فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    یلدا مبارک


    khengoolestan_axs

    *-*-*-*-*-*-*-*-*-*

    شب های بلند زمستان
    هر وقت مادر سفره شام را زودتر پهن می‌کرد
    و کت آقاجون را از کمد بیرون می‌کشید
    می‌فهمیدیم قرار است جایی برویم
    همان سرِ شب با کلی ذوق و شوق
    آماده میشدیم برای رفتن به یک شب نشینی

    آقا جون می‌گفت: صله ارحام دلِ آدم را شاد نگه می‌دارد
    هیچکس هم نمی‌گفت نمی‌آیم
    ازین ادا اصول ها که من نمی‌آیم شما خودتان بروید و امتحان و آزمون و کنکور دارم و جوان است دوست دارد توی خودش باشد هم نداشتیم
    همه با هم می‌رفتیم
    تلفن هم نبود که قبلش هماهنگ کنیم
    و میزبان و بچه‌هایش را هم کلی ذوق زده می‌کردیم

    به سر کوچه شان که می‌رسیدیم
    جلوتر از مادر و آقاجون
    بدو بدو خودمان را به درشان می‌رساندیم
    تا از بودنشان اطمینان پیدا کنیم

    با یک چشم از لای در حیاط که اغلب خوب بسته نمی‌شد
    یا از سوراخ کلید به درون خانه‌شان سرک می‌کشیدیم
    روشن بودن یک چراغ، به منزله این بود که خانه نیستند و خودشان جایی رفته‌اند
    حسابی توی ذوقمان می‌خورد
    و قلب و دلمان حسابی می‌گرفت
    اما اگر همه چراغها روشن بود
    بگو بخند تا آخر شبمان جور بود

    اما این روزها چه
    آخر شب که بغض می‌کنی
    دردها که تلنبار می‌شود
    میروی سراغ لیست مخاطبانت
    یکی حالت روح
    یکی لست ریسنتلی
    یکی لانگ تایم اِگو

    یکی دلیت اکانت

    آدم نمی‌داند کِی هستند، کِی نیستند!؟
    اصلا آدم نمی فهمد چراغِ کدام خانه خاموش است و کدام روشن!؟
    تا بی مقدمه برایش تایپ کند: تشنه ی یک صحبت طولانی‌ام
    و سریع ریپلای شود: بگو من کِی کجا باشم؟

    داریم از تنهایی و بی همزبانی “دق” می کنیم
    بعد اسمش را گذاشته اند عصر ارتباطات

    بیایید یلدای امسال را در کنار هم برگزار کنیم

    *-*-*-*-*-*-*-*-*-*

    فیخی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    نوشته های اندرویدی

    داستانک شیخ و مریدان


    روزی شیخ و مریدان به شکار میرفتن و از راهی می گذشتن

    در میان راه شیخ از دست مریدان کلافه شد

    و نیت کرد که آنان را از سره خویش باز کند

    *righo_ha* *fuhsh*

    گفت ای مریدان از میان شما آن کسی که با گوز خود بتواند صدای بلبل در بیاورد

    *sheikh* *sheikh*

    بالا ترین مقام را دارد و از همه ارشد تر است

    مریدان بعد از شنیدن این حرف شروع به گوزیدن کردن

    :khak: :khak:

    و شیخ که فکر میکرد با گفتن این سخن آنها را به سرگرم میکند به آرامی به سمت درختی رفت تا انجا استراحت کند

    در همین میان
    مریدی باکسن خود به سمت شیخ گرفت و گوزید

    :khak: :khak:

    واز شیخ خواست تا ببیند که آیا گوزشان صدای بلبل میدهد یا خیر ؟

    شیخ که از فرط عصبانیت فریاد بلندی از خشتک خویش منتشر کرد و گفت نه احمق باید صدای بلبل بدهد

    *bi asab* *bi asab*

    سپس مرید گفت یا شیخ این بلبلیس که سرما خورده

    *hir_hir* *hir_hir*

    شیخ بسیار عصبانی شد و عصای خود را به مرید فرو کرد و از آن پس وقتی میگوزید صدای فیل سرما خورده میداد

    چندی دوباره استراحت کرد

    مریدی دیگر آمد و باکسن خود را به سمت شیخ گرفت و گفت یا شیخ

    شیخ تا روی خویش برگرداند

    مرید برای شیخ گوزید ، گفت یا شیخ این همچون بلبلیس که در سبک متال و راک آواز خوانده

    *ieneh* *ieneh*

    شیخ بسیار عصبانی شد با تکه سنگی که دم دست بود یه سمت مرید پرتاب کرد و مرید مانند خری که در چمن زار آزاد گشته پا به فرار گذاشت

    سپس مریدی دیگر به سمت شیخ آمد باستن خویش را به سمت شیخ گرفت

    شیخ قبل از اینکه بگوزد عصای خود رو به او فرو کرد

    و مرید منفجر شد

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    و به در و دیوار پاشیده شد

    سپس شیخ دید فایده ندارد رو به مریدان گفت

    ای احمق ها بلبل ها روی درخت میخوانن شما نیز اینچنین کنید شاید گوزتان صدای بلبل داد

    *jar_o_bahs* *jar_o_bahs*

    مریدان بعد از شنیدن این سخن همگی به بالای درخت رفتن و روی شاخه های درخت شروع به گوزیدن کردن

    شیخ که خیلی خسته شده بود و به درختی تکیه داد

    و با خود فکر کرد که خوب است تا مریدان سرگرم گوز بلبلی هستند اندکی در کنار این درخت بریند

    شروع کرد به حفر چاله

    در هنگام حفر چاله ماری از میان بوته ها به بیرون پرید

    و شیخ بسیار ترسید و در شلوار خود رید

    در همین هنگام نیز جوانی سراسیمه به نزدیک درخت رسید
    و جسمی را که داخل پارچه ای پوشانده بود در چاله ی نیمه کاره ی شیخ مخفی کرد

    به محض اینکه جوان کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شیخ را دید

    که باکسن خود را به درخت میمالد و به او می نگرد

    :khak: :khak: :khak:

    جوان که بسیار شرمزده شد اشک از خشتکش جاری شد و از شیخ دور شد

    روز بعد شیخ مقداری سیب زمینی خریده بود و به دنبال هیزم و کبریت میگشت تا سیب زمینی ها رو در میان آتش کباب کند

    در همان زمان عده ای از مردم دهکده و مریدان آن جوان را طناب بسته نزد شیخ آوردند و از او خواستند تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند
    شیخ اندکی ریش و پشم خود را خاراند و و از جمعیت پرسید

    جرم این جوان چیست ؟

    یکی از مریدان از میان جمعیت بلند پاسخ داد

    نمیدانم

    *tafakor* *tafakor*

    شیخ بسیار خشمگین شد و فرمود زهره مار و نمیدانم

    *fosh* *fosh*

    سپس به مریدان دیگر گفت مقداری فلفل آوردن و در باکسن وی فرو کردند

    و مانند کوره ی آهنگری از باستن مرید آتش زبانه میکشید
    و شیخ نیز از این موقعیت استفاده کرد و سیب زمینی های خود را پخت

    دوباره رو به جمعیت کرد و گفت جرم این جوان چیست

    این بار کسی پاسخ داد

    این جوان دیروز به درون معبد قدیمی دهکده رفته است و ظرف گرانقیمتی که آنجا بود را ربوده و فرار کرده است

    شیخ پرسید

    از کجا می دانید که کار این جوان بوده است!؟

    *talab* *talab*

    همان شخص پاسخ داد

    دقیقا مطمئن نیستیم. اتفاقا وقتی ظرف به سرقت رفته کسی در معبد نبوده است. ما براساس حدس و گمان فکر می کنیم کار او بوده است. البته او خودش می گوید که از ظرف گرانقیمت خبری ندارد و ما هم هرجایی که گمان می کردیم را گشتیم ولی ظرفی را ندیدیم

    شیخ با عصبانیت بسیار عصبانی شد

    *bi asab* *bi asab*

    و شخص را به درون کوره ی آهنگری مرید انداخت

    و گفت شما بر اساس حدس و گمان شخص محترمی را متهم کرده اید

    زود این جوان را رها کنید و وقتی شواهدی محکم تر داشتید سراغ من بیائید

    جمعیت جوان را رها کردند و پراکنده شدند

    ساعتی بعد جوان به آرامی و در خلوت زمانی که شیخ خواب بود نزد شیخ آمد و شرمزده و خجل سرش را پائین انداخت

    و با صدایی آهسته کنار شیخ گوزید

    شیخ بسیار ترسید و دوباره در شلواره خود رید

    و به هوا بر خواست و گفت اینجا چه میکنی ای ملعون

    جوان پاسخ داد

    استاد ! شما خودتان دیدید که من ظرف را کجا پنهان کردم؟ پس چرا من را لو ندادید!؟

    شیخ همچنانی که باستن خود را با لباس یکی از مریدان تمیز میکرد گفت

    به جز من چشمان خالق هستی هم نظاره گر اعمال تو بود. وقتی خالق کائنات آبروی تو را نگه داشت و اجازه نداد که کسی نظاره گر اعمال تو باشد ، چرا من که چشمانم از اوست پرده پوشی نکنم!؟

    جوان بعد از شنیدن این سخن به شکل رگباری شروع به زدن گوز بلبلی کرد و از شیخ دور شد

    روز بعد دوباره جمعیت آن جوان را نزد شیخ آوردند و گفتند

    ظرف گرانقیمت شب گذشته به طرز عجیبی به معبد بازگردانده شده است و هیچکس ندیده است که چه کسی این کار را انجام داده است. برای همین ما به این نتیجه رسیده ایم که این جوان بی گناه بوده است و بی جهت او را متهم نموده ایم. به همین خاطر نزد شما آمده ایم تا از او بخواهید ما را ببخشد

    شیخ که اسهال شدیدی گرفته بود ، لبخند پهنی زد و به آرامی در کنار جمعیت رید و گفت

    این جوان حتما شما را می بخشد. بروید و به کار خود برسید

    وقتی جمعیت پراکنده شدند

    شیخ آهسته نزدیک جوان رفت و در کنار او هم رید و گفت

    همان کسی که چشمان بقیه را کور کرد و آبروی تو را حفظ نمود

    اگر اراده کند می تواند پرده ها را براندازد و همه اسرارپنهان تو را برملا سازد و در یک چشم به هم زدن تو را رسوا کند

    قدر این حامی بزرگ را بدان و همیشه سعی کن کاری کنی که او خودش پوشاننده عیب های تو باشد

    جوان بعد از شنیدن این حکمت به قدری از خود بی خود شد

    و خشتک درید و جیغ زنان دور شد

    و آورده اند از آن پس

    به هر گربه که میرسید بلند اورا مجید میخواد

    مریدان دیگر نیز هنوز روی درختان میگوزند

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    داستانک های شیخ و مریدان نوشته شده و طنز پردازی شده توسط برو بچه خنگولستان است

    و هر جایی تو این سبک داستان شیخ و مریدان خوندید شک نکنید از ما کپی شده

    لیست داستان های شیخ و مریدان ◄

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    داستانک های شیخ و مریدان

    بسته جوک پاییزی ۱۵ اذر ۱۳۹۶


    این مجریای اخبار تلویزیون که به عَطر میگن عِطر، میرن دسشویی عِن میکنن؟
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به چه روشهایی ایران از گروه مرگ سعود می کنه؟
    .
    .
    .
    .
    برخورد هواپیمای حامل بازیکنان اسپانیا به هواپیمای حامل بازیکنان پرتغال در آسمان روسیه
    😂

    حمله داعش به بازی اسپانیا پرتغال

    زلزله 9ریشتری در مدیترانه ودر پی آن سونامی که پرتغال و اسپانیاومراکش را با خاک یکسان کند

    حمایت تتلو از اسپانیا و پرتغال در جام جهانی
    .
    .
    .
    فعلا اینارو داشته باشید تا بقیش یادم بیاد

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    يارو زنگ زده بود مسابقه راديويى اسم فاميل
    بايد از ” الف” اسم كشور ميگفت
    گفت اسراييل
    .
    .
    .
    .
    .
    مجرى سكوت كرد بعد گفت ميتونى يه كشور ديگه هم بگى؟
    گفت ايلام

    مجرى گفت بله قبول ميكنيم
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دوستم داره بچه شو از پوشک میگیره، بچه‌ش رفته گوشه اتاق ۳ تا پی‌پی کرده، بعد اومده خیلی با ذوق دست مامان باباهه‌رو گرفته برده نشونشون داده گفته این بزرگه باباشه این یکی مامانشه اون کوچیکه بچه‌شه
    .
    .
    .
    .
    کانون خانواده رو با خاک یکسان کرده
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    نحوه ی شب بخیر گفتن دخترااااا

    ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﻪ ﺑﺮﻭ بخواب ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ
    ﭘﺴﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﺷﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﺷﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ
    ﭘﺴﺮ : ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ، ﺷﺐ ﺧﻮﺵ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﺧﻮﺏ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ، ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
    ﭘﺴﺮ : ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

    ﺩﺧﺘﺮ : خواب منو ببینیا
    ﭘﺴﺮ : ﺧﺐ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﯼ؟!؟
    ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ، ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﺑﺎﺷﻪ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﺑﺨﻮﺍﺏ. ﻗﺮﺑﻮﻥ ﭼﺸﺎﯼ ﻧﺎﺯﺕ ﺑﺮﻡ
    ﭘﺴﺮ : ـــــ
    .
    .
    .
    ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﯽ ﺷﺪﯼ؟ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟
    ﭘﺴﺮ : ﻧﻪ، ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺸﺘﺎﻗﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﺁﺧﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ
    ﭘﺴﺮ : ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ. ﺷﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ، ﺷﺒﺖ ﺑﺨﯿﺮ
    ﭘﺴﺮ : ﻣﻨﻢ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟
    ﭘﺴﺮ : ـــــــ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﺮﺍ جواب نمیدی؟!؟
    ﭘﺴﺮ : ـــــــ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ؟!!؟
    ﭘﺴﺮ : ــــــ

    ﺩﺧﺘﺮ : ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻡ ﺍﻻﻥ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ
    .
    .
    .
    .
    هنوز دانشمندا دنباله راهی واسه تموم کردن صحبت با دختران هستن
    😂😜

    ارسال شده توسط طلا

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    باز خوبه شما رو با بچه های فامیل مقایسه میکردن
    .
    .
    .
    .
    .
    ما تو فامیلمون درسخون نداشتیم مستقیم با خود بوعلی سینا مقایسه می شدیم
    😂

    ارسال شده توسط فرنیک

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺩﻓﺘﺮچه️ ﺗﻠﻔﻦ ﺯﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯﯼ
    .
    .
    .

    نسرین ﻭِﺭﺍﺝ 😂
    ﺑَﮕُﻢ ﻗِﺮﺗﯽ 😂
    ﺧﻮﻧﻪ ﺑُﻮﺍﯼ ﺟﻮﻧﯿﻢ 😂
    ﺧﻮﻧﻪ ﺑُﻮﺍﯼ ﻧﺎﻣﺮﺩﺵ 😂
    ﺩَﺩِﯼ ﮐَﻔﺘﺎﺭِﺵ 😂
    ﺩَﺩِﯼ ﻣﺎﺭﻣﯿﺰَﮐِش 😂
    ﮐﺎﮐوﯼ ﮔُﺮﺍﺯِﺵ 😂
    ﻫَﻤﺎﺭﻭﺱ ﻧِﮑﺒَﺘﯽ 😂
    ﺩَﺩِﯼ ﻋﺰﯾﺰُﻭﻡ 😂
    ﮐﺎﮐوﯼ ﻣُﻬﻨﺪِﺳُﻢ 😂
    ﺩَﺩِﯼ ﻃﻼﻃﻼﯾﯿﻢ 😂
    😂😁😂😂

    ارسال شده توسط رومخ اول

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    خواهرزاده م کلاس اول دبستانه امروز از مدرسه با کلی ذوق وشوق برگشته میگه بیا عکس سلفیایی ک با سارا جون گرفتمو تو گوشیم ببین
    😂
    معلمشونو میگه
    😂
    .
    .
    .
    .
    یادمه زمان ما یه تیم تفحص تشکیل میدادیم، هفت خان رستم رو طی میکردیم تا اسم کوچیکه ی معلممونو بفهمیم
    😂

    ارسال شده توسط رومخ اول

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    از خواب پاشدم دیدم کسی خونه نیست
    .
    .
    .
    .
    زنگ زدم به مامانم می بینم صدای جیغ و داد و سوت میاد

    میگم: کجایین؟

    مامانم با خوشحالی: ما اومدیم شهر بازی، تو مگه باهامون نیستی؟
    😂

    ارسال شده توسط رومخ اول

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﻢ ﺷﻨﺎ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻻ ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻋﻘﺒﺘﻮ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺪﻩ
    😂
    .
    .
    .
    .
    .
    ﻣﻦ😂
    ﭘﺎﻫﺎﯼ ﺟﻠﻮ😂
    ﭘﺎﻫﺎﯼ ﻋﻘﺐ 😂
    ﻓﺪﺭﺍﺳﯿﻮﻥ ﺷﻨﺎ😂
    قوﺭﺑﺎﻏﻪ😂
    ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺣﻤﺎیت ﺍﺯ ﺩﻭﺯﯾﺴﺘﺎﻥ 😂
    جراتم ندارم چیزی بگم 😂

    به حول و قوه الهی پاهای عقبمو تکون دادم دیگه

    ارسال شده توسط رومخ اول

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تو ایران هم میشه خوب زندگی کرد؛ ۶۰ سال کار میکنی
    .
    .
    .
    .
    .
    پنج سال اخرشم خرج دوا دکتر میکنی
    چی میخوایم دیگه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏امروز امتحان بود بعد ٢٠ تا پسر بوديم و ٢ تا دختر كل پسرا جر دادن خودشونو گفتن استاد هفته ي ديگه بگير
    استاد گفت شرمنده ولي من الان برگه كپي كردم بايد بگيرم
    .
    .
    .
    .
    بعد دختره گفت استاد ميشه نگيريد

    یهو ماژيكو دراورد گفت اصن درس عقبيم در بياريد جزوه رو
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه بارم عکسمو با پدرم گزاشتم اینستا

    دختره کامنت گزاشته وااااای بابای واقعیته؟
    😂
    .
    .
    .
    .
    نه سیرابی بابای پلاستیکیمه
    😂

    ارسال شده توسط هم شیخ هم رو مخ😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    شوهر : قوطی چایی کجاست؟

    زن : شما مردا توی عمرتون نمی تونین چیزی رو به تنهایی پیدا کنید

    چایی تو کابینت ادویه هاست، تو قوطی كاكائو که روش نوشته نمک

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    نامزد حسنی بهش گفت: حسنی میایی بریم حموم؟

    حسنی: بریم بریم
    😂😜
    .
    .
    .
    .
    چیه؟؟؟؟؟
    😂
    نکنه انتظار داشتین بگه نه نمیام، نه نمیام
    😂

    حسنی تنبل هست، خر که نیس
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    من اگه فاميلم “خورشيد” بود اسم بچمو ميزاشتم
    “يكارى نكنيد گوه”
    .
    .
    .
    .
    ☺️😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    مامان بزرگم همیشه موقع نماز تلفنو میذاشت کنار مهرش

    هرکی زنگ میزد گوشیو برمیداشت میگفت
    .
    .
    .
    .
    الله اکبرررر
    😂😜

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تفاوت رفتاری مشاهده ی سوسک در ایران و چین
    .
    .
    .
    .
    .
    در ایران: ماماااااااان سوسک وااااااااااااای

    در چین: به به شام امشبم ردیف شد
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یه سلامی هم بکنیم به عنکبوتی به اسم بیوه ی سیاه
    که بعدازجفت گیری شوهرشومیخوره ! خخخخ
    .
    .
    .
    .
    سلام شیرزن

    دمت گررررم 😂😜

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تو تاکسی بودیم بعد راننده هی دستش تو دماغش بود

    خانمه که کنار من نشسته بود خواست بهش تیکه بندازه گفت: تو این یکی هم بگرد شاید یه چیزی تو اونم باشه
    .
    .
    .
    .
    راننده هم گفت :عجله نکن خوش شانس باشی تو همین یه چیزایی برات پیدا میکنم
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    فقط یه زن ایرانیه که میتونه هم بچش بغلش باشه، هم کیفش، هم ساک بچش
    .
    .
    .
    .
    .
    اونوقت شوهرش مثه دسته جارو کنارش راه بره و بگه روسریتو درست کن
    😂

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    چند شب پیش سالگرد ازدواج مامان و

    بابام بود اومدم تیریپ نمک بردارم، به

    بابام گفتم: بابا اگه زمان برگرده به عقب،

    باز با مامان ازدواج می‌کنی؟
    .
    .
    .
    .
    گفت: آره، ولی تو رو به دنیا نمیاوردیم
    😂😜

    ارسال شده توسط مهدیس

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ ﭼﺮﺍ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯽ؟؟؟
    😂

    ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﺗﺄﻣﻞ ﮔﻔﺖ: ﺗﺮﯾﺎﮎ ﺑﮑﺶ بدبخت
    .
    .
    .
    .




    ツ نمایش کامل ツ

    قیز قیز
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    جوک های پاییز 96

    چند تا آهنگ وحشتناک قری و شاد


    **♥** عیدتون مبارک خنگولستانیا *ghalb_sorati*

    براتون سه تا آهنگ گذاشتم که کفو گوز با هم قاطی کنید

    برقصید و توبه کنید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یه موزیک وحشتناک شاد هندی ازون دوپس دوپسیا براتون گذاشتیم

    حجم تقریبا چهار مگا بایت برای دانلود کلیک کنید ◄

    ده دای دای دای دای
    دددددددد

    آی آی آی آی

    آی دای آی دای
    هه بنی هه بنی بری باری بیگر

    مرا ویگر قر بده ویر ویر

     

    هتی یتی متی بردار بیار
    کله پوک لیکا میکا مار

    سیم تاش مالاش چوب تو گوش سمپاش
    سیشو میشو شبنم شاشه میشاشه بالاش

    اتی رتی متی جیتی فتی پت پتی گوزیدی
    جانی ماتی روباه مکاره کثافتی چوسیدی

    دلی مالی بالی ننه پفتلی یه بادی ول دادی
    شیدی لیدی شیدولی قوزمیتی

    سیسا سیا بلقیس سیا بلقیس سیا
    ریدم پسه کلت بیا ریدم پسه کلت بیا

    تقی مقی چخ چخی خیلی عنی مریخی
    اتی ماتی پیفی یواشی ریدی فیخ فیخی

    گولی مولی قوقولی شپشو و ریقو لیلی
    شولی ولی قری مری دخی دخی انزلی

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    حجم تقریبا شیش مگا بایت برای دانلود کلیک کنید ◄

    دختره محلمون ، ساده لباس میپوشه
    وقتی میرم توی خیابون ، زود میره یه گوشه

    نمیاد بیرون ، که پوستش آفتاب نبینه
    دیوونش میشه هر کی که ، نازو اداشو ببینه

    کنکور قبول شده با رتبه بالا
    اینم از بخت ما ، پ ایی چی بود حالا

    وای از ایی دانش گاه ، ببین چی کرده با ما
    قبول شده اون سره دنیا ، رفت شهره بالا

    از وقتی رفت دانشگاه ، بش میگن لیدی
    نمیپره اون با ما ، بش میگن لیدی

    ساده بوده فشن شده ، بش میگن لیدی
    سر در اورده تو سرا ، بش میگن لیدی

    نمیتونم که یه لحظه مو به تو فکر نکنم
    والا آخرش میترسوم که یهو سکته کنم

    دیگه تو خواب نمیبینم که ایی چادر بزنه
    دیگه مو خوشوم نمیاد که بهم زل بزنه

    های میگه جای سلام ، ددی میگه جای بابام
    خریده دارو ندارشو ، همش با پول وام

    وای از ایی دانشگاه ، ببین چی کرده با ما
    قبول شده اون سره دنیا رفت شهره بالا

    از وقتی رفت دانشگاه ، بش میگن لیدی
    نمیپره اون با ما ، بش میگن لیدی

    ساده بوده فشن شده ، بش میگن لیدی
    سر در اورده تو سرا ، بش میگن لیدی

    نمیدونستش هیچی ، فیسبوک داره حالا
    سرو تهش رو میزنی با ویچت رفته بالا

    تا دیروز نامه میداد ، ایمیل میده حالا
    مو اصن راضی نبودم که بره شهره بالا

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    حجم تقریبا سه و نیم مگا بایت برای دانلود کلیک کنید ◄

    حیران حیرانه ناز بکن جانه
    حیران حیرانه ، من تی قربانه

    حیرانه حیرانه ، ناز بکن جانه
    حیرا حیرانه ، بیا بوشیم خانه

    چقدر در باز کونم ، کولر نداره خانه

    رپتی ، پتتی پتی پتی جانه
    خشکباره همدانی حلیمی
    شکره مازندارنی حلیمه

    حلیمه شلوار ندارم رپت تپلی
    حلیمه جوراب ندارم رپت تپلی
    حلیمه شورتم ندارم رپت تپلی
    حلیمه گوشواره ندارم رپت تپلی

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    خیلی میخایمتون

    سیستم دانلود موزیک رو دوباره فعال میکنیم
    تا بتونید آهنگای قبلی رو هم دانلود کنید

    *baghal*

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    ترانه خونه

    عجب دردي ايست در اين عالم خدايا


    ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ
    ﯾﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﺎﺧﺶ ﺑﻨﺎﻟﺪ

    ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ ﻏﻢ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ
    ﯾﮑﯽ ﺳﻬﻤﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ

    ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﻧﺼﯿﺐ ﺍﺳﺖ
    ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺭﻗﯿﺐ ﺍﺳﺖ

    ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﺷﺪﻩ ﺳﺮﺧﯽ ﺭﻭﯾﺶ
    ﯾﮑﯽ ﺳﯿﻠﯽ ﻓﻘﻂ ﺷﺪ ﺣﺮﻑ ﺯﻭﺭﺵ

    ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻟﻘﻤﻪ ﺩﺍﺭﺩ
    ﯾﮑﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭﻋﺪﻩ ﺩﺍﺭﺩ

    ﯾﮑﯽ ﺳﻘﻒ ﻧﯿﺎﺯﺵ ﯾﮏ ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺳﺖ
    ﯾﮑﯽ ﻓﮑﺮﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﺎﮐﻼﺱ ﺍﺳﺖ

    ﯾﮑﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ
    ﯾﮑﯽ ﺷﺎﮐﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﻼﻧﺸﯿﻨﯽ ﺳﺖ

    ﯾﮑﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
    ﯾﮑﯽ ﺳﯿﺮ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﺳﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ

    ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﻓﻘﺮﺵ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ
    ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﭘﻮﻟﺶ ﺑﯽ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﻧﺪ

    ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﻣﻨﺠﯽ ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ
    ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺧﻮﺩ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ

    ﯾﮑﯽ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﻇﺮﻑ ﺑﯽ ﻏﺬﺍ ﻣﺎﻧﺪ
    ﯾﮑﯽ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﻔﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ

    عجب دردي ايست در اين عالم
    خدايا

    -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*

    ناشناس

    پت پتی
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    تولــــــد پیـــــــــــامبـــــــر مبــــــارڪــــــــــــــ


    khengoolestan_axs

    *~*****◄►******~*

    کیست احمـد ماهتابی از منا
    از رخ او بر دو عالم روشنا
    غنچه های رسته از دامان او
    کرده مر دستان امت را حنا
     
    *~*~*~*~*~*~*~*

    میــــــــــلاد پیامبــــــــــر مهــــــــــربانۍ مبــــــــــــارڪـــــ
    *shadi* *shadi*

    angelakhanoom
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پیامک تبریک

    شیخ المریض


    *!^^!^^^^!^^!*

    الا ای شیخ شاه شوخی

    تو ان مخترعه خنگولی

    میگی و میخندانی و میخندی

    ز هر کس هم یک لقب هم میگزاری

    بگو ببینم اصلا شیخ لقب انت چیست

    من الان تو شعرم ز ان مریخی نیاز دارم

    ز ان پت پتیه دیوانه نیاز دارم

    هر چند خودم ز وصفت نا توانم

    اما ز تو می گوییم و میخندانم

    الا ای شیخ شاه شوخی

    تو ان بیمار شیخ المریضی

    احسنت ز ان کس که تو را اصخر نامید

    دست مریزاد ان کس که گود زیلا نامید

    زیادند ان القاب های قشنگت

    حیف که من نا توانم ز توصیفت

    ز ان چشمانه شبیه نارنجیه خرابت

    ز ان دندان های سفید رنگ موزت

    ز ان ریخت قشنگ میکروب شکلت

    دگر بهتره که نگویم ز اخلاق گندت

    واه واه واه ز ان قیافه خبیثت

    امان از دست ان زبان نیش مارت

    من عذر پوزش دارم یا شیخ
    زین پس توصیف دگر دارم یا شیخ

    یا شیخ اگه ناراحت شدی معذرت می خوام
    فقط برا باب خنده است
    شما بزرگ مایید

    *!^^!^^^^!^^!*

     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ..*~~~~~~~*..

    پارادوکس یعنی
    ندارمت و گاهی فکر از دست دادنت دیوانه‌ام ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    دختراني را مي شناسم كه صورتي مي پوشند
    لاك قرمز مي ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^
    فَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ
    إِنَّ اللَّهَ ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    روز مادر بود. چند ماهي مي شد كه پدرش اجازه ي ديدار مادرش را ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بغض کن
    گریه کن
    دق کن
    اما با آدم های بی ارزش درد و دل نکن

    ♥ * ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    بعضی وقتا هم
    کار به جایی میرسه که
    آدم به خودش میگه: ینی من انقد دوست ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    آقاجون، صبح های زود اذان می گفت. وضو که می گرفت، می ایستاد وسط حیاط، ...

    user_send_photo_psot

     

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    فردی به خدا گفت :اگر سرنوشت مرا تو نوشتی پس چرا ارزو ...

    user_send_photo_psot

    * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *

    هر چند كه در ديده ى تو حس لطيفيست

    احساس من اين است دلت ...

    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    سه تارم ، راست میگوید ، کمی ناکوک و بد حالم

    مخالف ...

    user_send_photo_psot

    ..♥♥..................

    وقتي وارد يه رابطه پخته ميشي
    نگرانيا از اينكه كجا ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    غمِ هجرانِ تـــو
    ای دوست چنان کرد مرا
    که ببینی نشناسی
    که منم یا ...

    user_send_photo_psot

    o*o*o*o*o*o*o*o

    تو جا زدی
    من جا خوردم
    او جا گرفت
    همین یک جابجایی جانم را ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .