شام عروسی صرف شد خسته بودم اما نباید امشب رو بی خیال می شدم عمو فرید یه چشمش فقط به من بود داشت تک تک حرکاتم رو زیر نظر می گذروند رقص و شام و نگاه های پر خشم عمو فرید مهربانانه های مهران و نقش بازی کردن های پدرام همه گذشت اکثر مهمان ها رفتند و فقط فامیل های درجه یک موندن که کمم نبودند حالا وقتش بود وقت نقشه ام بود اول مجلس نخواستم مجلس مهران رو به هم بزنم اما دیگه تحمل ندارم آسته آسته به سمت سن رفتم مهران فکر می کرد برا تبریک میرم و مهمان ها فکر می کردند برا رقص با دستم خوندن دیجی رو متوقف کردم حالا دیگه همه داشتند بهم نگاه می کردند و همه منتظر عکس العملم بودند اما من نگاه خیره ام مهران رو نشونه گرفته بود انگار اون هم حرف چشمام رو خوند که زمزمه کرد