میکشم خويش را به روی زمين
گاه بر سينه گاه بر زانو
ای عصای شكستـه بعد از تو
كمكم كرده بیشتر، زانو
حسن لطفی
باید انگار تو را
بین عبا بگذارم
باید انگار تو را
بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود
با تو ضریحم پسرم
میکشم خويش را به روی زمين
گاه بر سينه گاه بر زانو
ای عصای شكستـه بعد از تو
كمكم كرده بیشتر، زانو
حسن لطفی
باید انگار تو را
بین عبا بگذارم
باید انگار تو را
بین عبایم ببرم
تا که شش گوشه شود
با تو ضریحم پسرم
کاش سهراب اینگونه میگفت
آب را گل نكنید
شاید از دور علمدار حسین ع
مشك طفلان بر دوش
زخم و خون بر اندام
می رسد تا كه از این آب روان
پر كند مشك تهی
ببرد جرعه آبی برساند به حرم
تا علی اصغر (ع) بی شیر رباب س
نفسش تازه شود و بخوابد آرام
خوش بحال کسانی که
هم زنجیر میزنند
وهم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند
هم سینه میزنند
وهم سینه دردمندی را از غم و آه نجات میدهند
هم اشک میریزند
و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند
هم سفره می اندازند
هم نان از سفره کسی نمیبرند
آنوقت با افتخار میگویند
یا حسین
عباس یعنی تشنه در دریا نشستن
عباس یعنی بغض مولا را شکستن
عباس یعنی نفس را هم بنده کردن
عباس یعنی آب را شرمنده کردن
بهشت اول: آغوش مادری ست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد
بشت دوم: دستان پدری ست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد
بهشت سوم: خواهر یا برادری ست که برای ندیدن اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد
بهشت چهارم: معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگیاش هم سن تو شد تا یاد بگیری
بهشت پنجم: دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند
بهشت ششم: همسر توست که باتمام وجود درکنار تو معمار زندگی مشترک تان است گویی دو شاخه از یک ریشه اید
بهشت هفتم: فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است
آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم
اما
بهشت همین حوالی ست
مادرت را بنگر
پدرت را ببین
خواهر یا برادرت را حس کن
به معلمت سر بزن
دوستت را به یاد بیاور؛
فرزندت را ببوس
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت
بهشت را با همه قلبت حس کن
همین نزدیکی ست
بزرگترین اشتباهی که ما آدمها در رابطه هامون می کنیم این است که: نصفه میشنویم، یک چهارم می فهمیم و هیچی فکر نمیکنیم
اما دو برابر واکنش نشان میدهیم
فقط دشمن ها هستند که همیشه حرف هم را بی هیچ کم و کاستی می فهمند، اغلب هم لبخندی چاشنی گفت و گویشان است
دوستي اما
دوستی همیشه با سوء تفاهم همراه است
چه زيبا گفت دکتر شريعتي
براي کسي که ميفهمد
هيچ توضيحي لازم نيست
و
براي کسي که نميفهمد
هر توضيحي اضافه است
آنانکه ميفهمند
عذاب ميکِشند
و
انانکه نميفهمند
عذاب مي دهند
مهم نيست که چه مدرکي داريد
مهم اينه که چه درکي داريد
هوا بسيار گرم است
نه آبي نه غذايي
يكي مي گويد آرام
عموجانم كجايي؟
نياوردي عموجان
براي ما چرا آب؟
عموجان! تشنه هستيم
عمو آب و عمو آب
عمو با مشك آبش
به راه افتاد از رود
عمو تنهاي تنها
به فكر بچه ها بود
ولي دشمن نمي خواست
عموجان زنده باشد
دوباره توي خيمه
صداي خنده باشد
گرفت آن وقت دشمن
سر راه عمو را
جدا كردند از تن
دو تا دستان او را
خودش تنهاي تنها
عمو جنگيد و جنگيد
عمو خونين و خسته
بر او هي تير باريد
عمو !آب و عمو آب
صداي بچه ها بود
در آن سو مشك پاره
به روي خاك ها بود
یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی
میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاس من میمونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها میپیچید
میونه کوچه باغها عطر خدا میپیچید
اونایی که نداشتن از خوبی ها نشونه
دیدن که خوبی یاس باعث زشتی شونه
عابر های بی احساس پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن آدم های بی احساس
یاس جوون برگمون، تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت
پنهون ز نامحرمان تو باغ دیگه ایی کاشت
هزارساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس
ناشناس
تعبیر قشنگیه
خداوند همه چیز را جفت آفرید به جز
بینی
دهان
قلب
میدانی چرا؟
چون باید برای خودت
یک هم نفس
یک هم زبان
یک هم دل
پیدا کنی
کسی که برایت آرامش بیاورد
مستحق ستایش است
انسان هارا در زیستن بشناس
نه در گفتن
آره رفیق در گفتن همه آراسته اند