* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *

خواب با قدرت خواندن ادامه بیت را از چشمم ربود و با مهارت دست در یقه ام انداخت و گردن باریک و ضعیفم را به زی پنجه های قوی اش فشرد

به گونه ای که صدای تق مهره های گردنم را شنیدم و دردی که مثل صاعقه در سر و گردنم پیچید هشداری بود که بفهمم با حریفی نیرومند رو به رو هستم

و علی رغم میلم باید بازی را به او واگذار کنم و مغلوبش شوم
کتاب را ب هم گذاشتم
از پشت میز تحریر کهنه
ارث رسیده از پدر زیرچشمی نگاهی اجمالی به اتاق انداختم
بوی فتیله سوخته بخاری بینی ام را آزرد

به سختی از روی صندلی بلند شدم که صدای جیرجیرش بلند شد
سلانه سلانه از اتاق بیرون آمدم
روی پله سیمانی سرد که مرا به طبقه بالا و اتاق خواب می رساند پا نگذاشته بودم که چشم نیمه بازم به حیاط و دانه های سفید برف افتاد در برابر برف پایم از رفتن باز ایستاد

* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ *

روزهای سرد برفی اثر فهیمه رحیمی