كاش مي شد خواب خريد
سفارش داد، تلفني
يك خواب مي خواهم، كه در آن فلاني و فلاني و فلاني باشند، ماماني باشد، فلان جا برويم
يكم توي آب برويم، ببخشيد زير آب! خنده زياد مي خواهم، يكم بال بزنيم… مي شود با تيم برتون و لارس فُن تريه ، دربند چايي بخوريم و املت!؟
ببخشيد، مي شود روي تجريش بال بزنيم
ممنون
مي فرستيد !؟
و پيكي در را ميزند
بله؟
خوابتان را آوردم
چقدر مي شود؟
حساب شده
كي؟
خدا
❇صابر ابر ❇
مرد در مراسم خاکسپاری همسرش بر سر مزار با چشمان اشکبار کنار روحانی ایستاده بود و زیر لب می گفت: دوستش داشتم
و روحانی سرش را تکان می داد… مرد باز تکرار کرد: یعنی… واقعا دوستش داشتم
ناگهان بغض مرد ترکید و در لابلای هق هق گریه گفت: اما… فقط یک بار به او گفتم
خم ابروی تو سرمشق کدام استاد است
که خرابات دلم در پی او آباد است
خم ابروی تو را دیدم و رفتم به سجود
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است
❇ناشناس❇
من یه دخترم
با احساسات دخترانه
سختم نکنید
مهربانم
سنگم نکنید
ساده ام
پیچیده ام نکنید
عشق و اندیشه در جانم است
مسخره ام نکنید
در يك سحرگاه سرد ماه ژانويه، مردي وارد ايستگاه متروي واشينگتن دي سي شد و شروع به نواختن ويلون كرد. اين مرد در عرض ۴۵ دقيقه، شش قطعه از بهترين قطعات باخ را نواخت. از آنجا كه شلوغ ترين ساعات صبح بود، هزاران نفر براي رفتن به سر كارهايشان به سمت مترو هجوم آورده بودند. سه دقيقه گذشته بود كه مرد ميانسالي متوجه نوازنده شد. از سرعت قدمهايش كاست و چند ثانيهاي توقف كرد، بعد با عجله به سمت مقصد خود براه افتاد
يك دقيقه بعد، ويلون زن اولين انعام خود را دريافت كرد. خانمي بيآنكه توقف كند يك اسكناس يك دلاري به درون كاسهاش انداخت و با عجله براه خود ادامه داد چند دقيقه بعد، مردي در حاليكه گوش به موسيقي سپرده بود، به ديوار پشت سر تكيه داد، ولي ناگهان نگاهي به ساعت خود انداخت و با عجله از صحنه دور شد
كسي كه بيش از همه به ويلون زن توجه نشان داد كودك سه سالهاي بود كه مادرش با عجله و كشان كشان او را با خود مي برد. كودك يك لحظه ايستاد و به تماشاي ويلونزن پرداخت، مادر محكم تر كشيد و كودك در حاليكه همچنان نگاهش به ويلونزن بود، بهمراه مادر براه افتاد. اين صحنه، توسط چندين كودك ديگر نيز به همان بود
يب تكرار شد و والدينشان بلا استثنا براي بردن شان به زور متوسل شدند
در طول مدت ۴۵ دقيقهاي كه ويلونزن مي نواخت، تنها شش نفر، اندكي توقف كردند. بيست نفر انعام دادند بيآنكه مكثي كرده باشند، و سي و دو دلار عايد ويلونزن شد. وقتيكه ويلونزن از نواختن دست كشيد و سكوت بر همه جا حاكم شد، نه كسي متوجه شد. نه كسي تشويق كرد، و نه كسي او را شناخت
هيچكس نميدانست كه اين ويلونزن همان جاشوا بل يكي از بهترين موسيقيدانان جهان است و نوازندهي يكي از پيچيدهترين قطعات نوشته شده براي ويلون به ارزش سه و نيم ميليون دلار ميباشد. جاشوا بل دو روز قبل از نواختن در سالن مترو، در يكي از تئاتر هاي شهر بوستون، برنامهاي اجرا كرده بود كه تمام بليط هايش پيشفروش شده بود و قيمت متوسط هر بليط يكصد دلار بود
اين يك داستان واقعی است. نواختن جاشوا بل در ايستگاه مترو توسط واشينگتن پست ترتيب داده شده بود و بخشي از تحقيقات اجتماعي براي سنجش توان شناسايي، سليقه و الويت هاي مردم بود
نتيجه: آيا ما در شزايط معمولي و ساعات نامناسب قادر به مشاهده و درك زيبايي هستيم؟
آدمهای مغرور را دوست دارم
همانهای، احساسی که همیشه لالند و سخنی بزبان نمی آورند
همان خودخواهانی که وانمود میکنند دوستت ندارند ولی تمام میلشان بودن با توست
این لعنتی های دوست داشتنی، که میدانند کجا از قلبت را نشانه بگیرند تا همه چیز به یکباره تمام شود
برای تو تمام میشود و شبهای آنها ،آغاز دلتنگی های پنهانی ست
آدمهای مغرور را دوست دارم
برخلاف ظاهر کوه مانندشان از درون هزاران تکه از حرفهایی هستند که هیچ گاه بر زبان نیاوردند
از خونه که بیرون اومد همه چیز جور دیگه ای بود..عینکش رو برداشت و ها کرد و باز به چشمش زد اما انگار احتیاجی به اون نداشت… دلش نمی خواست سر کار بره یا حتی به خونه ش برگرده… سالها بود که همین زندگی تکراری رو ادامه می داد بی هیچ تغییری
اما الان انگار مکاشفه ای بزرگ کرده بود… حتی صدای هوا رو هم می شنید… با خودش زمزمه کرد
عمر من دیگر چو مرداب است
راکد و ساکت و آرام و خموش
پسرکی در چشمانش خیره شد و بعد رو به پدرش پرسید: اع… اعلا… اعلامیه تحریم یعنی چی بابا؟
پدر: تحریم نه… ترحیم… یعنی مرگ… الانم بریم تا مدرسه تو و کار من دیر نشده