#پارتسوم
o*o*o*o*o*o*o*o همه چی از اونجا شروع شد که طبق معمول بعد از ظهرها غلوم آتیشی، کریم جیرجیرک، مِیتی هوش،جلال خاک انداز، اکبر فِنچ، جوات رادار و رحیم ننه قمر که همه بروبچه های بازارچه بودن، تو قهوه خونه مش حسن جمع شده و منتظر رییسشون یا همون ابی سیریش بودن فقط خدا می دونست که این هفت نفر به اضافه ابی سیریش که همه اسمشونو هشت داداش گذاشته بودن،چه خاطراتی از روزهای بچگی و بدو بدو کردن ها و سربه سر مغازه دارای بازارچه گذاشتن ها، نداشتن هرجا گوسفندی کشته میشد هر هشت نفر التماس کنان حاضر میشدن و از صاحب گوسفند میخواستن که بجول ها _استخونیه که در مچ پا گوسفند بین دو غوزک قرار داره _ رو بهشون بده. یه کیسه پر از بجول داشتن که تابستون ها از صبح علی الطلوع تا نصفه شب، همشونو گوشه بازارچه کنار هم میچیدن و شرطی بازی میکردن! تکرار در بجول بازی یا قاب بازی از اون ها قاب بازهای حرفه ای ساخته بود که با بچه های بازارچه های نزدیک هم مسابقه میذاشتن کم کم واسه خودشون یه تیم هشت نفره درست کردن و مثه ورزش فوتبال مسابقات داخل محله ای و خارج محله ای و فینال و خالصه هرچی دلتون بخواد، مسابقه ردیف کردن تو بچه ها ابراهیم یا به قول دوستاش ابی بدجور پیله بود! به طوریکه همه بهش می گفتن ابی سیریش وچون تا چیزی رو که میخواست بدست نمیاورد، دست از تالش و کوشش نمی کشید. همین باعث شد، همه اونو به عنوان رییس گروه قبول کنن هرکدوم از این بچه ها واسه خودشون لقبی داشتن که براساس خصوصیت رفتاریشون، شکل و قیافه شون بود؛ مثال کریم جیرجیرک خیلی حرف می زد. اکبر فِنچ خیلی ظریف و ریزه میزه بود. غلوم آتیشی اهل دعوا، مهدی یا همون مِیتی هوش مغز متفکر گروه، جالل خاک انداز بین صحبت همه می پرید و جواد یا همون جوات رادار، جاسوس و خبر چینشون بود. رحیم ننه قمر هم وابستگی عجیب به ننه ش قمر خانم داشت داشتم میگفتم که همه در قهوه خونه مش حسن منتظر رئیسشون ابی سریش بودن که جوات رادار خبر مهمی رو از نوچه های خَز کاظم قرو قاطی که محل پلاس شدنشون، بازارچه چند خیابون اونور تر بود، بده رمضون مافنگی سینی به دست به سمتشون اومد سام علکوم آقایون هش داداش! شای داغ آوردم. نوش ژونتون سینی چای رو روی میز گذاشت غلوم آتیشی نگاهی چپ چپی به استکانهای نصفه از چایی کمرنگ و نعلبکیهای حاوی چای و سینی یه مَن چرک انداخت قفسه سینه شو صاف کرد و بادی تو غبغب انداخت نفله! باز که نصفه چایی رو تو سینی حروم کردی؟ چرت رمضون پاره شد و خاکستر داغ سیگار گوشه لبش، روی پای لختش که داخل یه دمپایی مثال سفید بود ریخت! در حالیکه خم میشد تا خاکسترو که بدجور پاشو سوزونده بود ازپشت پاش برداره با لحن شاکی وبلند گفت شته؟؟ گُرخیدم غلوم آتیشی دست برد و یه استکان کمر باریک که خطهای طالیی دور کمرش به دلیل شستشو و کهنگی یه خط درمیون محوشده بودن، برداشت.استکانو به لبش برد و یه هورتی کشید. اخماش در هم رفت و استکانو تو نعلبکی کوبید که بقیه ش هم از سرش پرید و به اطراف سینی پاشید دِ بزنم صدای.... ال اله اال ا... . آخه مافنگی اینو که از شیر حموم پر کردی! ولرمه! چای داغت اینه وای به حال چای سردت دستشو بلند کرد که یه پس سری حسن مافنگی رو مهمون کنه که صدای یکی از گوشه قهوه خونه بلند شد
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دست و دلم می لرزید ته دلم خوشحال بودم ولی به روی خودم نمیاوردم که مبادا کسی پی حال درونم ببره امروز قرار بود عطیه با شگرد خودش جلوه رو از خونه بکشه بیرون تا همدیگرو ببینیم نگاهی به ساعت انداختم عقربه هاش چهارو پنج دقیقه رو نشون میدادن باید کم کم میرفتم، نگاهی از آینه به خودم انداختم چشمای سبزم از خوشحالی میدرخشیدن، لبخندم رو پنهان کردم دستی به موهام کشیدم و از اتاق اومدم بیرون که ارغوان مثل عجل معلق روبه روم پیدا شد کجا میری؟
دوستان امروز میخواهیم روبیک رو اموزش بدیم ولی کامل نیست و یک جاهاییشو خودتون برید سرچ کنید پیدا کنید اول بریم سراغ یاد گرفتن وجه ها و اسماشون وجه راست به سمت بالا رو میگیم R و به سمت پایین Ri وجه چپ به سمت پایین L و به سمت بالا Li میگیم وجه بالا به سمت چپ U و برعکسش Ui وجه پایین به سمت راست D و برعکسش Di وجه جلو در عقربه های ساعت F و برعکسش Fi خب ما اینارو یاد گرفتیم برید خودتون تا دو ردیفش یاد بگیرید اخرشو من میگم (*^__^*) بعد ساختن دو ردیف وجه پایینی رو باید یه پلاس یا همون بعلاوه بسازیم یا نقطه در میاد یا L یا خط خب برای ساخت صلیب یا همون پلاس (بعلاوه) باید این فرمول رو بزنیم اگه نقطه بود از هر سمتی شروع کردید اشکال نداره ولی اگه ال(L) بود باید سمت چپ و بالا باشد یه جورایی جلو خالی چپ پر باشد و اگه خط بود به صورت افقی بگیریم فرمول F R U Ri Ui Fi مرحله بعدی ساختن رنگ های وسط هماهنگ با مرکز است یا خود به خود درست شده یا 1_دوتا روبرو یا 2_در کنارو هم درست شدی میتونید با چند بار حرکت U به دو حالت بالا درش بیارید اگر حال اول پیش بساد با قرار دادن دو رنگ درست شده روبرو وپشت فرمول رو میزنیم R U Ri U R U U Ri تا به حالت دوم دراید در حال دوم یکی راست و پشت میگزاریم و دوباره این فرمول رو میزنیم حالا میبینیم که کدام گوشه در سره جای خود قرار گرفته است هرچند جابجا اگرهمش جابه جا بودند که با زدن فرمول U R Ui Li U Ri Ui L حتما یه گوشه سره جای حودش قرار میگیره اگر قرار گرفت اون گوشه رو در راست و جلو نگه میداریم و دوباره همون فرمول رو میزنیم تا همه گوشه ها در سره جای خودش قرار بگیره سپس با فرمول Ri Di R D میزنیم و وقتی درست شد بدون تغییر دادن جهت تو دستمون یدونه Ui میزنیم دوباره همون فرومول رو میزنیم تا مکعبمون کامل بشه *~*****◄►******~*
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ گفتم : از زمان میترسی؟ سیگار رو از لبش برداشت و گفت کسی هست که از گذر زمان نترسه؟ اون ها خطرناکن ، ولی ما اون هارو به دیوار خونمون آویزون میکنیم به مچ دستمون میبندیم،حتی تو ایستگاه های قطار میذاریم شنیدم که میگن ربات ها آنقدر قدرتمند میشن که میتونن آدم هارو از بین ببرن اما انگار همه فراموش کردن که چند صد سال پیش چیزی اختراع شد که هرلحظه داره جون مردم رو میگیره ساعت ها ساعت های جنایتکار ساعت های لجباز عقربه هاشون بی ملاحظه میچرخن با اون صدای همیشگی ، تیک تاک ، بنگ بنگ وقتی که میخوای ساعت ها زود بگذرن،جون به لبت میکنن و دیر میگذرن اما وقتی که میخوای دیر بگذرن،با تموم سرعت میگذرن ساعت من دیگه تیک تاک نمیکنه،چون یه روز ساعت هفت منتظر کسی بودم و اون دیر کرد،خیلی ترسیدم که یه وقت نیاد،واسه همین باطری ساعتم رو درآوردم.حالا دیگه ساعتم همیشه هفت رو نشون میده درسته که دیگه عقربه های ساعتم نمی چرخن،اما صدایی رو از لابه لای رگ هام و ضربان قلبم میشنوم که میگه تیک تاک ، بنگ بنگ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تو که پیشم هستی همه چیز تند تر میشود ضربان قلبم تندتر می زند عقربه های ساعت تندتر می دوند از کسی شنیده ام ... درون ساعت که آب برود از کار می افتد یا دست کم عقربه هایش آرام تر حرکت میکنند امروز ساعتم را شسته ام و پهن کرده ام روی بند اینبار که بیایی هرگز زمان رفتنت نمی رسد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم از غم انگیزی این عشق شکایت نکنم من به دنبال تو با عقربه ها می چرخم عشق یعنی گله از حرکت ساعت نکنم عشق یعنی که تو از آن کسی باشی و من عاشقت باشم و احساس حماقت نکنم چه غمی بیشتر از این که تو جایی باشی بشود دور و برت باشم و جرات نکنم عشق تو از ته دل عمر مرا نفرین کرد بی تو یک روز نیامد که دعایت نکنم بی تو باران بزند خیس ترین رهگذرم تا به صد خاطره با چتر خیانت نکنم بی تو با خاطره ات هم سر دعوا دارم قول دادم به کسی غیر تو عادت نکنم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ علی صفری
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟ من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت با شانه شبی راهی زلفت شدم اما من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟ می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت محمد سلمانی *********◄►********* *gij_o_vij* دم خنده هاتون گرم *gij_o_vij*
کاش میشد زندگی تکرار داشت لااقل تکرار را یکبار داشت ساعتم برعکس میچرخید و من برتنم میشد گشاد این پیرهن آن دبستان ، کودکی ، سرمشق آب پای مادر هم برایم جای خواب خود برون میکردم از دلواپسی دل نمیدادم به دست هر کسی ... عمر هستی ، خوب و بد بسیار نیست حیف هرگزقابل تکرارنیست! ! ! * ناشناس *
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم