مرد خیاط ، لباسی قدیمی را در مغازه اش آویزان کرده بود
می گفت
بیست و پنج سال پیش برای خانمی دوختم
لباس را گذاشته بود جلوی همه ی لباس ها
تر و تمیز
می گفت
هنوز نیامده تا ببردش
مکث می کرد و می گفت
زیبا بود
اردوان مفیدی
مرد خیاط ، لباسی قدیمی را در مغازه اش آویزان کرده بود
می گفت
بیست و پنج سال پیش برای خانمی دوختم
لباس را گذاشته بود جلوی همه ی لباس ها
تر و تمیز
می گفت
هنوز نیامده تا ببردش
مکث می کرد و می گفت
زیبا بود
اردوان مفیدی
ﻣـــــــــــــــﺎ ﺁﺩﻣــــــــــﺎ ﻭﻗﺘــــــــــﯽ ﻋﺎﺷـــــــــﻖ ﻣﯿـــــﺸــــــــــﯿﻢ
ﺑــــــــــﻪ ﺟـــــــــــﺎﯼ ﺍﯾـــــــــﻦ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑــــــــــﻮﺩﻥ ﺑـــــــــــــﺎ ﻋشـــــــــﻘﻤﻮﻥ ﻟــــــــــﺬﺕ ﺑـــــــــﺒـــــــــــﺮﯾﻢ
ﺗـــــــــــــــــــﺮﺱ ﺍﺯ ﻧــــــﺒــــــﻮﺩﻧﺶ ﺩﺍﻏـــــــــــﻮﻧﻤﻮﻥ ﻣــــــــــــﯿﮑــــــــــﻨﻪ
ﺷــــــــــــﮑﺎﮐﻤﻮﻥ ﻣﯿـــــــــــﮑﻨﻪ
بــــــــــــﺪ ﺧﻠﻘﯽ ﻣــــــــیکنیم
ﺩﻋـــــــــــﻮﺍ مــــــــــــــیکنیم
بـــﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ مـــــــــــیکنیم
ﻗـــــــــــﻬﺮ ﻣـــــــــیکنیم
ﻭ ســــــﺮﺩ ﻭ ﺳــــــــﺮﺩﺗﺮ مـــــــــــیشیم
ﺍﯾــــــــــــﻨﺎ ﻫﻤــــــــــــﺶ بــــﺨﺎﻃﺮ تــــــــــــــرﺱ ﺍﺯ ﺩﺳـــﺖ ﺩﺍﺩﻧﻪ
کــــــــــاش تــــــــــــضمینی برای این نرفتن بود
همیشه عاشق آدمای مغرور بودم
چون گفتن “دوستت دارم ” خیلی واسشون سخته
وقتی میگن عجیب ب دلت میچسبه
میدونی چرا ؟؟
چون مطمئنی از سر عادت نگفته
چون مطمئنی تیکه کلامش نیس
چون مطمئنی واسه گفتنش پا رو همه غرورش گذاشته
چــــــــــــــون
چون مطمئنی دوستت دارم ینی واقعا دوستت داره
ـ مطمئنی میخوای ترکش کنی؟ به روزایِ بعد تو فکر کردی؟ که چه بلایی سرش میاد؟
آره، یمدت شباشو با گریه میگذرونه و خاطرات رو مرور میکنه بعد یادش میره، تا وابسته تر نشدیم جدایی بهتره
.
.
.
.
چهار سال پیش همین حرفارو بهش زدم، گفتم تا وابسته تر نشدیم بهتره جداشیم، رابطه مون ته نداره
بهم گفت: نرو، بری میمیریم
گفتم: اینا که شعاره، یه مدت بیتابی میکنی خوب میشی دوباره
دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش تو آزمایشگاه
جاخوردیم از دیدن هم، لا به لای موهای رنگ شده اش چندتا تار سفید بود و کنار چشماش چروک. پیر شده بود
بهش گفتم: پیر شدی
گفت: درعوض تو تکون نخوردی، غمِ دلتنگی نداشتی حتما
گفتم: تو داشتی؟
گفت: تا دلت بخواد، چهارساله دارم با شام و ناهار قورتش میدم
به روی خودم نیاوردم منو میگه، دست چپش حلقه داشت: ازدواج کردی؟
گفت: آره
گفتم: مرد خوبیه؟ راضی ای ازش؟
گفت: آره مرد خوبیه، موهاش مثل تو فر نیست اما حالتش قشنگه، مثل تو با چشماش نمیخنده ولی مهربونه، مثل تو بلد نیست شعر بخونه ولی آدم موفقیه تو کارش. ولی… اسمش شبیه توِ. اصلا همینش اول از همه چشممو گرفت
گریه ام گرفته بود: دوسش داری؟
گفت: گفتم که… مرد خوبیه
گفتم:نشد جواب… دوسش داری؟
گفت: نه به اندازه تو
همونموقع پرستار صداش زد و برگه آزمایششو داد آزمایشِ بارداری که مثبت بود
با برگه اومد جلوم وایساد گفت: باباشو که هیچوقت نتونستم با عشق بخوام، دعا کن حداقل بچه مو عاشقانه بزرگ کنم
دعا کن تموم شه دلتنگیام برات
رفت و دیگه ندیدمش. میدونی میخوام بگم بعضی دوست داشتنا واقعی ان و دوست داشتن هایِ واقعی با هیچ رفتنی تموم نمیشن.
میخوام بگم بعضی رفتنا خوشبختی رو میگیره از آدم
بعضی رفتنا فکر میکنیم رفتنه وگرنه خاطره ها همیشه میمونن و جون میگیرن
حالا بازم میپرسم فکر کردی به روزایِ بعد رفتنت؟
ناشناس
من چیز زیادی از عشق نمیدانم
فقط میدانم
وقتی میخواهی یک نفر را
دوست نداشته باشی
و نمیتوانی
یعنی دلت را بَد باخته ای
زنها یا عاشقے نمےکنند
یا اگر مرد ایده آلشان پیدا شد
حرفِ دوست داشتن و خواستن و
ماندن کہ به میان آمد
با تمام وجودشان دل مےدهند
شڪ نکن
نقص در کارشان نیست
مواظب عشق زندگےات باش
نمیدانم از این به بعد چه کسی کنارت قدم خواهد زد
نمیدانم پس از من به موهای چه کسی بوسه میزنی
نمیدانم دیگر گونه ی چه کسی را نوازش میکنی
حتی نمیدانم خودم در کدام قصه غرق میشوم
فقط این را بگویم تا بدانی
هرگز
هیچکس
هیچ وقت
بوی تنش
صدای قدم های آرامش
بوسه های تلخش، نوازش ناگهانی اش
صدای سرد و خشن اش
دست و دل مرا نمیلرزاند
آنطور که تو مرا لرزاندی