شبے ڪہ باروטּ شدیدی مےبارید
پرویز شاپور از احمد شاملو پرسید
چرا اینقدر عجلہ داری؟
شاملو گفت : مےترسم بہ آخرین اتوبوس نرسم
شاپور گفت : من مےرسونمت
شاملو با تعجب پرسید : مگہ تو ماشین داری ؟
شاپور گفت. : نہ ولے چتر دارم
دوست واقعے ڪسیست ڪہ یاری رساטּ شما باشد حتے اگر دقیقا آنچہ شما مےخواهید را نداشتہ باشد
زندگیتون پر از دوستاטּ واقعے باشہ
هر چه میخواهد دل تنگت بگو