ما عادت کردیم وقتی فیلم به تیتراژ رسید، اگه تو خونه باشیم
دستگاه رو خاموش می کنیم
اگه تو سینما باشیم سالن رو ترک می کنیم
ما تو زندگیمون هیچ وقت
کسانی که زحمت اصلی رو برامون کشیدن نمی بینیم
ما فقط دوست داریم کسایی رو ببینیم که برامون نقش بازی می کنند
مردها
مظلوم ترین جنس آفریدهٔ خدایند
شاید شما توی دلتان
یا بلندبلند بخندید و بگویید: جوک میگویی؟
یا مثلا بگویید: مردها؟
مظلوم؟
این هم از آن حرفهاست
اما راستش این است که مردها
پشت نقاب غرور و منم منم شان
گاه کودکانی معصوم و بی پناهند
گاه عاشقانی نگون بخت
و گاه پیرمردی تنها توی پارک
و من فکر میکنم
که ته ته خوشبختی هر مردی
خندهٔ زن و بچه اش است
مردها را سخت میشود شناخت
همه شان ته ریش ندارند
همه شان فیتنس نیستند
اتفاقا بعضیهایشان کچل و بی قواره اند
بعضی دندانهای جلوییشان افتاده و بعضیها کوتاه اند با یک گلوله شکم
اما همین مردهای معمولی، وقتی شما دارید خرید میکنید
یا وقتی آرام برنامهٔ آشپزی نگاه میکنید
یا موقع سرخ کردن بادمجان
حتی وقتی که با بیحوصلگی از یقه های چرکشان گلایه میکنید
مشغول جنگ هستند
جنگ با مشغولیات ذهنی خودشان
با راست و ریس کردن اجاره خانه
با چک سر برج
با قسط فلان
با اینکه چطور کنار اینهمه مشکلات لبخند یادشان نرود،
و تاریخ تولد و عقد و ازدواج و هزار چیز عجیب دیگر،
که برای شما فرشته ها مهم است، یا چطور یک گوشهٔ آرام پیدا کنند
تا دردهایشان را توی سطل تنهایی خودشان عق بزنند
مردها موجودات مظلومی هستند
حواستان باشد
که اگر دلشان خوش یک استکان چای است
همیشه حاضر باشد،
که تعریف کنید ازشان
حتی اگر شکمشان گنده
و کله شان کچل است
مردها
به محبت زنده اند
و نه هیچ چیز دیگر
باقی قضایا فقط فکرهای زنانه است
بریزیدشان دور و طور دیگری نگاه کنید
دنیا واقعا زیباست
توجه
این متن برای مردها نوشته شده
و نه نامردها
ترک کردن را خوب یاد گرفته ام
از زمانی که یادم هست مشغول ترککردن بوده ام
از اسباب بازی هایم گرفته تا کتانی که دیگر به پایم نمی رفت
سن وسالم که بیشتر شد … دنیا را که کامل تر دیدم فهمیدم فقط من نیستم که ترک میکنم
یکی از دوست های دوران دبیرستانم درس خواندن را ترک کرد
پدر بزرگم زندگی را ترککرد
رفیق قدیمی ام کشور را ترک کرد
یکی از پیرمردهای محل آلزایمر گرفت خاطراتش را ترککرد
دختر همسایه ی دیوار به دیوارمان همسرش را ترککرد، میگفتند شوهرش ترک نمیکرده… و من فکر میکردم اگر ترکنکنی ترکت میکنند
سال ها گذشت
اولین بار که دلم برای کسی لرزید با خودم گفتم دیگر هیچ وقت ترک کردن را تجربه نخواهم کرد؛ اما ترک کردن همیشه دست خودت نیست
باید تقصیر را گردن سرنوشت انداخت یا شرایط نمیدانم؛ فقطمی دانم گاهی ترککردن تنها راه نجات است
از آن روز ها زمان زیادی گذشته
این روزها وقت ترک کردن آدم ها، نه درد می کشم، نه تب می کنم و نه بدنم می لرزد
یک بی حسی کامل
نه احتیاج به قرص دارم و نه احتیاج به پرستار
سال هاست هر کسی را می توانم ترک کنم
بدون خماری… بدون بدن درد… بدون خاطرات
زندگی معلم خوبی بود
ترک کردن را خوب یاد گرفته ام
حسین حائریان