ﺩِﻟَﻢْ ﺗَﻨْﮓْ ﺷُﺪِﻩ ﻭٰﺍﺳِﻪ، ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﻫٰﺎﻣُﻮﻥْ
ﻭﺍﺳِﻪ ﺍﻭﻧﻴﮑِﻪ، ﺍَﺯْ ﻣَﻦْ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﺁﺳﻮﻥْ
ﻧﻤﻴﺪوﻧَﻢْ، ﻧِﻔرﻳﻦْ ﮐُﻨَﻢْ ﻳٰﺎ ﻧَﻪ
ﻟﻌْﻨَﺖْ ﺑِﻪ، ﺧٰﺎﻃِﺮِﻩ ﻫٰﺎﻳﯽ ﮐِﻪ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ بااون
ﺩِﻟَﻢْ ﺗَﻨْﮓْ ﺷُﺪِﻩ ﻭٰﺍﺳِﻪ، ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﻫٰﺎﻣُﻮﻥْ
ﻭﺍﺳِﻪ ﺍﻭﻧﻴﮑِﻪ، ﺍَﺯْ ﻣَﻦْ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ ﺁﺳﻮﻥْ
ﻧﻤﻴﺪوﻧَﻢْ، ﻧِﻔرﻳﻦْ ﮐُﻨَﻢْ ﻳٰﺎ ﻧَﻪ
ﻟﻌْﻨَﺖْ ﺑِﻪ، ﺧٰﺎﻃِﺮِﻩ ﻫٰﺎﻳﯽ ﮐِﻪ ﮔُﺬَﺷْﺘِﻪ بااون
یکباره دیگر قصٖه را… از ابتدا تکرار کن
شهرزاد پر نیرنگ من، بر قصد خود اقرار کن
از عشق دیروزت بگو ، از قصه ی امروزمان
با گریه ات حاشا مکن ، با خنده ات انکار کن
مهری بر این لبها مزن ، درگیر خاموشی مشو
چون بوسه های دلفریب ، لبهای خود اجبار کن
آن عشق سوزان را بگو از یاد و خاطر برده ای
یار فراموشکار من ، بر کار خود اصرار کن
ناشناس
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام، تنهابدادم میرسی؟
گر چه آهونیستم اماپر از دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی؟
حسرٺ ڪرب و بلا در دل من پنہانیسٺ
مڹ ندانم ڪه چہ اندازه ز عمرم باقیسٺ
ڪربلا گر نشدم دعوٺ از ایڹ بار گناه
ضامڹ مڹ بشود ضامن آهو ڪافیسٺ
نشسته ام چو غباری به شوق اذن دخول
بیا بگو نتکانند پادری ها را
نا امید از تمام داروها
ناامید از دعای هر ساعت
چشمم اما خلاف پاهایم
رو به دروازه ی خراسان است
عليرضا آذر
بعد از رکوع و سجده و بعد از قیام از دور
هر صبح دو زانو می زنم با احترام از دور
دستی به روی سینه و دستی به سوی تو
وروی لبم گُل می کند : آقا سلام از دور
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو از جوانی خود سیر می شوم
من در شعاع پرتو شمس الشموسی ات
بی اختیار پیش تو تکثیر می شوم