پسری که هنوز عقد کرده اش را قبول نکرده بود و با او سر سنگین رفتار می کرد
نامزدیه اتاناز را شنیده بود و از بی قراری به کوچه زده بود
دست خودش نبود و از دلش دستور می گرفت
دستانش را در جیبش فرو برده بود و به دیوار تکیه زده و سرش پایین بود
با شنیدن صدای حرف زدن دو نفر سرش را بلند کرد
شناختش
ایلیار شناختش
اما اتاناز دیگر نمی شناختش
از ایلیار فقط برای اتاناز چهره ی قبل عقد و اسم ایلیار به یادش مانده
این ایلیار متاهل برای اتاناز نا اشنا بود
اتاناز بی خیال وارد حیاطشان شد
ایلیار مشت محکمی به دیوار زد دستش درد گرفت اما درد قلبش شدید تر بود
🌸🌸🌸🌸
از دست من میری از دست تو میرم
تو زنده می مونی منم که می مونم
تو رفتی از پیشم دنیامو غم برداشت
بر داشت ما از عشق با هم تفاوت داشت
🌸🌸🌸🌸
زیر لب ناله کرد
لعنتی لا اقل نگام می کردی؟
لا اقل میزاشتی برات ارزوی خوشبختی کنم
اتانازم هر چند برا یه مرد سخته
اما
پیشش خوشبخت باشی
با شانه های افتاده سمت خانه یشان حرکت کرد
اتاناز وارد خانه شد
خاله و عمه هایش هر کدام مشغول کاری بودند
یواشکی بدون اینکه کسی ببینتش دست مهتاب را گرفت و به اتاقش رفت
کت و دامن نقره ای و بنفش رنگش را به تن کرد و کفش های سه سانتی بنفش هم به پاییش کرد
جلوی اینه قدی ایستاد
قد بلندش بلند تر به نظر میرسید
کت و دامنش به تنش بر ازنده بود و ارایشش تیپش را کامل کرده بود
مجلس چون زنانه بود نیازی به چادر نداشت
دیگر وقت رفتن پیش مهمان ها بود
مهتاب لبخند مهربانی زد و گفت
به به من برم اسفند دود کنم برات
اه مهتاب شوخیت گرفته بتمرگ سر جات
نه خدایش اتاناز تو خیلی قشنگ شدی
اتاناز چشمک شیطونی زد
ببخش ها مهتاب خانم ولی من از اولش خشگل بودم
حالا هم بزن بریم بیرون مهمونا منتظرن
با طمانینه وارد مجلس شد و چون هیچ کس را نمی شناخت ترجیح داد کنار دوستانش بخصوص لیلی که همه را می شناخت باشد
زنی نسبتا تپل و میانسال به سمتش می امد
اتاناز اولین بارش بود که این زن را می دید
زن خم شد و صورت اتاناز را بوسید و گفت هزار افرین به عروس خودم
اتاناز به یک لبخند اکتفا کرد
بعد رفتن مادر شوهرش زیر لب گفت
اوه پس این مادر شوهر گرامه
لیلی خنده اش گرفته بود
دو نفر هم دختر جوان به سمتش می امدند
اتاناز گفت
لیلی خداییش اینا خواهر شوهرند من فرار کنم
لیلی دیگر نتوانست لبخند نزند به بازوی اتاناز زد و گفت
لال شو دختر زشته .ای بابا
حدسش درست بود انها هم خواهر نامزدش بودند بعد احوال پرسی با انها و رفتن اونا به پیست رقص به فکر فرو رفت
خدایا
کرمت رو شکر
این بود تقدیرم
من اینجا
میون این ادما
تو این جشن
چیکار می کنم خدا
به روی مردم شهر لبخند میزنم اما دلم درد و غم کل جهان را دارد
به ظاهر نشون میدم که خوشبختریتم
اما بدبختر از من هم ایا هست؟؟؟
خدایا اگه میشد
اگه راهی بود
از اینجا و ادماش فرار می کردم
با صدای کف همه به خودش امد
گویا زمان رقصش بود اما قبلش مادر شوهرش به سمتش امد و گفت خوشبخت بشی عروسم
و حلقه ی بر انگشت اتاناز نهاد
گویا کل جهان بر سر اتاناز ویران شد
خدایا این دیگه تاوان کدوم گناهمه
این حلقه تو دستم مال کدوم یک از پسرای شهره
چه امتحانه سختیه خدا
تو این راه تنهام نزار اوستا کریم
عروسم مهمونا منتظرن نمی خوای برقصی
چرا حاج خانم با اجازه ی شما
بعد به سورنا علامت داد که اهنگ مخصوص خودش را پلی کند
ارام و شمرده شروع کرد
به راستی اتاناز امروز چه زیبا می درخشید
چشم حسودانش کور
اخرای مجلس بود
خواهر شوهرش امد نزدیکش
کمی این ور اون ور کرد تا بالاخره گفت
راستش اتاناز جان ایپای تو رو اصلا ندیده میشه یه عکسی از خودت بدی
جدی گفت
نه
شرمنده من عکس ندارم
دلش درد گرفت
از فرهنگ غلط مردمانش
اخر این چه رسم مزخرفی بود
چرا باید دختر و پسر همدیگر را نشناخته تن به ازدواج اجباری بدهند
حتی پول و ثروت ایپای هم که زبان زد نصف مردم بود دل اتاناز را گرم نکرده بود
شاید تنها دلیل اتاناز با ایمان بودن ایپای بود و السلام
شب بود
دفتر خاطره اش را تعویض کرده بود
باز هم دلش را به سیاهیه شب زد
ماه کامل و بی نقض بود
اول از همه بالای دفترش تاریخ زد و بعد به این فکر فرو رفت که یک ماه دیگر شانزده سالگیش را تمام خواهد کرد
به انگشتری که در دستش بود چشم دوخت
نوشت
دفترم دیکر خودم هم برای خودم گنگم
چه برسد به زوج این انگشتر
باورت می شود
حتی نمی خواهم اونی که قراره باهاش ازدواج کنم را بشناسمش
دفترم
بگزار همه بگن که خوشبختم
بگذار بهم حسودی کنند
شاید اینگونه تاوان گناهانشان را بدهند
دفترم
خسته ام
دلم یه خواب بی دغدغه می خواهد
خوابی که بیداری نداشته باشد
🌸🌸🌸🌸
صبح شده بود
مادرش ریخت و پاش دیروز را جمع می كرد
اتاناز و سورنا هم کمکش می کردند
تلفن خانه به صدا در امد
سورنا جواب داد اما صدای کسی نیامد چندین بار تکرار شد تا اینکه اتاناز گوشی را برداشت و این بار خیلی ضعیف صدای ناله ی دختری به گوشش رسید
اتاناز ذهنش قفل کرده بود اما نسبت به سنش با هوش بود
پس قبل از هر چیزی خودش را معرفی کرد
بله بفرمایید من اتانازم
اتاناز تویی
بله بنده ام.اما من شما رو می شناسم؟
هه نه اما من تو رو خوب می شناسم
خوب پس امرتون؟
بببن دختره.ایپای عشق من بود من بخاطر ایپای از نامزد ثابقم طلاق گرفتم اونم عاشق من بود اما نمی دونم تو از کجا پیدات شد که خانوادش با ازدواج ما مخالفت کردند
اتاناز تو عشقم رو ازم دزدیدی به نفعته کنار بکشی
اتاناز دستانش شل شد
چرا باید در مورد پسری که نمی شناختش جواب پس میداد؟؟؟
نه راه پس داشت و نه راه پیش باید با خود ایپای در میان می گذاشت اما باید ایپای بهش زنگ میزد نه اتاناز به او
🌸🌸🌸🌸
در حیاط نشسته بود و اهنگ ملایمی از گوشیش پخش می شد که گوشیش زنگ خورد
شماره ناشناس بود
با تردید جواب داد
بفرمایید؟
الو سلام
با پیچیدن صدای مردانه در گوشی اتاناز دستانش سرد شد
اولین بارش بود با مرد غریبه حرف میزد
سلام.ببخشید شما؟
ببخشید مزاحمتون شدم من
من
ایپای هستم
ندانست و نفهنید چگونه اما تماس را قطع کرد
حرفی نداشت که بزند اصلا
اصلا چگونه باید با پسر ی که نمی شناسد حرف بزند؟
گوشیش چندین بار زنگ زد و اتاناز رد تماس
تا اینکه صدای اس ام اس گوشیش بلند شد
پیامک را باز کرد
شما با من مشکلی دارین؟
چرا رد تماس میزنید؟
خواهش می کنم تماسم رو رد نکنید
باهاتون چند کلمه حرف دارم
و دوباره تماس تلفنی
تماس را ازاد کرد اما چیزی نگفت
ایپای نفس عمیقی کشید و شروع کرد
ببینید اتاناز خانم من هیچ شناختی از شما ندارم اما دروغ چرا از بیشتر افراد در موردتون تحقیق کردم
همه میگن که دختر پاک و معصومی هستی اما این دلیل نمیشه منی که نامزدتونم رد تماس بزنید
اتاناز خانم…
اتاناز حرفش را برید
پس بدون شناخت چگونه منو پذیرفتین
خوب
واقعیتش شما مورد تائید خانوادم بودین و خواهرام می شناختنت
و من از سلیقه ی خواهرام اطمینان دارم
داشتم عرض می کردم
اتاناز خانم ما باید کم کم با هم اشنا بشیم
واقعیتش منم مثل شما برا محرمیت زود هنگام مخالفم شنیدم که شما هم مخالفت کردین پس بهتره عقد بمونه برا بعد اشنایی
اقای امیری
راحت باشین ایپای صدام کنید
بی اعتنا به حرف ایپای ادامه داد
چیزی هست که من باید بدونم
مثلا چی اتاناز خانم
مثلا اینکه عاشق دختری به نام مائده بودین؟
ایپای سنگ کوب کرد بعد سکوت طولانی گفت
من این جریان رو بهتون می گفتم اما جراتش رو نداشتم
خانوادم برا طلاق مائده راضی به ازدواج ما نشدند دروغ چرا من عاشقش بودم
اتاناز بی مهابا گفت
درکتون می کنم
ایپای با تعجب گفت
شما هم عاشق شده بودین؟
شما فك کنید بله
ایپای بعد چند لحظه سکوت دوباره ادامه داد
حالا که خودتون مطرح کردین اتاناز خانم
پس بهتر می دونید که نه من و نه شما عاشق دلخسته ی هم نیستیم ما هر دو شکست خورده ایم پس باید بدونید راه سختی جلو پیشمونه مخصوصا برای شما که سن کمی دارین
شما از من چی می خواین؟
اگه شما بخواین من خیلی راحت می تونم این وصلت رو بهم بریزم
نه اتاناز خانم منظور منو بد برداشت نکنین
هر چند من به جشن نامزدی و این چیزا اعتقاد ندارم و خودم تصمیم نهایی مو بعد شناخت کاملتون می گیرم
***
قسمت پانزدهم | سرنوشت بد نوشت ◄
***
قسمت شانزدهم | فراموشت نمی کنم ◄
قسمت نوزدهم | طبیب دل شکسته ام رضا ◄
قسمت بیست و یکم | شیرینی خورون ◄
6 سال پیش
چوخ استیرم استوردوم بهش یاددادم
شیخ همین یخمک بر ازنده ی استادیته
6 سال پیش
منو دیگه چرا؟
6 سال پیش
اووووف بالاخره امد
6 سال پیش
اوه اوه از عنوانش معلومه حسابی ترکوندی
6 سال پیش
بعدی کی میااااا
6 سال پیش
فردا
6 سال پیش
من اماده ام
6 سال پیش
بعدی کی میااااا
همشهری سنن ایشیم وار
6 سال پیش
اوه اوه از عنوانش معلومه حسابی ترکوندی
من به شخصه عاشق این قسمتشم
6 سال پیش
واااااای سنده تورک سن
6 سال پیش
نگا نگا دوباره فوش داد
6 سال پیش
هم ترکم هم تبریز اهلی
بستان ابادلی
6 سال پیش
منده میانالی
6 سال پیش
نگا نگا دوباره فوش داد
تو فک کن همش بهت فش میدم
6 سال پیش
تو یه خرپاش چرک کثافتی
6 سال پیش
هم ترکم هم تبریز اهلی
بستان ابادلی
منم اصالتن ترک تبریزم
6 سال پیش
بع بیا سه تا ترک
هوووووی همشهریای من کجایین؟
6 سال پیش
اوهم چند بار امدم شهرتون
خودتو معرفی کن
6 سال پیش
خوشبختم یاس بانو
6 سال پیش
تو یه خرپاش چرک کثافتی
کی؟ با منی
6 سال پیش
اوهم چند بار امدم شهرتون
خودتو معرفی کن
من؟
6 سال پیش
کوفت مریخی
اذیت کنی
بد می بینی ها
6 سال پیش
😂😂😁
6 سال پیش
خوشبختم یاس بانو
منم همینطور
6 سال پیش
اره یخمک معرفی کن خودتو با هات حرف دارم
6 سال پیش
کوفت مریخی
اذیت کنی
بد می بینی ها
میگم بزا ی فحش ترکی بدم ببینم کی میگع یعنی چی
6 سال پیش
بع بیا سه تا ترک
هوووووی همشهریای من کجایین؟
الان می خوای فقط فش بدیم
6 سال پیش
اره یخمک معرفی کن خودتو با هات حرف دارم
16 یخمک
6 سال پیش
میگم بزا ی فحش ترکی بدم ببینم کی میگع یعنی چی
ای بالا ابریمیزی اپارما
6 سال پیش
16 یخمک
پسری یا دختر
6 سال پیش
6 سال پیش
ای بالا ابریمیزی اپارما
باشع من نمیتونم زیاد ترکی حرف بزنم ولی میفهمم چی میگین
6 سال پیش
تو بازم از این حرکتا زدی
6 سال پیش
تقدیم با عشق به خرپاش
6 سال پیش
پسری یا دختر
دخترباجی
6 سال پیش
باشع من نمیتونم زیاد ترکی حرف بزنم ولی میفهمم چی میگین
حالا خوبه معنیه حرفامون رو می فهمی
6 سال پیش
حالا خوبه معنیه حرفامون رو می فهمی
بلع می فهمم
6 سال پیش
دخترباجی
باجی
سن بو سننونا شیخ دیبسن تبریزده نجور قیز بازلیق ایلسین والا پیس ایشدی
هر نه ابرمیز وار اپارپسان
6 سال پیش
باجی
سن بو سننونا شیخ دیبسن تبریزده نجور قیز بازلیق ایلسین والا پیس ایشدی
هر نه ابرمیز وار اپارپسان
اووووح اینو نفمیدم
6 سال پیش
یوخ بابای نولار
6 سال پیش
سنون نچه یاشون وار
6 سال پیش
سنون نچه یاشون وار
من همونیم که این رمان رو می نویسم
سنم بیست به بالاست
6 سال پیش
من همونیم که این رمان رو می نویسم
سنم بیست به بالاست
شلغم میگفت17سالته
6 سال پیش
کثافتا پارسی را پاس بدارید
6 سال پیش
شلغم میگفت17سالته
نمنه شلغم کیمدی
6 سال پیش
شلغم میگفت17سالته
شلغم تا حالا سنمو نپرسیده که
6 سال پیش
نمنه شلغم کیمدی
شلغمبیرزمان بیردایدی
6 سال پیش
کثافتا پارسی را پاس بدارید
6 سال پیش
شیخ کی میاد باید باهاش در مورد رمانم حرف بزنم تا بتونم بقیش رو بنویسم
6 سال پیش
شلغمبیرزمان بیردایدی
الانم میاد
6 سال پیش
نه
6 سال پیش
الانم میاد
اها
6 سال پیش
اها
بچه هاااا ما فردا عروسی داریم
6 سال پیش
بچه هاااا ما فردا عروسی داریم
منم عروسی
رقص پای اذری
6 سال پیش
منم دوووووست
6 سال پیش
ادون ندی خانم نویسنده
6 سال پیش
منم عروسی
رقص پای اذری
دوستان من میرم فعلا خدافظ دوستون دارم
6 سال پیش
خئافطت یاسی
6 سال پیش
ادون ندی خانم نویسنده
اسم خودم هستی
اما اگه خدا بخواد
اسم مستعار رمانم
لبخند زمستان
6 سال پیش
دوستان من میرم فعلا خدافظ دوستون دارم
یا علی
6 سال پیش
6 سال پیش
اسم خودم هستی
اما اگه خدا بخواد
اسم مستعار رمانم
لبخند زمستان
منم نگین
6 سال پیش
سلام سمپاش ،عالی بود این قسمتم ،باریک الله آبجیه گلم
6 سال پیش
رمان رو می خوندی؟
اخه اصلا نظر نداده بودی
6 سال پیش
منم نگین
چه اسم قشنگی
6 سال پیش
چه اسم قشنگی
اسمه خودت ک قشنگ تره
6 سال پیش
اوه اوه این یخمکو اینجاس که
باش حرف نزنید این خیلی شل مغزه
6 سال پیش
سلام داداش
از وقتی شناختمت
کمی معذبم
فوقش رو سرت گنجشک نمی گیرم
6 سال پیش
الان کی داره تایید میکنه؟
6 سال پیش
اوه اوه این یخمکو اینجاس که
باش حرف نزنید این خیلی شل مغزه
هننننننن
6 سال پیش
نه باو نگاه به قیافم نکن
به قول همشهری
من یه اخمخ بیش نیستم
6 سال پیش
شیخ تو و یخمک
همون در و تخته ی معروفین
6 سال پیش
الان کی داره تایید میکنه؟
بشین سر جات
فضولی موکوف
6 سال پیش
اوووووسسسستاااااادددد اخخخخخخخخمممممخخخخخخخ
6 سال پیش
موکوف
6 سال پیش
بگوووووووووووو
6 سال پیش
شیخ رمان رو چیکار کنم
دیر وقته باید تا ساعت دوازده یه پارتش رو بفرستم
6 سال پیش
نه عامو این اووووسسسسستااااااده اخمخه
من شیخ المریضم
ما مثه در و یخچالیم
اون دره من یخچالم
6 سال پیش
اره اره اصن این کیه من کیم
6 سال پیش
خوبه این قسمتا ، اگه میتونی همیطوری ادامش بدی برو همیطوری
خلاصش نکن اصن
6 سال پیش
شیخ من نمی دونستم تو هم استاد داری؟
البته استاد داریم تا استاد
6 سال پیش
تو حرف نزن چوسو
6 سال پیش
شیخ بهش خوش میگذره
6 سال پیش
ترکی یادم میداد اووووسسسسستاده ترکیمه
6 سال پیش
خوبه این قسمتا ، اگه میتونی همیطوری ادامش بدی برو همیطوری
خلاصش نکن اصن
باشه پس ادامش میدم
با اجازتون من برم بنویسم خدا رو چه دیدی شاید دو پارت فرستادم
6 سال پیش
چوخ استیرم استوردوم بهش یاددادم
6 سال پیش
نذار بگم که میچوسی ها
بزار دهنم بسته بمونه ای یخمکوی اخمخ
6 سال پیش
هی احساس میکنم این یخمکو نیمه ی گمشده ی مریخیه
6 سال پیش
:| کی؟ من؟ اون؟
6 سال پیش
واااا
اگه واقعا راست میگی
تو این مدت می گفتی یادت میدادم خوب
6 سال پیش
آهههه عخشم
6 سال پیش
خب نه روم نمیشه سمپاش جونم ،یه چیزای بی تربیتی هی میپرسم ازین یخمک
مثلن ازش اینو یاد گرفتمم
چوخ استیرم اوستوردم
یعنی خیلی دوستت دارم ، برات میگوزم
بعد روم نمیشه از تو بپرسم اینا رو
6 سال پیش
خب نه روم نمیشه سمپاش جونم ،یه چیزای بی تربیتی هی میپرسم ازین یخمک
مثلن ازش اینو یاد گرفتمم
چوخ استیرم اوستوردم
یعنی خیلی دوستت دارم ، برات میگوزم
بعد روم نمیشه از تو بپرسم اینا رو
6 سال پیش
خب نه روم نمیشه سمپاش جونم ،یه چیزای بی تربیتی هی میپرسم ازین یخمک
مثلن ازش اینو یاد گرفتمم
چوخ استیرم اوستوردم
یعنی خیلی دوستت دارم ، برات میگوزم
بعد روم نمیشه از تو بپرسم اینا رو
6 سال پیش
:| کی؟ من؟ اون؟
وقتی کامنتام شتری میشه
می فهمم کی تایید می کنه
6 سال پیش
خلاصه امروز مخه این یخمکو تاب برداشته بود
کافور نخورده بود امروز
6 سال پیش
من برم رمانم تموم شد بازم میام
6 سال پیش
هیروین کشیدم
6 سال پیش
نمیشه باو ، آخه براچیته تو عجب اسبی شدیا
6 سال پیش
من برم رمانم تموم شد بازم میام
بای بای
6 سال پیش
عامو بیا برو خونتون
یکی این یخمکو رو از برق بکشه
6 سال پیش
برو سمپاش جونم ، موفق باشی
6 سال پیش
خو تو بگو چیکار داری
عجب ادمی گیر کردیما ،این مریخی رو از برق بکشید
6 سال پیش
منو چرا :|
6 سال پیش
اع اشتباهی نوشتم مریخی رو از برق بکشید
نه مریخی رو کاری نداشته باشید
یخمکو رو از برق بکشید
6 سال پیش
:|
6 سال پیش
منو هم بکشید
از خدامه