چشــم
اگــر این است
و ابـــرو این
و ناز و عشـــوه ایــن
الـــوداع اے صبـر و تقـوا
الـــوداع اے عقـل و دیـن
❤
چشــم
اگــر این است
و ابـــرو این
و ناز و عشـــوه ایــن
الـــوداع اے صبـر و تقـوا
الـــوداع اے عقـل و دیـن
❤
موسی خطاب به خداوند در کوه طور: اَرَنی
( خود را به من نشان بده)
خداوند: لن ترانی
( هرگز مرا نخواهی دید)
برداشت سعدی
چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب لن ترانی
برداشت حافظ
چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب لن ترانی
برداشت مولانا
ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه تری چه لن ترانی
سه بیت، سه نگاه، سه برداشت
مثل سعدی، عاقلانه
مثل حافظ، عاشقانه
مثل مولانا، عارفانه
پی وی ام، بلاکت می کنم
زنده زنده خاکت میکنم
من ز فهرست مخاطب ها، که هیچ
از زمین، یکباره پاکت میکنم
درطلسم فالوورهایت، عزیز
باهری پاتر شراکت میکنم
با هواپیما اگر خارج روی
بمب، توی جیب ساکت می کنم
عاشق لاک سیاه و تیره ای
زندگی را رنگ لاکت میکنم
بافتووشاپ شدیدا حرفه ای
مثل لولو ترسناکت می کنم
گرنکردی لایک پستم را
باکمربند هلاکت میکنم
خیز و بالا بنما
ای بت شیرین حرکات
کز سر جان و جهان
دست فشان برخیزم
گر چه پیرم تو شبی
تنگ در آغوشم کش
تا سحرگه
زِ کنار تو جوان برخیزم
حافظ
روزگاری شهر ما ویران نبود
دین فروشی انقدر ارزان نبود
صحبت از موسیقی و عرفان نبود
هیچ صوتی بهتر از قران نبود
دختران را بی حجاب ننگ بود
رنگ چادر بهتر از هر رنگ بود
مرجعیت مظهر تکریم بود
حکم او را عالمی تسلیم بود
اینک اماااا
پشت پا بر دین زدن ازادگی است
حرف حق گفتن عقب افتادگی است
اخر ای پرده نشین فاطمه
کی رسی بر داد دین فاطمه
اللهم عجل لولیک الفرج
عشق را خواهی که تا پایان بری
بَس بباید ساخت با هر ناپسند
زشت باید دید و انگارید خوب
زهر باید خورد و انگارید قند
رابعه بلخی
زخم ها بسیار اما نوشدارو ها کم است
دل که میگیرد تمام سحر و جادو ها کم است
هر نسیمی با خودش بوی تو اورده است
بادها فهمیده ان اعجاز شب بو ها کم است
تا تو لب وا میکنی زنبور ها کل میکشند
هر چه میریزی عسل در جام کندو ها کم است
بیشر ازمن طلب کن عشق، من آماده ام
خواهش پرواز کردن از پرستو ها کم است
از سمرقند و بخارا میشود آسان گذشت
دیگر این بخشش برای خال هندو ها کم است
عاشقم یعنی برای وصف حال و روز من
هرچه فال خواجه و دیوان خواجو ها کم است
من همین امروز یا فردا به جنگل میزنم
جرات دیوانگی در شهر ترسو ها کم است
رضا نیکو کار