♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دوست داشتم همین لحظه روی صخره ای وسط اقیانوس آرام ایستاده باشم یا در قلعهی متروکهی جزیرهی بِرلنگا یا در اتاقکی میان شهر گمشدهی اینکاها تنها ، ساکت و خیره به دوردست های اقیانوس و فارغ از اخبارِ ملتهب دنیای شلوغ آدم ها دوست داشتم تنها خشونتِ حوالی ام کوسهی گرسنه ای باشد که ماهی های غمگین و خسته از حضور را می بلعد و تنها نگرانی ام بالا آمدن سطح آب و غرق شدن در آبیِ بی انتهای اقیانوس چه کسی می داند سکوت و بی خبریِ شهرهای گمشده ، به آدم چه آرامشی می دهد ، خیال پردازی زیر آسمانِ پر ستارهی اقیانوس چه حالی دارد ، یا یک فنجان چای داغ ، کنار پنجرهی یک قلعهی آرام و متروکه چقدر میچسبد
o*o*o*o*o*o*o*o نمیدانم این حالت فقط در من هست یا نه اما من موقعی که در اتاق مرگ به مرده ای نگاه میکنم بعید است احساسی غیر از سعادت به سراغم بیاید در مرده آرامشی میبینم که نه ناسوت آن را به هم میزند و نه لاهوت و من دلگرم میشوم به آخرتی بی انتها و نورانی ابدیتی که مردگان به آن رفته اند جایی که حیات مرز زمانی ندارد عشق مرز قلبی ندارد سرور انتها ندارد o*o*o*o*o*o*o*o بلندی های بادگیر امیلی برونته
هی رد شو از این کوچه و هی دل ببر از ما تو فلسفه ی بودنِ این پنجره هایی... *~*~*~*~*~*~*~* دلم گواه خوبی نمیداد یه حس مزخرف افتاده بود تو وجودم باعث بیقراریم میشد، دستام یخ کرده بودن، قلبم تند میزد، دلشوره که میگن همینه نتونستم طاقت بیارم، با عجله یه لباس دم دستی پوشیدم و خواستم بزنم بیرون که مامان رو دیدم مادر جون کجا میری این وقت شب؟ دروغی سر هم کردم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تبدیل شده بودم به یه تیکه گوشت گوشه خونه من که دیگه رازم پیش همه برملا شده بود چندین و چند بار رفتم تو کوچشون ولی پدر بی وجدانش تمام پنجره ها رو جوش زده بود عطیه بیچاره هم به خاطر من کلی حرف شنید دیگه رسماً تموم راه های ارتباطی من با جلوه قطع شده بود، حال و روزم رقت انگیز بود همه منو به حال خودم گذاشته بودن، مادرم مدام دورم میچرخید هرچیزی که قبلا دوست داشتم برام میاورد اما اون نمی دونست که دوای درد من یه آدمه که در عین نزدیکی چند تا کوچه فرسخ ها ازش دورم یادمه یه روز به سامان گفته بودم تیله خیلی دوست دارم ولی از ترس جواد که نکنه قورتشون بده هیچ وسیله ریزی نگه نمیداریم اون دیوونه هم تمومه تیله های پچگیشو که داخل یه شیشه خیار شور بود برام آورده بود، دوست ساده و بی غل و غش من فکر میکرد غم من با دیدن اون تیله های رنگارنگ تموم میشه غافل از اینکه این غم و درد توی تموم رگهای بدنم ریشه دوانیده بود، اون میرفت، امین میومد با کلی مسخره بازی و تو سر و کله زدن وقتی میدید تلاشش بی فایده است با یه نگاه غمگین و وارفته من رو ترک میکرد فرهان راست میگفت اون به بدترین صورت ممکن از من انتقام گرفت همون روزی که مقابلش دو دفه سیلی خوردم، و اون با لذت له شدن غرورمو تماشا میکرد کاشف به عمل اومد که اون بارها منو تعقیب کرده تا ازم آتو بگیره، بی همه چیز روز قرار رو فهمید و صاف رفت گذاشت کف دست میرانی تمومه اینا رو خودش وقتی داشت از کتکهای امین و سامان جون میداد گفت اونقدر مقابل من زدنش که خون بالا آورد ولی هیچی دیگه برای من مهم نبود من که مثل یه مرده متحرک شده بودم، چه فایده با کتک زدن اون نه دل من خنک میشد نه همه چیز به حالت قبل برمیگشت چند روزی بود که رفتار همه یه جور مشکوکی شده بود، پچ پچ های ریز پدر و مادرم رو میشنیدم اما تا من میرفتم پیششون دست از حرف زدن برمیداشتن، چشمهای نمدار مادرم پر از نگرانی بود و پدرم همدردی تو عمق چشماش موج میزد، ارغوان با ترس و دلسوزی خواهرانه نگاهم میکرد، معنی نگاهشون رو نمیفهمیدم اون روز خیلی ناگهانی امین و سامان اومدن خونمون و گیر داده بودن که همین امروز بریم لواسون باغ بابا بزرگ امین یه هوایی تازه کنیم با تعجب و بی حوصله بهشون گفتم
*oOoOoOoOoOoO* برو بچ با توجه به اسم و عنوانی که گذاشتیم برای این سری داستانا ؛ اون کسایی که میترسن یا میدونن بعدن اذیت میشن نخونن لطفا *oOoOoOoOoOoO* داستان کوتاه ترسناک عروسک آنابل مادری یک عروسک از مغازه دست دوم فروشی برای دخترش که دانشجوی پرستاری بود به عنوان هدیه تولد خرید دختر که نامش دُنا بود عروسک را خیلی دوست داشت و در آپارتمان مشترک خود و دوستش آنجی نگهداری میکرد اما خیلی زود ماهیت عجیب عروسک برای آنها آشکار گردید و اتفاقات عجیبی برای آنها رخ داد عروسک آنابل در ابتدا کارهای کوچکی مانند تکان دادن دستهایش و افتادن از روی صندلی به زمین انجام میداد که دُنا و انجی میتوانستند آن را توجیه کنند. اما کمکم این حرکات افزایش یافت تا جایی که این عروسک کارهایی انجام داد که از توجیه به دور بود و طولی نکشید که امور از کنترل خارج شد لو نزدیکترین دوست دنا و آنجی نسبت به عروسک بدبین بود و حس میکرد این عروسک توسط روح تسخیر شده است، اما آنجی و دنا به حرفهای او گوش نمیدادند و میگفتند این فقط یک عروسک است تا اینکه داستان وحشتناکتر از تصورات دُنا میشود دنا و آنجی گاهی با جابهجایی وسایل خانه روبرو میشدند و گاهی نیز نامههایی را با دستخط بچه گانه یافت میکردند. یادداشت پیامی متفاوت داشت «به لو کمک کن» و «به ما کمک کن» اما گمان نمیکردند کار عروسک باشد تا روزی که دنا متوجه خون روی دستهای عروسک شد، عروسک در جای خود روی تخت قرار داشت، اما لکههای قرمز روی دستهایش نظر دنا را جلب کرد او به طرف عروسک رفت و دریافت مایع قرمز رنگ از درون خودِ عروسک بیرون میآمد دیگر قضیه عروسک جدی شد و دخترها از یک مدیوم احضارکننده روح کمک گرفتند مدیوم بعد از یک جلسه احضار روح به آنها گفت جسد دختری به نام آنابل هیگینز در زیرزمین آپارتمان آنها دفن است روح آنابل با دیدن عروسک به آن علاقهمند گردیده و آن را تسخیر نموده است دختران با شنیدن داستان آنابل دلشان به حال دختر مرده سوخت و تصمیم گرفتند که عروسک را نگه دارند، اما داستان وحشتانگیزتری برای آنان اتفاق افتاد که مجبور شدند دوباره از کسی کمک بگیرند روزی دوستشان لو به خانه آنها آمده بود که شب از خوابی عمیق بیدار میشود، اما توانایی حرکت نداشت، لو به اطراف اتاق مینگرد، اما چیزی نمیبیند، پایین را نگاه میکند و میبیند آنابل پایین پایش ایستاده، عروسک به آرامی شروع به بالا رفتن از پایش میکند، از روی قفسه سینهاش میگذرد و بعد دستهای عروسک دور گردن او قفل میشود و شروع به خفه کردنش میکند لو پس از این اتفاق از هوش میرود و روز بعد به هوش میآید و نمیداند که این اتفاق کابوس وحشتناک بوده یا در واقعیت برایش پیش آمده است، اما روز بعد اتفاقی میافتد که او به وحشتناک بودن عروسک پی میبرد هنگامی که لو در اتاق آنجی بود صداهایی از اتاق دُنا شنید در حالی که دنا اصلا در خانه نبود. لو فکر میکند کسی بی اجازه وارد خانه شده، اما متوجه میشود صدا مربوط به آنابل بوده است لو به اتاق دنا میرود و عروسک را به جای آنکه روی تخت ببیند روی صندلی میبیند. لو هنگامی که میخواهد به سمت عروسک برود ناگهان کل بدنش فلج میشود و احساس فلج در منطقه قفسه سینهاش افزایش مییابد لو به پایین پایش نگاه میکند و روی آن هفت اثر پنجه، سه ضربه عمودی و چهار ضربه افقی میبیند لو با وحشت به اطراف خود مینگرد، اما هیچ کس را در آنجا نمیبیند و تنها چیزی که به ذهنش میرسد آنابل است آثار خراش روی بدن لو را همه میتوانستند مشاهده نمایند، اما این خراشها در طی دو روز به شکل عجیبی خوب شد و دیگر اثری از آن باقی نماند در حالی که جای پنجهها همگی داغ و سوزان بودند بار دیگر دختران به فکر چاره افتادند و این بار از یک کشیش به نام پدر هگان کمک گرفتند اما این کشیش به آنها گفت: این موضوع مربوط به ارواح است و به قدرت بالاتری نیاز دارد آنها با اِد و لورن زن و شوهری که مانند شکارچیان ارواح بودند، تماس گرفتند و به این موضوع پی بردند که عروسک روحی شیطانی و غیرانسانی دارد این زوج اعلام نمودند که این عروسک تسخیر نشده، اما توسط یک روح کنترل میشود، زیرا اشیاء بیجان را نمیتوان تسخیر کرد اقدامات زوج وارن به موقع بود، زیرا اگر کارهای آنابل ادامه داشت میتوانست موجب مرگ یکی از اعضای آن خانه شود این زوج معنویت فضای خانه را با کلمات بالا بردند که شامل هفت صفحه جملاتی بود که طبیعتی مثبت داشتند و مانع ورود شیطان به خانه میشدند آنها عروسک آنابل را برای نگهداری به موزه خود بردند و برای جلوگیری از حملات عروسک آنابل روی آن آب مقدس ریختند، زیرا این خانواده میگویند زمانی که عروسک را با خود بردند او اقدام به کشیدن ترمز ماشین و منحرف کردن فرمان آن نموده است اما وقتی روی آن آب مقدس ریخته، به نظر کارساز بوده است عروسک آنابل حالا در موزه اِد و لورن وارِن داخل یک جعبه شیشهای با هشدار «باز نکنید» نگهداری میشود
در میان مار ها، مار افعی گابن با ۳سانتی متر دندان، بلند ترین دندان را دارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ نفس عمیق بکشید تا آلزایمر نگیرید مطالعات نشان میدهد فعالیت ضعیف ریه موجب میشود اکسیژن کمتری به مغز برسد و در نتیجه خطر ابتلا به زوال عقل و آلزایمر افزایش یابد نفس عمیق بکشید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ لویی نوزدهم، پادشاهی که فقط 20 دقیقه حکومت کرد و رکورد کوتاه ترین زمان سلطنت یک شاه را ثبت کرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در ایرلند باستان، سگها به قدری ارزش داشتند که جنگنجویانی که صاحب سگ بودند، به اول نام خانوادگی خود عبارت Cu به نشانه شخصی ارزشمندکه توانسته اعتماد و وفاداری سگی را جلب کند،اضافه میکردند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ طبق یک تحقیق انجام شده در سال 2014، بيش از 40% فعالیت های روزانه ما از سر عادت و تکراری است و كليد پیشرفت و موفقيت، ایجاد تغییرات مثبت در همين عادت هاى ساده و روزمره است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر ماهی قرمز را در اتاق تاریک نگه دارید رنگ خود را از دست خواهد داد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ طبق گفته روانشناسان اگر شب ها خواب نمیبینید، به احتمال زیاد دچار اختلال شخصیتی هستید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در سال ۱۹۹۴ پلیس لس انجلس مردی را دستگیر کرد که با پوشیدن لباس مشکی ، ماسک و یک داس در دست پشت پنجره خانه افراد پیر می ایستاد به آنها زل میزد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سه روز پس از مرگ , همان آنزیم هایی که برای هضم غذا سیستم گوارشی بدن را کمک می کردند ؛ شروع به خوردن و تجزیه ی بدن انسان می کنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اورانگوتان باهوش باغ وحش ملبورن همیشه از قفس فرار میکرد. نگهبانان علت را نمیدانستند تا بالاخره مشخص شد او بایک تکه سیم قفل قفس را باز کرده و با نزدیک شدن نگهبان سیم را دردهانش پنهان میکرد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ راه های تشخیص دروغ گو ✨سریع پلک میزنند ✨به اطرافشان نگاه میکنند ✨لبانشان را جمع میکنند ✨به اعضای صورتشان دست میزنند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلایل افزایش طول عمر فرانسوی ها نسبت به آمریکایی ها یک فرانسوی ها نسبت به آمریکایی ها وابستگی کمتری به اتومبیل دارند فعالیت بدنی آنها بیشتر است دو کاهش مصرف کربوهیدرات عمل آوری شده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ سالانه 1.3 میلیون کیسه از خونهای اهدایی فاسد شده و دور ریخته می شود، زیرا خون در شرایط خارج از بدن، تنها 40 روز قابل نگهداری است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تا حالا به مردمک چشم بز توجه کردید؟!؟ بله مستطیلی هست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بر اساس مطالعات پژوهشگران،مردم آسیای شرقی از سایر نژادها درریاضیات قوی تر هستند و این به علت نوع زبان و گویش آنهاست که باعث می شود بخشی از مغز که مربوط به ریاضیات است را فعالتر سازد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ویلم کلاوس پادشاه کشور هلند ۲۱ سال بطور مخفیانه به عنوان کمک خلبان در شرکت هواپیمایی KLM کار میکرده است ، در این مدت حتی خانواده او از اینکار او خبر نداشتند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بعد از تولدش ، والدین جکی چان میخواستند او را به ۲۶ دلار به یک پزشک انگلیسی بفروشند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ کرم های شب تاب در مقایسه با لامپ های مدرن کارآمد ترین تولیدکنندگان نور در دنیا هستند همچنین نوری که تولید میکنند اصلا گرما ندارد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ استخوان لامی در گلویتان تنها استخوانی در بدن شما است که به هیچ استخوان دیگری متصل نیست ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر شما سعی کنید به صورت ساختگی بخندید ، و این کار را به اندازه کافی انجام دهید مغز شما دچار اشتباه میشود و واقعا شروع به خندیدن خواهید کرد ، خنده هایی خیلی خیلی شدید ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به نظر روانشناسان رنگ آمیزی با مدادرنگی بهترین روش جایگزین برای مدیتیشن است . این کار باعث میشود خلاقیت شخص افزایش یافته و استرس را کاهشمیدهد ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اگر یک نروژی کار خود را از دست بدهد یا از کار اخراج شود. تا زمانی که شغل جدیدی پیدا کند حقوق از دولت دریافت میکند که به NAV معروف است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ملت آمریکا بطور میانگین روزانه ۷۳ هزار مترمربع پیتزا می خورند ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ خرچنگ یخ زده میتواند بعد از گرم شدن زنده شود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ قویترین ماهیچه در بدن انسان، زبان است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اندازه چشمان از زمان تولد تغییری نمیکند، اما تغییر سایز گوشها و بینی هرگز متوقف نمیشود ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ آیا می دانستید که جمیعت جهان تا ۵۰ سال آینده از مرز ۹ میلیارد نفر خواهد گذشت
مليحه عکس مریم هم کلاسیاش٬ را آورده بود تا به داداش محمدم نشان بدهد چند وقتی میشد که مریم را برای او در نظر گرفته بودند البته همه میدانستم محمد قبلا مریم را دیده ؛ اما خودش برای اینکه نشان دهد چقدر آدم چشم پاکی است طوری وانمود میکرد که انگار تا به حال او را ندیده یا لااقل راجع به قيافه الانش چيزی نمیداند برای همين٬ مليحه مامور شده بود عکس مریم را بياورد محمد هنوز به خانه نيامده بود و مليحه ٬ که طاقت نداشت٬ عکس را به مامان ، بیبی و حتی به من نشان داد خودش هم توی عکس کنار مریم ایستاده بود بیبی گفت
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم