یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میون باغچه مهربونی

میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاس من میمونه یادگاری

هر روز غروب عطر یاس تو کوچه ها میپیچید
میونه کوچه باغها عطر خدا میپیچید

اونایی که نداشتن از خوبی ها نشونه
دیدن که خوبی یاس باعث زشتی شونه

عابر های بی احساس پا گذاشتن روی یاس
ساقه هاشو شکستن آدم های بی احساس

یاس جوون برگمون، تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه اما سر اومد بهار

یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت
پنهون ز نامحرمان تو باغ دیگه ایی کاشت

هزار‌ساله کوچه ها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل مونده هنوز ناشناس

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

ناشناس