فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: sara

    About sara

    music is song of my soul

    حال گیری از پسرا | طنز


    @~@~@~@~@~@

    ن یکم ریش میزارن نوک چونهاشون
    پرفسور میشن جون ننه هاشون
    اوا خاک برسراشون

    کروات میزنن اون خوشگلاشون
    واسه دوست دختراشون
    اوا خاک بر سراشون

    ریمل میزنن به اون چشاشون
    ماتیک میزنن به اون لباشون
    اوا خاک برسراشون

    پسرای امروزی ژل میزنن به اون موهاشون
    عینک میزنن به اون چشاشون
    اوا خاک بر سراشون

    پسرای خل این مطلب بالایی رو نوشتیم حالا میخواد خوشتون بیاد میخواد خوشتون نیاد برای ما دخترا فرقی نمیکنه
    *khandidan* *khandidan*

    *0*0*0*0*0*0*0*

    سر جلسه خواستگاری… بعد از نیم ساعت سکوت

    مادر داماد: ببخشین، کبریت دارین؟

    خانواده عروس: کبریت؟! کبریت برای چی؟!؟

    مادر داماد: والا پسرم می خواست سیگار بکشه

    خانواده عروس: پس داماد سیگاریه…؟!؟

    مادر داماد: سیگاری که نه… والا مشروب خورده، بعد از مشروب سیگار می‌چسبه

    خانواده عروس: پس الکلی هم هست…؟!؟

    مادر داماد: الکلی که نه… والا قمار بازی کرد، باخت! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش بره

    خانواده عروس: پس قمارم بازی می‌کنه…؟!؟

    مادر داماد: آره… دوستاش توی زندان بهش یاد دادن

    خانواده عروس: پس زندانم بوده…؟!؟

    مادر داماد: زندان که نه… والا معتاد بوده، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن

    خانواده عروس: پس معتادم بوده…؟!؟

    مادر داماد: آره… معتاد بود، بعد زنش لوش داد

    خانواده عروس: زنش؟؟؟!!!!!؟

    نتیجه: آقایون همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین

    *0*0*0*0*0*0*0*

    پسر ها شبیه سوسک هستند
    چرا؟؟؟؟
    میگم خدمتتون
    *modir*

    دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت

    دیدین  سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن

    خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین

    خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها

    مدل مووووووووو های پسرااااااا…. با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و … سیخ می کنن
    *eva_khake_alam*

    سوووسک موجود چندشیه
    (مثل پسر ها که خیلی چندشن)
    *vakh_vakh*

    سوسکااا رو هیچکی دوست نداره
    (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)
    دقیقا مثه پسر هاااااااا

    سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده
    *ieneh*

    میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش  چیه!!!!بس که
    موزیییییییییی ان
    *ajibeh*

    خوب فک کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین

    پس الان میشه  به یه نکته اشاره کرد
    واسه من سواله
    که چرا دخترا با دیدن سوسک جیییییییغ میزنن و در میرن
    ولی با دیدن یه پسر…..

    نه واقعا خیلی واسم جالبه !!!!؟؟؟؟

    یه سوال دیگه
    چرا پسر ها با وجود این همه شباهت سوسک های بیچاررو میکشن (خیلی راحت)

    آقا پسر های محترم
    یه نگاه به این عکسه پایین بندازین
    شبااااااااااهتو داری؟؟؟؟؟؟؟؟!!؟
    *hazyon*

    user_send_photo_psot

    *0*0*0*0*0*0*0*

    پسرها نمی توانند

    با داشتن هیكلی ضایع تیشرت تنگ نپوشند و فیگور نگیرند
    *ey_khoda*

    از كلاس پنجم دبستان صورتشون رو سه تیغه نكنند و
    after shave
    نزنند

    پس از یافتن اولین مو در پشت لب احساس مردانگی نكنند و به فكر ازدواج نیفتند
    *chakerim*

    در مهمانیها و محافل خانوادگی احساس با مزگی نكنند و چرت و پرت نگویند
    *vakh_vakh*

    ادعای با مرامی و با معرفتی و با وفایی و غیره نكنند
    *montazer*

    كت و شلوار صورتی با بلوز زرد نپوشند و كراوات قهوه‌ای نزنند
    *are_are*

    احساس با غیرتی نكنند و راه به راه به آبجی كوچیكه گیر ندهند
    *jar_o_bahs*

    @~@~@~@~@~@

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    سرگرمی

    ماجرای طنز سربازی رفتن خانوما


    @~@~@~@~@~@


    صبحگاه

    فرمانده: پس این سربازه‌ها
    (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه)
    کجان؟

    معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن


    ساعت 10 صبح همه بیدار میشوند

    سلام سارا جان
    سلام نازنین، صبحت بخیر
    عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
    سلام نرگس
    سلام معصومه جان
    ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی
    *kiss*


    صبحانه

    وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟
    چرا کره بو میده؟
    بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
    آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم
    *talab*


    بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه
    (دیگه تقریبا شده ظهرگاه)

    فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید

    ـ وا نه، لباسامون خاکی میشه
    ـ آره، تازه پاره هم میشه
    ـ وای وای خاک میره تو دهنمون
    ـ …من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا
    *jar_o_bahs*


    ناهار

    ـ این چیه؟ شوره
    ـ تازه، ادویه هم کم داره
    ـ فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
    ـ من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم
    ـ من هم همینطور چون جوش میزنم
    *moteafesam*

    فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید
    *montazer*

    ـ بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟
    ـ برو خودت غذا درست کن
    ـ والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو
    *dava_kotak*


    چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد


    بعد از ناهار

    فرمانده: کجان اینا؟
    *negaran*

    معاون: رفتن حمام
    *montazer*


    فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود

    ـ هوووو…. بی شعور
    مگه خودت خواهر مادر نداری

    ـ بی آبرو گمشو بیرون

    ـ وای نامحرم

    ـ کثافت حمال
    *btb*


    کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است

    *akheish*


    بعد از ظهر

    فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
    *chendesh*

    ـ یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
    *goz_khand*

    ـ جوجه بدون برنج
    *malos*

    ـ رژیمی عزیزم؟
    ـ آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم
    *lover*


    شب در آسایشگاه

    یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه:جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
    *odafez*

    فرمانده: بله بسیار زیاد
    *bi asab*

    خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
    *golomi_jone_delomy*

    فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه
    :khak:

    فرمانده میره تو آسایشگاه

    ـ وا… عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
    ـ راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
    *fosh*

    فرمانده: بلندشید برید بخوابید
    *montazer*

    همه غرغر کنان رفتند جز 2 نفر که روبرو هم نشسته اند
    فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
    *ajibeh*

    ـ واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم
    ـ آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
    *goz_khand*

    فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی
    *bi asab*

    سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
    *are_are*

    مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا
    *khak_bar_saret*

    @~@~@~@~@~@

    دلاتون شاد و لباتون خندون
    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    سرگرمی

    معما


    khengoolestan_axs

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    نُه تا بچه توی یه خونه هستن و هر کدوم دارن کاری انجام میدن

    1
    اتو میکنه

    2
    تلویزیون میبینه

    3
    آشپزی میکنه

    4
    شطرنج بازی میکنه

    5
    دوش میگیره

    6
    رادیو گوش میده

    7
    خوابیده

    8
    لباس میشوره

    9
    داره چیکار میکنه؟
    *Aya* *Aya*

    این معما از طرف یکی از مراکز بزرگ علمی دنیا برای تیز هوشان مطرح شده. جواب هم داره. سر کاری هم نیست

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    چیستان

    لذت ببر


    khengoolestan_axs

    *~*~*~*~*~*~*~*

    ثانيه به ثانيه عمر را با لذت سپری کن
    در هر کار و هر حال
    کار، تفريح، رانندگی و

    زندگی فقط در رسيدن به هدف خلاصه نشده
    ما به اشتباه اينگونه ميانديشيم

    درسم تمام شود راحت شوم
    غذايم را بپزم راحت شوم
    اتاقم را تميز کنم راحت شوم
    بالاخره رسيدم…. راحت شدم
    اوه چه پروژه ای… تمام شود راحت شوم

    تمام شود که چه شود؟
    مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است

    پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن

    حتی هنگاميکه دستها را ميشوييم نيز ميتوانيم با لذت اينکار را انجام دهيم
    يکبار امتحان کنيد
    آب چه زيبا آرام پوست دستتان را نوازش ميکند
    به آب نگاه کنيد و لذت ببريد
    و آنجاست که احساس خوب زندگی کم کم به سراغتان ميايد
    لذت باعث قدرتمند شدن ميشود به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس ميشود

    لذت بردن هدف زندگی است

    تا ميتوانی همه کارها را با لذت همراه کن… حتی نفس کشيدن که کمترين فعاليت توست

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    انرژی مثبت

    چند معمای جالب


    khengoolestan_axs

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یه آمار گیر میره در یه خونه ای و راجع به خودش و بچه هاش سوال میکنه

    طرف میگه: برای سن بچه هام یه معما میگم باید حلش کنی تا سنشون رو پیدا کنی. من سه پسر دارم که حاصل ضرب سن اونا میشه 36 و حاصل جمع سنشون 2 تا از شماره پلاک همسایه سمت راستی کمتره

    آمار گیره یه خورده فکر میکنه و میگه: با این اطلاعات نمیتونم حلش کنم میشه یه راهنمایی بکنین

    صابخونه میگه: پسر بزرگترم حلوا شکری عقاب خیلی دوست داره

    و آمارگیره مساله رو حل میکنه
    حالا شما میتونین بگین سن بچه ها به ترتیب چند بوده؟

    *~~~*****~~~*

     چگونه می توان یک زرافه را داخل یک یخچال قرار داد؟
      چگونه می توان یک فیل را داخل یک یخچال قرار داد؟

     شیر، سلطان جنگل، تمام حیوانات را به یک گردهمایی فرا می خواند تمام حیوانات بجز یکی از این حیوانات در این گردهمایی شرکت می کنند. حیوانی که غایب بوده کدام است؟

     شما باید از یک رودخانه عبور کنید. این رودخانه محل زندگی تمساحها است. چگونه از آن عبور می کنید؟

    *~~~*****~~~*

     خداوند متعال چه می خورد، چه می پوشد و چقدر قدرت دارد؟

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    چیستان

    ؟!! معما!!


    khengoolestan_axs

    ..♥♥………………

    شخصی درون زندانی حبس شده است. اتاقی که این شخص در آن نگاهداری می شود دو در دارد که یکی به سمت چوبه دار راه دارد ولی دیگری به بیرون زندان راه دارد و منجر به آزادی زندانی می شود. هر یک از این درها یک نگهبان دارد که یکی ازآنها همیشه راست می گوید و دیگری همیشه دروغ و هر دو از اینکه کدام در به کجا راه دارد و نیز از راستگویی یا دروغگویی نگهبان دیگر آگاهند

    زندانی ما حق دارد تنها یک سوال از یکی از نگهبان ها بپرسد و سپس یکی از درها را انتخاب کند. در ضمن نگهبان ها فقط با “بلی” یا “خیر” پاسخ می دهند. او چطور می تواند با تنها یک سوال دری که به سوی آزادی باز می شود را پیدا کند؟!؟

    ..♥♥………………

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    چیستان

    معما


    *~~~*****~~~*

    نابغه ها! جواب رو نپرسین ببينين ميتونين خودتون جواب بدين
    نكته ي انحرافي هم نداره

    سوال: 10 تا جعبه قند داریم.هر جعبه از 1000 حبه قند تشکیل شده. وزن هر حبه قند 10 گرمه
    این وضعیت تو همه جعبه ها همین طوریه ولی فقط یکی از جعبه ها حبه هایی با وزن 9 گرم داره
    یه ترازو داریم که یه بار مصرفه. یعنی فقط میشه یه بار با اون وزن کرد و بعد از اون دیگه از کار می افته
    می خوایم با استفاده از این ترازو و تنها با یک بار وزن بفهمیم کدوم جعبه وزن کمتری داره

    حالا چیکار کنیم؟

    *Aya* *Aya* *Aya*

    @~@~@~@~@~@

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    چیستان

    معما معما


    khengoolestan_axs

    *Aya* *Aya* *Aya*

    پدری باهوش فرزندش را پیش مشاوری نابغه می برد و مشاور پس از ساعت ها صحبت با پسر از شخصیت او چیز هایی را می فهمد که تصمیم می گیرد این مسایل را به پدرش بگوید ولی باید از منطقی و باهوش بودن پدرش مطمئن شود بنابر این به پدرش می گوید باید منطقی و باهوش باشی. برای این کار یکی از ویژگی های پسرش را به صورت رمزی در می آورد و به پدر می دهد و از او می خواهد جملاتش را رمز گشایی کند و پدر باهوش نیز این کار را می کند

    سوال: آیا شما می تواندید همان جمله ها را رمز گشایی کنید؟

    :جمله بدین ترتیب است

    ژوخهنیشهخدوطتژمشخرژخقبلخژیمخکهخژمهژخترکشخکممدخژزخ ودشخنیرژمدح
    ژیمخیکخنکژمیزنخدفژعیخژطتح

    راهنمایی: این جمله ها طوری ساخته شدند که در آنها دو کاراکتر(فاصله,نقطه,حروف,…) به جای همدیگر آمدند برای مثال حرف ح جای نقطه آخر جمله آمده و اگر در جمله اصلی ح باشد در اینجا به جایش نقطه آمده

    حال با استفاده از منطق خود این جمله های ساده را رمز گشایی کنید

    *Aya* *Aya* *Aya*

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    چیستان

    من و پشه


    khengoolestan_axs

    @~@~@~@~@~@

    دیشب، داشتم ميخوابيدم که يهو يه پشه اومد صاف نشست رو دماغم

    يه نيگا بهش انداختمو گفتم : سلام
    *aahay*

    گفت : عليک
    *ajibeh*

    گفتم : چيه؟
    *Aya*

    گفت: ميخوام نيشت بزنم
    *are_are*

    گفتم : بيخيال … اين دفه رو کوتا بيا
    *narahat*

    گفت: تو بميري راه نداره گشنمه
    *khoraki*

    گفتم : الان ميتونم با مشتم لهت کنم
    *ajibeh*

    گفت : خودتم ميدوني که تا بياي بزني جا خالي دادمو مشتت ميخوره وسط دماغت
    *khandidan*

    به نظر حرفش منطقي ميومد
    گفتم : خيلي پستي
    *odafez*

    ي دفه آهي بلند از ته دلش کشيد و ساکت شد

    گفتم چي شد؟؟

    گفت : حاضري ؟
    *jar_o_bahs*

    گفتم: تا جوابمو ندي نميذارم بزني
    *dava_kotak*

    وقتي اصرارمو ديد . دستمو گرفت و گفت : دنبالم بيا

    گفتم کجا؟؟؟
    *Aya*

    گفت: مگه نميخاي جواب سوالتو بدوني ؟پس هيچ نگوو و دنبالم بيا
    *ver_ver*

    از جام بلند شدم و باهمديگه راه افتاديم و رفتيم رفتيم و بازهم رفتيم

    گفت: هنوزم اصرار داري بدوني يا همينجا کارو تموم کنم ؟؟
    *montazer*

    گفتم : اينهمه راه اومدم تا جواب سوالمو بگيرم … بريم
    *talab*

    يهو يه لبخند زد و با دست زد به پشتم و گفت: اين پشتکارته که منو کشته
    *malos*

    راستش از شما چه پنهون ،يه جورايي ازش خوشم اومده بود
    *hir_hir*

    به اين فکر ميکردم که اونقدا هم بچه بدي نيس
    *labkhand*

    تو اين فکرا بودم که يهو گفت : آهاااي پسر رسيديم
    *baaaale*

    گفتم : خب
    *ajibeh*

    گفت :خب که خب

    گفتم : زهر مااار ..پس جواب سوالم چي شد؟؟
    *talab*

    يهو ديدم اشک تو چشماش حلقه زد و سرشو انداخت پايين
    *gerye*

    گفتم :چيه ؟
    *haaaan*

    گفت : اين سوراخو که ميبيني توش زنو بچم زندگي ميکنه
    اونشبي که يه پيف پاف خالي کردي تو اتاقت يادت مياد ، لعنتي؟؟
    *gerye*

    گفتم : آرره .چطور ؟؟
    *ajibeh*

    گفت: زن من اونشب اومده بود تو اتاقت . ولي توئه بی معرفت با اون زهرماري که به خوردش دادي اونو افليج کردي . الان من موندم و70،80 تا بچه قد و نيم قد و يه زن افليج
    *gerye*
    اونم به اين خاطرکه توئه لعنتي حاضر نبودي يه چيکه از اون خونتو به ما بدی
    *bi asab*

    سکوت سنگيني بينمون برقرار شد
    *narahat*

    بغضي تلخ داشت گلومو فشار ميداد . راسشو بخوايد ديگه طاقت نيووردمو زدم زير گريه
    *gerye_kharaki*

    از فرداي اونشب ما باهم شديم عين دوتا دوست خوب هرشب مياد پيشمو تا دلش ميخاد ميذارم خون بخوره راستش خودش حد و حدودشو ميدونه و هيچوقت سواستفاده نميکنه حال زنشم خدارو شکر روز به روز داره بهتر و بهتر ميشه
    تا اينکه ديشب ديدم دوتايي با زنش که يه عصا زير بغلش داشت
    اومدن پيشم

    جاي همگي خالي
    دوتاييشون نشستن رو دماغم و گفتن : بزنيم ؟؟
    منم خنديدمو گفتم : هرچقد دلتون ميخايد بزنيد .خوش باشيد
    *bazi_bazi*
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    يعني تا آخر نشستي خوندي؟؟؟؟؟؟؟

    واقعاکه
    آدم انقدر بيكار؟؟؟

    حتماً لیسانس هم داری

    یعنی کار دیگه ای نداری جدن ؟؟؟ اشکال نداره
    خودمم تا آخرش خوندم

    بیکاریم اخه

    @~@~@~@~@~@

     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    سرگرمی

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    سلام دوستای خنگولی
    ازتون میخوام برای شفای بیماری خواهرم که ...

    user_send_photo_psot

    *@***/*

    یہ پیانو رو در نظر بگیر

    کلیدها از یہ جایے شروع مےشن و در یہ ...

    user_send_photo_psot

    ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

    عشق ...

    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^

    قلب من از دوری تو چه عاشقانه دود شد
    تمام پرسه های من کنار تو سرود ...

    user_send_photo_psot

    خب توی مطلب قبلی در مورد یهودی ها  و هدفی که گذاشتن برای حکومت به جهان براتون یک ...

    user_send_photo_psot

    یه چی جالب

    user_send_photo_psot

    ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄

    از وقتی به او گفته ام دوستش دارم
    هر روز درخت ...

    user_send_photo_psot

    به همه خاطـره هایم گره ی کور زدم
    به یکی انگ و دگر وصله ی ناجور زدم

    تو شدی منکـر ما ...

    user_send_photo_psot

    خب شخصیت متولدین ماهای مختلف با توجه به عنصر وجودشون رو ادامه مطلب گذاشتم ... ...

    user_send_photo_psot

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    ببخشید اگر موقع نوشتن این نامه چشمانم خیسه ...

    user_send_photo_psot

    روزی ملا نصر الدین بالای درخت مشغول بریدن شاخه ی زیر پای خود ...

    user_send_photo_psot

    -.*-.*-.*-.*-.*-.*-.*
    خدایا این چه اشرف مخلوقاتیه
    که نمیتونه چشاشو ببنده و
    وقتی ...

    user_send_photo_psot

    -----------------**--

    همین چند روز پیش، «یولیا واسیلی ‌‌‌‌اِونا » پرستار بچه‌‌‌هایم ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .