♥♥.♥♥♥.♥♥♥

خري آمد به سوي مادر خويش
بگفت مادر چرا رنجم دهي بيش

برو امشب برايم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري

خر مادر بگفتا:اي پسر جان
تورا من دوست دارم بهتر از جان

ز بين اين همه خرهای خوشگل
يكي را كن نشان، چون نيست مشکل

خرك از شادماني جفتكي زد
كمي عرعر نمود و پشتكي زد

بگفت:مادر به قربان نگاهت
به قربان دوچشمان سياهت

خر همسايه راعاشق شدم من
به زيبايي نباشد مثل او زن

بگفت مادر:برو پالان به تن كن
برو اكنون بزرگان را خبر كن

به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه

دوتا پالان خريدند پاي عقدش
يه افسار طلا با پول نقدش

خريداري نمودند يك طويله
همانطوري كه رسم است درقبيله

خر دانا كلام خود گشاييد
وصال عقد ايشان را نماييد

دوشيزه خر خانم آيا رضائي ؟
به عقد اين خر خوشتيپ در آيي؟

يكي از حاضرين گفتا به خنده
عروس خانم به گل چيدن برفته

براي بار سوم خر بپرسيد
كه خر خانم سرش يكباره جنبيد

خران عرعر كنان شادي نمودند
به يونجه كام خود شيرين نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی…

♥♥.♥♥♥.♥♥♥