اسکاچ بدید با مایع
به مهندس صنایع
هرچی جک و جواده
مهندسی مواده
بیکاری و بی عاری
مهندس معماری
میره چه کشکی کشکی
مهندسی پزشکی
خل و چل و دیوانه
مهندس عمرانه
سیم کشی و ترقه
اون مهندس برقه
تخلیه ی چاه و آب
مهندس فاضلاب
علمش چه بی پایانه
مهندس رایانه
کنج خونه هر هفته
اون مهندس نفته
چه اوضاع شیرینی
مهندسیِ شیمی
مبتلا به آلزایمر
مهندس پلیمر
یه فرد زشت و باریک
مهندس مکانیک
تقديم به همه مهندسان اين مرز و بوم
دوستان قصد توهین به هیچ کسی رو ندارم فقط خواستم کمی با رشته خودم شوخی کنم ، همین
امیدوارم کسی ناراحت نشه
بیستون لرزید و کرمانشاه را ماتم گرفت
این دلِ فرهاد ِ عاشق را سراسر غم گرفت
شوق پاییزی چرا همواره در اندوه بود
در گلستان روی گلها را چرا شبنم گرفت
میچکد از چشمِ خونبارِ خلایق اشکها
گونه ام از چشمِ خیسم بهرِ این غم، نم گرفت
زلزله همچون بلایی بود و عصیان کرد و زان
دوستان و خویشوندان را فلک از هم گرفت
مردمانِ کُرد را داغی به دل آمد پدید
میشود آیا چنین غمنامه دستِ کم گرفت؟
بیستون و کُردِ کرمانشاه را تنها که نه
کلِّ ایران را سراسر اشک و آه و غم گرفت
فاش میگویم آتش به جانم شعله زد
زین خبر اینک قرار و راحت و خوابم، گرفت
ناشناس
ﺩﺳﺖﻫﺎﯾﺖ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﺗﺎ
ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻠﺚ ﺩﺭ ﻣﺮﺑـﻊ ﺳﺨﺖ ﻏﻮﻏـﺎ
ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺳﺒﺰ، ﻗﺮﻣﺰ، ﺳﺮﻣﻪﺍﯼ، ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺭﻧﮓﻫﺎ
ﺻﻮﺭﺕ ِ ﺗـﻮ ﺭﻭﺳﺮﯼﻫﺎ ﺭﺍ ﭼـﻪ ﺯﯾﺒﺎ
ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺭﺍﻣﯿﻦ ﻋﺮﺏ ﻧﮋﺍد
رد انگشتِ تو بر گودیِ فنجان من است
از کجا دست به آیندهی فالم بردی
همه دیدند که یک سیبِ معلق دارم
لعنتی پیش خودم زیر سوالم بردی
علیرضا آذر
بشنـو این نی چون شکــایت میکـــنـد
از جـداییــهـــا حکـــــایت مـــیکــــنـد
کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــدهانـد
در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــدهانـد
سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق
تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق
هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش
مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم
جفــت بــدحالان و خوشحالان شـــدم
هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من
از درون مـن نجســت اســـرار مــن
ســـر مــن از نالـــهی مـــن دور نیست
لیـک چشم و گوش را آن نور نیست
مولانا
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
سعدی