روزی هارون الرشید به حمام بیرون رفت. سخن عجیبی از سلمانی حمام شنید. سلمانی با جرات وشهامتی که برای هارون تعجب آور بود گفت: ای خلیفه ممکن است دخترتان را به ازدواج من درآورید؟
بار اول که خلیفه این سخن را از سلمانی شنید با خود گفت این مردک بر اثر کار زیاد در حمام گرم ومرطوب عقل خودرا از دست داده هذیان میگوید، اما این ماجرا چند بار دیگر تکرار شد
تا اینکه خلیفه ازسلمانی به ستوه آمد وزیرش را به حضور طلبید وگفت ای وزیر به نظر تو چرا سلمانی حمام این گونه جسور وبی پروا گشته است؟
وزیر دقایقی سر به زیر انداخت و گفت فکر میکنم این سلمانی روی گنج ایستاده باشد، این بار وقتی به حمام رفتید جای خود را با او عوض کنید، اگر دوباره او جسارت کرد دستور بدهید گردنش را بزنند واگر نه دستور بدهید جای ایستادن قبلی اورا بکنند
روز بعد هارون همراه نزدیکان خود به حمام رفت و در جای دیگری نشست
سلمانی کارش را شروع کرد بدون آنکه سخن گذشته را تکرار کند
هارون دستور داد محل ایستادن قبلی اورا بکنند و در آنجا صندوقی پراز طلا وجواهر یافتند و هارون دریافت که سلمانی تقصیری نداشته است بلکه او روی گنج ایستاده بوده که با چنان غروری صحبت میکرده است
مخزن الاسرار نظامی
خدایا هر چی تو میخوای
یه روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: من دلم میخواد یکی از اون بندگان خوبت رو ببینم
خطاب اومد: برو تو صحرا. اونجا مردی هست داره کشاورزی میکنه
او از خوبان درگاه ماست
حضرت اومد دید یه مردی هست داره بیل میزنه و کار میکنه. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه ای رسیده که خداوند میفرماید از خوبان ماست
از جبرئیل پرسید. جبرئیل عرض کرد: الان خداوند بلائی بر او نازل میکند ببین او چی کار میکنه
بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد، فورا نشست
بیلش رو هم گذاشت جلوی روش
گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست می داشتم، حال که تو مرا کور می پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم
حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده
رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه
میخوای دعا کنم خدا چشاتو بهت برگردونه
گفت: نه
حضرت فرمود: چرا؟
گفت: آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم
ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن
در هر کار و هر حال
کار، تفريح، رانندگی و
زندگی فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده
ما به اشتباه اينگونه ميانديشيم
درسم تمام شود راحت شوم
غذايم را بپزم راحت شوم
اتاقم را تميز کنم راحت شوم
بالاخره رسيدم…. راحت شدم
اوه چه پروژه ای… تمام شود راحت شوم
تمام شود که چه شود؟
مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است
پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن
حتی هنگاميکه دستها را ميشوييم نيز ميتوانيم با لذت اينکار را انجام دهيم
يکبار امتحان کنيد
آب چه زيبا آرام پوست دستتان را نوازش ميکند
به آب نگاه کنيد و لذت ببريد
و آنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان ميايد
لذت باعث قدرتمند شدن ميشود به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود
لذت بردن هدف زندگی است
تا ميتوانی همه کارها را با لذت همراه کن… حتی نفس کشيدن که کمترين فعاليت توست
❤
اگه یه روزی
ازخواب بلند بشی و ببینی
همه ی زندگیت یه خواب باشه
اسم خوابت رو چی میزاری
من که می زارم جنگ ستاره گان
یه آمار گیر میره در یه خونه ای و راجع به خودش و بچه هاش سوال میکنه
طرف میگه: برای سن بچه هام یه معما میگم باید حلش کنی تا سنشون رو پیدا کنی. من سه پسر دارم که حاصل ضرب سن اونا میشه 36 و حاصل جمع سنشون 2 تا از شماره پلاک همسایه سمت راستی کمتره
آمار گیره یه خورده فکر میکنه و میگه: با این اطلاعات نمیتونم حلش کنم میشه یه راهنمایی بکنین
صابخونه میگه: پسر بزرگترم حلوا شکری عقاب خیلی دوست داره
و آمارگیره مساله رو حل میکنه
حالا شما میتونین بگین سن بچه ها به ترتیب چند بوده؟
چگونه می توان یک زرافه را داخل یک یخچال قرار داد؟
چگونه می توان یک فیل را داخل یک یخچال قرار داد؟
شیر، سلطان جنگل، تمام حیوانات را به یک گردهمایی فرا می خواند تمام حیوانات بجز یکی از این حیوانات در این گردهمایی شرکت می کنند. حیوانی که غایب بوده کدام است؟
شما باید از یک رودخانه عبور کنید. این رودخانه محل زندگی تمساحها است. چگونه از آن عبور می کنید؟
خداوند متعال چه می خورد، چه می پوشد و چقدر قدرت دارد؟