اولین جمعه ی پاییز بود
خوب میدانست من عاشق این فصلم
سه روز از دعوای کودکانه مان میگذشت
سه روز بود یک کلمه هم حرف نزده بودیم
سه روز بود هر یک ساعت یک بار زنگ میزدم به نزدیک ترین دوستش و آمار تمام رفت و آمدهایش را میگرفتم

سه روز سکوت بی سابقه بود برای کسی که هر دو دقیقه یکبار با بهانه های خنده دار زنگ میزد و سوالی صدایم میکرد تا جوابِ جانم نفس بشنود
من هم از قصد در این سه روز هیچ تماسی نگرفتم که دل دل کند برای بغل کردنم
از قصد به دیدن اش نرفتم که از این انتظار، بوسه ای بیست ثانیه ای حاصل شود

از آن بوسه هایی که تا بند آمدن نفس، لبهایش جدا نمیشد
اولین جمعه ی پاییز بود
دیگر طاقتم طاق شده بود از این دوری و داشتم موهایش را از قاب عکسی که در آغوشم بود بو میکشیدم که تلفنم زنگ خورد… .
نزدیک ترین دوستش بود
صدایش لرز داشت
هی قسم می داد که آرام باشم و بعد از کلی مِن و مِن کردن گفت: نیم ساعت پیش دیدمش که دست غریبه ای رو گرفته بود و به فلان کافه رفت

گفت و لابه لای قسم دادن هایش گوشی از دستم افتاد.
اصلا نمیفهمیدم چه شنیده ام
دو سه باری محکم به خودم سیلی زدم که بیدار شو اما این کابوس را در بیداری میدیدم نه خواب
دلیل سه روز بی تفاوتی اش برایم روشن شده بود
با دست و پایِ کرخت راهیِ کافه شدم
فقط میخواستم ببینم این غریبه کیست ؟
میخواستم ببینم این غریبه اندازه ی من او را بلد است؟!؟

این غریبه وسطِ حرف هایش یکدفعه مکث میکند که بگوید الهی فدای آرامشِ چشمانت شوم؟
این غریبه
به حال جنون سمت کافه میرفتم
به حال دیوانه ای که دویده بود و نفسش بالا نمی آمد
چند قدم مانده بود برسم اما قلب و دست و پا یاری ام نمیکرد
کشان کشان و با چشمانی نیمه باز وارد کافه شدم که ناگهان همگی جیغ کشیدند و مواجه شدم با کِیکِ بزرگی که روی آن نوشته بود اولین جمعه ی پاییزمان مبارک جانا
و بعد هم همان آغوش و بوسه ی ناشی از انتظار رخ داد
میدانست عاشق پاییزم و میخواست اولین جمعه ی پاییزیِ با هم بودنمان را جشن بگیرد
.
.
حالا اولین جمعه ی پاییز است
از آخرین حرف هایت که به تنهایی ام ختم شد، چند ماه و چند روز و چند ساعت گذشته
اینبار قهرت خیلی طولانی شده عزیزم
اینبار کنج اتاق، قاب عکس ات مرا در آغوش کشیده و در انتظار غافلگیری ات ثانیه ها را میشمارم
نمی دانم کجا و با کدام غریبه جشن پاییز گرفته ای
اما میخواهم راهی کافه شوم
با همان حال پریشان
با همان حال پریشان
.

علی سلطانی
چیزهایی هست که نمی دانی

یخ

بعضی افراد علاقه ی زیادی به جویدن یخ دارند. اگر همیشه هوس جویدن یخ می کنید، این مسأله احتمالا از نشانه های کم خونی است

کاکائو

اگر دائما هوس خوردن کاکائو می کنید احتمالا افسرده هستید و سعی دارید با خوردن یک چیز شیرین خود درمانی کنید. چند ده گرم شکلات تلخ سطح سروتونین و دوپامین را در بدن بالا می برد که به مواد شیمیایی شادی آور معروف هستند

شیرینی

اگر تمام روز میل به خوردن انواع و اقسام شیرینی جات دارید، احتمالا به خواب بیشتری نیاز دارید. تحقیقات نشان داده حتی اندک کاهشی در خواب شبانه منجر به مصرف چند صد کالری بیشتر به واسطه ی خوردن شیرینی جات می شود

پنیر

پنیر حاوی ماده ای به نام تریپتوفان است که روحیه را تقویت می کند و خاصیت آرامش بخشی دارد. بنابراین اگر هوس غذایی تان با خوردن پیتزا یا هر غذای پنیر دار دیگری برطرف می شود، احتمالا به تنها چیزی که نیاز دارید کمی آرامش و حال خوش است

نوشابه

اگر همیشه هوس خوردن نوشابه می کنید و تصور می کنید که شیرینی مزه ی آن را دوست دارید، باید بدانید که احتمالا چیزی که به دنبالش هستید کافئین موجود در نوشابه است

چیپس

هوس دائمی خوردن چیپس و سیب زمینی سرخ کرده احتمالا یکی از نشانه های کمبود چربی های سالم در بدن است

آب

اگر گاهی شدیداً احساس تشنگی می کنید، احتمالا آب بدن تان کم شده، اما اگر همیشه به دنبال آب هستید، این مسأله می تواند نشانه ی مشکل جدی تری مثل دیابت باشد

خوراکی های شور

زنانی که بیشتر از بقیه هوس خوردن خوراکی های شور می کردند، کلسیم، منیزیم و زینک در بدن آن ها در کمترین میزان بود. به علاوه، میل سیری ناپذیر به نمک می تواند از نشانه های بیماری آدیسون (کم کاری غده ی فوق کلیه در تولید هورمون) یا سندروم بارتر (گروهی از بیماری های نادر که کلیه را تحت تأثیر قرار می دهد) باشد

مواد غذایی تند و فلفلی

خوردن غذاهای تند، روشی سریع برای پایین آوردن دمای بدن است و احتمالا به همین دلیل است که مردم کشورهای گرم دنیا علاقه ی زیادی به خوردن غذاهای تند و فلفلی دارند. در واقع غذاهای تند موقتا سوخت و ساز بدن را افزایش می دهند، در نتیجه تعریق بدن بیشتر شده و به کاهش دمای بدن کمک می شود

خوراکی های شور و شیرین

اگر هوس خوردن خوراکی های شور و شیرین می کنید، احتمالا بدن تان سعی دارد به شما بفهماند که باید احیا و ذخایرش دوباره پر شود. به همین دلیل است که اغلب نوشیدنی های ورزشی حاوی قند و نمک هستند

هوس همه چیز

اگر همیشه هوس خوردن هر نوع خوراکی ای را می کنید، این مسأله نه به خاطر گرسنگی بلکه احتمالا به دلیل کم شدن آب بدن تان است

مترجم: گلریز برهمند

هرچند مدت یه بار چک میکنم
ببینم شبیه اونایی که بدم میاد ازشون نشده باشم

خیلی مهمه چک کنید

به محض دریافت پیامی از شخصی که برایتان مهم است بدنتان شروع به ترشح سروتونین میکند و شما در طول روز احساس خوبی خواهید داشت

شب و روزتون پر از سروتونین

وقتی پشت چراغ قرمز هستیم و کودک گل فروش می آید، یک شاخه گل از او بخریم و بگوییم گل را به راننده ی بی حوصله ای که سرش را روی فرمان گذاشته بدهد
با این کار هم به کودک، مهربانی کرده ایم و هم به یک راننده که معلوم نیست با کدااام مشکل زندگی اش میجنگد

از عوارضی که رد میشویم به مسئولش بگوییم ماشین پشت سری را هم حساب میکنیم! بعد از آینه چشمان راننده را که از تعجب گرد شده اند ببینیم و بوق و لبخند بزنیم

به سوپرمارکت یا قصابی که میرویم، هنگام پرداخت از فروشنده بخواهیم که مبلغی (هرچقدر هم که کم باشد) را از شما بگیرد و در ازایش به تنگدست ترین مشتری آن روزش تخفیف بدهد
یا مثلاً مقداری از بدهی یکی از مشتری هایش را پرداخت کنیم. مهم نیست چه مقدار، مهم این است که در حد توانمان مهر می ورزیم

کتاب هایمان را که میخوانیم، آنها را در مکان های عمومی جا بگذاریم تا به تغییر در زندگی یک نفرِ دیگر هم کمک کنیم. روی جلد آنها بنویسیم
من خواندمش، خیلی لذت بردم، تو هم بخوان و لذت ببر و آن را جایی برای نفر بعدی جا بگذار

صبح ها که از خانه بیرون می آییم یک مشت ارزن با خودمان بیاوریم و برای گنجشک ها بریزیم

موقع خرید کیسه های پارچه ای با خودمان ببریم تا پلاستیک کمتری مصرف شود

به پسر بچه هایی که با یک توپ کوچک بازی میکنند بگوییم که خیلی شبیه به مسی و رونالدو توپ میزنند، شاید همین یک جمله به انگیزه ای برای تحقق رویاهایشان تبدیل شود

مهم نیست دیگران به این کارهای ما نیاز دارند یا نه، هدف ما مهربانیِ بدونِ چشم داشت است، مثل خدایمان که بدون چشم داشت با ما مهربان است

اینگونه که رفتار کنیم، انرژیِ مثبتمان میگردد و میگردد و میگردد و در نهایت چند برابرش به خودمان بازمیگردد
هرکس به همان طریقی که خودش میداند و میتواند مهربانی مند، حتی با یک لبخند کوچک
فقط مانع گردش مهربانی نشویم، دروازه ای از آن انرژیِ خدایی باشیم
بسیاری از مردم این روزها به دیدن مهربانی سخت محتاجند

مطلبی بسیار جالب در مجله ی ساینس که از کارکرد امواج نامرئی در اطراف ما میگوید

وقتی برای کسی از ته قلب آرزوی موفقیت شادی و سلامتی می کنید، امواج نامرئی تفکرات و انرژی شما تشخیص نمی دهد که این آرزو متوجه دیگریست
این موج نیک خواهی ابتدا خود شما را سرشار از ماهیت خویش می کند

در حالت دعا تمامی قوای معنوی، سلول های مغز و حتی سیستم عصبی، زیر بارش این ذرات مثبت قرار می گیرند که خود شما آن را تولید کردید

اگر از کسی بیزار و متنفر باشید نیز ذرات و امواج کسالت و تنفر، نخست بر خود شما می بارد و سپس در ضمیرتان رسوب می کند

با توجه به این واقعیت، ضمیر ناخودآگاه کسی که دعا و نفرین می کند، نمیتواند تشخیص دهد که این محصولات شفا بخش و یا مسموم کننده متعلق به فرد دیگریست و باید به سوی او صادر شود بلکه در این شرایط، ضمیر ناخودآگاه، آن محصولات را ابتدا خودش جذب می کند
درواقع هر ارزوی مرگ و نفرینی به خود شما برمیگردد و اول شمارا نابود میکند و هر ارزوی مثبتی برای دیگران اول در زندگی خودتان منعکس میشود

حال ترجیح میدهید هنوز هم کینه و نفرت و سیاهی را در قلبتان نگه دارید؟

‏بعضی حقیقت های تلخ رو خود آدمم میدونه
اما وقتی به روش میارن تلخ تر میشه

‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌

همه چیز بستگی به حال و هوای دلت داره
حال دلت که خوب باشد
آدمها همه شان دوست داشتنی اند

حتی چراغ قرمز هم برایت مکثی دوست داشتنی می شود که لحظه ای پا از روی پدال برداری و بتوانی فکر کنی به امروزت
که با دیروزت چقدر فرق داشتی؟!؟

حال دلت که خوب باشد
می شوی همبازی بچه ها
برای عزیزانت همیشه وقت داری
و یک دنیا مهربانی در چهره ات نهفته

و چقدر لذت دارد که آدم حال دلش خوب باشد
از منفی ها فاصله بگیر تا حال دلت همیشه خوب باشد
دنیا تا به امروز با هیچ مرگ و خبر بدی از حرکت نایستاده و تلخی ها شیرینی ها رفته و آمده.نگران هیچ چیز نباش

الهی که حال دلتون همیشه خوب باشه
❤️

تمام غصه‌ها از همان جایی آغاز میشوند که، ترازو برمیداری و می‌افتی به جان دوست داشتنت
اندازه می گیری
حساب و کتاب میکنی
مقایسه میکنی

و خدا نکند حساب و کتابت برسد به آن جا که
زیادتر دوستش داشته‌ای
زیادتر گذشته‌ای
زیادتر بخشیده‌ای
به قدر یک ذره
حتی یک ثانیه

درست از همان جاست که توقع آغاز میشود
و توقع آغاز همه رنج‌هایی است که ما می‌بریم