مرا بخوان که حروفم پر از عســـل بشود
مرا بخواه که هر قطعه ام غـــــزل بشود
مرا بخـوان که پس از این همــه الهه ناز
دوبــاره ورد زبانــــــــم “اتل متل” بشود
سیــــاه چشــم! فنـــا کن سپیـــد را مگذار
که محتــــوای غـــــزل نیز مبتــــذل بشود
هـزار وعده بـه من داده ای بگــو چـــه کنم؟
که دست کم یکی از وعده ها عمل بشود!؟
قسم به عشق! به فتوای دل گناهی نیست
اگـر بـــه دست تــــو نامحرمــی بغـل بشود
بیـــــا و مسئله هــــا را ز راه دل حــــل کن
که در تمام جهــــان این سخــن مثـل بشود
اســاس علـــم ریاضـــی به باد خواهد رفت
اگر که مسئله هـــــا عاشقانــه حـــــل بشود
❇غلامرضا طریقی❇
بیهوده نه از زیاد و کم حرف زدیم
نه لحظه ای از شادی و غم حرف زدیم
تا صبح من و خدا نشستیم و فقط
درباره تنهایی هم حرف زدیم
جلیل صفر بیگی
گورِ بابایِ غم و غصه و اندوهِ جهان
می خندم
بی خیالِ من و این مَردُم و هِی زخمِ زبان
می خندم
(:
طاهره اباذری هریس
بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم
هر که آرد سخن از عشق به آن می خندم
روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد
بعد از این سوز به هر سوزه جهان می خندم
خنده ی تلخ من از گریه غم انگیزتر است
کارم از گریه گذشته به آن می خندم
شاعر : نامعلوم