاشون فرق دارم
بالام کمی مشکی تره
با روی سیاه امده ام
میگن مریضا رو شفا میدی
امدم تا شفام رو هم بگیرم
بال بزنم دور گنبد طلات
مدام و هی دور بزنم
دخیل ببندم به دخیل خونه ات
تا منم مثل اون مسیحی شفا بگیرم
سخن نویسنده
عشق را هر نوع می توان معنی کرد گاهی وقتا داستان های که خدا می نویسه خیلی شیرین تر از دیگر داستان هاست این رمان بر پایه ی واقعیت نوشته شده امیدوارم مورد قبولتون واقع باشه.اگه خدا یاورم بشه رمان های دیگه ام رو هم می نویسم
ممنون از همه ی دوستانی که در این مدت پشتوانه بودند برام و منو در روند این رمان همراهیم کردند
تشکر ویژه از مدیر سایت خنگولستان دارم و این رمان رو تقدیم می کنم به بر و بچه های خنگول
یا علی مدد
پایان رمان
۹۷/۶/۱
***
قسمت پانزدهم | سرنوشت بد نوشت ◄
***
قسمت شانزدهم | فراموشت نمی کنم ◄
قسمت نوزدهم | طبیب دل شکسته ام رضا ◄
قسمت بیست و یکم | شیرینی خورون ◄
6 سال پیش
هستیی هستیی.؟؟؟؟
کارت داشتم اگه بعدن بودیی
6 سال پیش
😢😢😢لایک هستی
6 سال پیش
😢😢😢لایک هستی
خداحافظ
6 سال پیش
خداحافظ
😊😊😊خدافظ ملینا
6 سال پیش
هستیی هستیی.؟؟؟؟
کارت داشتم اگه بعدن بودیی
تو با هستی چی کار داری؟😑😑
6 سال پیش
تو با هستی چی کار داری؟😑😑
😂😂
فیخی این محمد اومد دربارت ازم پرسید
😑😂بیا برو ببین چی نوشته
6 سال پیش
تو با هستی چی کار داری؟😑😑
بابا کاری ندارمش میخوام حال و احوال کنم
ندیدمش اصن
6 سال پیش
😂😂
فیخی این محمد اومد دربارت ازم پرسید
😑😂بیا برو ببین چی نوشته
محمد کیه؟😂😂
6 سال پیش
محمد کیه؟😂😂
😑😂اوکتاو
6 سال پیش
بابا کاری ندارمش میخوام حال و احوال کنم
ندیدمش اصن
هان
6 سال پیش
محمد کیه؟😂😂
لیلی این کیه؟ فیخی و از کجا میدونه؟
6 سال پیش
لیلی این کیه؟ فیخی و از کجا میدونه؟
😆😆😆😆
6 سال پیش
لیلی این کیه؟ فیخی و از کجا میدونه؟
😆😆من گفتم
6 سال پیش
😆😆من گفتم
😂پرسید جعفر کیه گفتم عه فیخیو میگی
من شرمندم
😂😂
6 سال پیش
😆😆😆😆
😒😒😒😒😒
6 سال پیش
😂پرسید جعفر کیه گفتم عه فیخیو میگی
من شرمندم
😂😂
فرنیک اینو خوندی☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝
6 سال پیش
فرنیک اینو خوندی☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝☝
اره😂😂😂
6 سال پیش
عالی بود اجی
عالی بود😍😍😍
6 سال پیش
ان شاالله زندگی خوبی را داشته باشن
و همیشه خوشبخت باشن😉
6 سال پیش
ان شاالله زندگی خوبی را داشته باشن
و همیشه خوشبخت باشن😉
مرسی عزیز
6 سال پیش
عالی بود اجی
عالی بود😍😍😍
همراه با رمانت گریه هم کردم 😭😭😭😭
6 سال پیش
همراه با رمانت گریه هم کردم 😭😭😭😭
قربونت
ببخش شرمنده
4 سال پیش
وای عالی بود پا به پاش گریه کردم
4 سال پیش
تو با هستی چی کار داری؟😑😑
سلام بابایی
نشستم فکر کردم
خوب ببین target یجور تنظیم کن که رمانم توی یه صفحه جدید باز بشه تو مرورگر
و اینکه یه عکس هم بزاری؛ فکر کنم شدی باشه
همون عکس جلد رمانمو بزار
خوب حالا میریم سر تایتل که مخاطب می بینه
تایتل رو بنویس
رمان ضرب الاجل اعجوبه(که مخاطب رو ارجاع بده به همون پستی که به همین نام هست)
مقدمه رمان ضرب الاجل اعجوبه (که ارجاع بده به همون پستی که اسمش اینه)
و توی هر دوتا لینک لغت ضرب الاجل اعجوبه رو برجسته ( برجسته) باشه
یعنی می خوام به چشم بیاد
و لغت رمان و مقدمه رمان همون اندازه طبیعی html رو داشته باشن
و اینکه اکثر لینک ها با رنگ ابی و سبز نوشته می شن
و همشون هم از یه طیف از رنگ ابی استفاده می کنن
به نظرم رنگDodgerblue خوب باشه
4 سال پیش
تو با هستی چی کار داری؟😑😑
منظور اینه که رنگش تکراری نباشه و عج و جق هم نباشه
رنگی چشم نواز
4 سال پیش
سلام بابایی
نشستم فکر کردم
خوب ببین target یجور تنظیم کن که رمانم توی یه صفحه جدید باز بشه تو مرورگر
و اینکه یه عکس هم بزاری؛ فکر کنم شدی باشه
همون عکس جلد رمانمو بزار
خوب حالا میریم سر تایتل که مخاطب می بینه
تایتل رو بنویس
رمان ضرب الاجل اعجوبه(که مخاطب رو ارجاع بده به همون پستی که به همین نام هست)
مقدمه رمان ضرب الاجل اعجوبه (که ارجاع بده به همون پستی که اسمش اینه)
و توی هر دوتا لینک لغت ضرب الاجل اعجوبه رو برجسته ( برجسته) باشه
یعنی می خوام به چشم بیاد
و لغت رمان و مقدمه رمان همون اندازه طبیعی html رو داشته باشن
و اینکه اکثر لینک ها با رنگ ابی و سبز نوشته می شن
و همشون هم از یه طیف از رنگ ابی استفاده می کنن
به نظرم رنگDodgerblue خوب باشه
ببخشید کدهاشو نرسیدم بفرستم
4 سال پیش
سلام بابایی
نشستم فکر کردم
خوب ببین target یجور تنظیم کن که رمانم توی یه صفحه جدید باز بشه تو مرورگر
و اینکه یه عکس هم بزاری؛ فکر کنم شدی باشه
همون عکس جلد رمانمو بزار
خوب حالا میریم سر تایتل که مخاطب می بینه
تایتل رو بنویس
رمان ضرب الاجل اعجوبه(که مخاطب رو ارجاع بده به همون پستی که به همین نام هست)
مقدمه رمان ضرب الاجل اعجوبه (که ارجاع بده به همون پستی که اسمش اینه)
و توی هر دوتا لینک لغت ضرب الاجل اعجوبه رو برجسته ( برجسته) باشه
یعنی می خوام به چشم بیاد
و لغت رمان و مقدمه رمان همون اندازه طبیعی html رو داشته باشن
و اینکه اکثر لینک ها با رنگ ابی و سبز نوشته می شن
و همشون هم از یه طیف از رنگ ابی استفاده می کنن
به نظرم رنگDodgerblue خوب باشه
سلام بر سمپاش
به امید خدا که این کامنت رو ببینی
ببین چندتا خبر خوب دارم
پیشگفتار رمان درست شد
فقط باید رمانو براش ارسال کنم
و متنش تا دو سه روز دیگه بدستم میرسه
به امید خدا رمان تا اخر هفته دیگه تموم می شه
و همین که متن بدست برسه می زارمش
و اینکه فکر نکنی سر اسم رمانت فکر نکردم
فکر کردم
یه چندتا اسم خفن هم نوشتم
یه روز میام اسم هارو بهت میدم
هر کدوم که دوست داشتی
بزار برا رمانت
ولی فعلا همین قدر بدون که اسمه دو کلمه است
خوب دو تا سوال هم دارم
هاردهای متنوع
یا
هارد های متنوعی
و این جمله رو علامت گذاری کن
نمک نریز یاسین فقط به کسی از این جریان که هلیا ترجمه کرد نگو باشه
4 سال پیش
طنز باید به طوری باشه که حس خنده رو به خواننده القا کنه و از طرفی نباید خواننده روند داستان رو پیش بینی کنه. داستان طنز با وجود طنز بودنش باید ادب و احترام و طرز گفتار رو هم رعایت کنی. داستان طوری کنار هم چیده بشه که حس و حال داستان به خواننده القا بشه. طنز اسمش روش هست. اما خوب طنز نوشتن هم حدی داره نباید بیشتر از حدش بنویسی که خواننده رو زده و یا خسته کنی.
اسم داستان کوتاه رو نمی دونم والا. آخه من که چیزی از موضوع داستانت نمی دونم
4 سال پیش
طنز باید به طوری باشه که حس خنده رو به خواننده القا کنه و از طرفی نباید خواننده روند داستان رو پیش بینی کنه. داستان طنز با وجود طنز بودنش باید ادب و احترام و طرز گفتار رو هم رعایت کنی. داستان طوری کنار هم چیده بشه که حس و حال داستان به خواننده القا بشه. طنز اسمش روش هست. اما خوب طنز نوشتن هم حدی داره نباید بیشتر از حدش بنویسی که خواننده رو زده و یا خسته کنی.
اسم داستان کوتاه رو نمی دونم والا. آخه من که چیزی از موضوع داستانت نمی دونم
مثلن هی توی طنزات نگو گوزیدم
چند بارم برینی بد نیس ایطو
4 سال پیش
مثلن هی توی طنزات نگو گوزیدم
چند بارم برینی بد نیس ایطو
4 سال پیش
طنز باید به طوری باشه که حس خنده رو به خواننده القا کنه و از طرفی نباید خواننده روند داستان رو پیش بینی کنه. داستان طنز با وجود طنز بودنش باید ادب و احترام و طرز گفتار رو هم رعایت کنی. داستان طوری کنار هم چیده بشه که حس و حال داستان به خواننده القا بشه. طنز اسمش روش هست. اما خوب طنز نوشتن هم حدی داره نباید بیشتر از حدش بنویسی که خواننده رو زده و یا خسته کنی.
اسم داستان کوتاه رو نمی دونم والا. آخه من که چیزی از موضوع داستانت نمی دونم
صفحه هفدهم
4 سال پیش
صفحه هفدهم
4 سال پیش
عالی بود اونجاش که میرقصید
4 سال پیش
طنز باید به طوری باشه که حس خنده رو به خواننده القا کنه و از طرفی نباید خواننده روند داستان رو پیش بینی کنه. داستان طنز با وجود طنز بودنش باید ادب و احترام و طرز گفتار رو هم رعایت کنی. داستان طوری کنار هم چیده بشه که حس و حال داستان به خواننده القا بشه. طنز اسمش روش هست. اما خوب طنز نوشتن هم حدی داره نباید بیشتر از حدش بنویسی که خواننده رو زده و یا خسته کنی.
اسم داستان کوتاه رو نمی دونم والا. آخه من که چیزی از موضوع داستانت نمی دونم
آهان راستی و اینکه هی تو داستان نگی قهقه زدم و با صدای بلند خندیدم و ...
تو باید داستانت رو جوری بنویسی که حس خندیدن طرف به خواننده القا بشه. یادت نره تو یه نویسنده ای و یه نویسنده فقط با کلمات می تونه با روح آدمی بازی کنه
4 سال پیش
آهان راستی و اینکه هی تو داستان نگی قهقه زدم و با صدای بلند خندیدم و ...
تو باید داستانت رو جوری بنویسی که حس خندیدن طرف به خواننده القا بشه. یادت نره تو یه نویسنده ای و یه نویسنده فقط با کلمات می تونه با روح آدمی بازی کنه
مثلن بگی ریدم از خنده
ایطو
4 سال پیش
عالی بود اونجاش که میرقصید
آره
بابا این رمان تا صد صفحه رو جا داشت اما وقتم کم بود
4 سال پیش
آره
بابا این رمان تا صد صفحه رو جا داشت اما وقتم کم بود
باریک الله سمپاشو
باریک الله
خیلی پیشرفت کردی
ما شا الله
خوشم اومد
ما شا الله افرین بهت دختر
خیلی استعدادت خوبه
دست خوش
4 سال پیش
باریک الله سمپاشو
باریک الله
خیلی پیشرفت کردی
ما شا الله
خوشم اومد
ما شا الله افرین بهت دختر
خیلی استعدادت خوبه
دست خوش
تاحالا ایقدر جذب یه رمان نشده بودم
4 سال پیش
تو دیگه چی میگی
4 سال پیش
تو دیگه چی میگی
گوزیدی ؟
4 سال پیش
یارو میر کبوتر کباب کنه
4 سال پیش
جد زکریای رازی چه ربطی به محرم و صفر داره 😶
4 سال پیش
سلام
4 سال پیش
باریک الله سمپاشو
باریک الله
خیلی پیشرفت کردی
ما شا الله
خوشم اومد
ما شا الله افرین بهت دختر
خیلی استعدادت خوبه
دست خوش
4 سال پیش
زینبو
حداقل یه مقدمه ی مختصر در حد یکی دو خط براش بنویس. اگه در مورد محرم هست بگو من مقدمش رو بگم.
علائم نگارشی.
حضرت ابولفضل (ع) رو بهتره این طوری بنویسی.
حضرت ابوالفضل علیهالسلام؟
4 سال پیش
س
4 سال پیش
س
سلام
هر چه میخواهد دل تنگت بگو