♦♦---------------♦♦ برای کشتن پرنده ای نیازی به تفنگ نیست اگر بال های او را ببندی خاطرات پرواز روزی هزار بار او را میکشد ♦♦---------------♦♦
*~*****◄►******~* چپی ها می گفتند جاسوس آمریکاست. برای ناسا کار می کند راستی ها می گفتند کمونیسته هر دو برای کشتنش جایزه گذاشته بودند ساواک هم یک عده را فرستاده بود ترورش کنند یک کمی آن طرف تر دنیا، استادی سرکلاس می گفت من دانشجویی داشتم که همین اخیرا روی فیزیک پلاسما کار می کرد یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 17 *~*****◄►******~* بعد از دکتر فکر کردم همه چیز تمام شده، تمام تمام وصیت نامه اش را که خواندند، احساس کردم هنوز یک چیزهای کوچکی مانده یک چیزهایی که شاید بشود توی جبهه پیدایشان کرد رفتم وماندگار شدم ؛ به خاطر همان وصیت نامه یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 100
o*o*o*o*o*o*o*o در پس هر قضاوت شما یک نفر می جوشد یک نفر می سوزد یک نفر می میرد قبل از آنکه زبانت آلوده ی کشتن کسی شود حرفهای خامت را بگذار خوب بپزند
^^^^^*^^^^^ گیاه خواری صرفا ژستی نمادین نیست. همچنین تلاشی برای منزوی ساختن خود از واقعیت های زشت جهان هم نیست. که خود را بدون مسئولیتی در قبال ستم و کشتار سرتاسر جهان پاکیزه نگاه داریم. گیاه خواری گامی علمی و کارآمد است که با انتخاب آن می توان هم به کشتن حیوانات خاتمه داد هم به وارد ساختن رنج به آن ها کتاب آزادی حیوانات اثر پیتر سینگر
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به لطف امین و خواهرش عطیه شیفت کاری میرانی افتاده بود دستم دوباره شروع کرده بودم روز از نو روزی از نو مثل دیوونه ها شده بودم یه بار خوشحال یه بار ناراحت اصلا احوالات خودمو درک نمی کردم کفشهامو از جا کفشی برداشتم و پرت کردم جلو پام، همین که بنداش رو بستم سرمو بلند کردم پدرمو ایستاده مقابلم دیدم نگاه عجیبی بهم انداخت ، نگرانی توی چشماش موج میزد و من نمیدونستم علتش چیه دستشو روی شونم گذاشت حالت خوبه پسرم؟ جملش یه احوالپرسی ساده بود ولی هزاران معنی میداد لبخند زدم خوبم بابا دوباره طوفان نگرانی توی چشماش به پا شد مردمک چشماش دو دو میزد فشار خفیفی به شونم داد مراقب خودت باش اردلان دستشو از روی شونم برداشتم و بوسیدم
تو خنگولی و امان از اهل خنگول🤪 خنگولستانی و شبیه تیمارستان🤯 اما امان از اهل ریا کارت🤬 امان از شاه شاهانت🤢 همان شیخ لعنت الله🤡 که گه می گوید وگه می خنده بلا تکلیف با خود و خنگول و اهلش👀 کسی نبود که ولی را رو کم کند👅 یه روزی از روزگاران امپراطور عقابی با آن پروف عقابش🦅 ز آن دور دست ها خود را به خنگول رساند همه اهل خنگول خرسند و شاد😂 که ولی اباد سازد خنگول را اما امان از دل غافل😶 امان از شانس خنگول😑 که ستار هم چو شیخ🤔 که شاید هم بدتر از شیخ🤫 که شاید هم دست شیخ را از پشت بسته🙃 آمد و خنگول را اباد ساخت😛 اره او و شیخ خنگول را به تیمارستان مجهز با حرف ها و تجهیزات و ...😯 چنان اباد ساختند که نگم☹ همه جا را گل و گل کاری کردند که نگم😕 بیا بگذریم از این ها که اینان را خدا زده به بنده دیگر چه کار😒 یه لحظه گوش ات را بیار🤐 این شیخ سر به هوا با مریدان به خوش و می نوش اند🤭 و این ستار خبیث در رو دوست و اما😳 گویا به فکر کشتن شیخ و مریدان بید😱 پادشاهی شیخ رو به پایان بید ای داد😭 خنگولستان رو به ستار ستان بید ای داد🤔 ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شیخ المریض : به جبران این حرکت نا پسند کثیفت عکس بگوری شاعر برره رو میزارم تا متوجه چهره واقعی شاعر الچرکو سمپاش نوار یوخی نفلت المدام بشن این شما و این چهره واقعی سمپاش بگوری شاعر برره هستند
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم