بر سر مزرعه سبز فلکــــــــ
باغبانی بہ مترسک گفتــــ
دل تو چوبینــ استـــــ
و ندانستــــــ کہ
زَخـــــمــــ زبــــــان
دلــــــــ چوب را همـــ
مے شــــــکنــــــــد
فرودگاه ها بوسه های بیشتری
از سالن های عروسی به خود دیده اند
و دیـــــوار های بیمارستان ها
بیشتر از عبادتگاها دعا شنیده اند
مرد ثروتمند بدون فرزندي بود که به پايان زندگياش رسيده بود،کاغذ و قلمي برداشت تا وصيتنامه خود را بنويسد
(تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم نه براي برادر زادهام هرگز به خياط هيچ براي فقيران)
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاري کند.پس تکليف آن همه ثروت چه ميشد؟؟؟
برادر زاده او تصميم گرفت..آن را اينگونه تغيير دهد
«تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه! براي برادر زادهام. هرگز به خياط. هيچ براي فقيران»
خواهر او که موافق نبود آن را اينگونه نقطه گذاري کرد
«تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم. نه براي برادر زادهام. هرگز به خياط. هيچ براي فقيران»
خياط مخصوصش هم يک کپي از وصيت نامه را پيدا کرد وآن را به روش خودش نقطه گذاري کرد
«تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه. براي برادرزادهام؟ هرگز. به خياط. هيچ براي فقيران»
پس از شنيدن اين ماجرا فقيران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند
«تمام اموالم را براي خواهرم ميگذارم؟ نه. براي برادر زادهام؟ هرگز. به خياط؟ هيچ. براي فقيران»
نکته اخلاقي
به واقع زندگي نيز اين چنين است
او نسخهاي از هستي و زندگي به ما ميدهد که درآن هيچ نقطه و ويرگولي نيست و ما بايد به روش خودمان آن را نقطه گذاري کنيم
اززمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاريها دست ماست
شماوقتی که متن را خواندید، در ذهن خود اموال مرد را برای چه کسی درنظر گرفتید؟ من برای خواهر مرد
پدر: دوست دارم با دختري به انتخاب من ازدواج کني
پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بيل گيتس است
پسر: آهان اگر اينطور است ، قبول است
.
.
.
پدر به نزد بيل گيتس مي رود و مي گويد
پدر: براي دخترت شوهري سراغ دارم
بيل گيتس: اما براي دختر من هنوز خيلي زود است که ازدواج کند.
پدر: اما اين مرد جوان قائم مقام مديرعامل بانک جهاني است
بيل گيتس: اوه، که اينطور! در اين صورت قبول است
.
.
.
بالاخره پدر به ديدار مديرعامل بانک جهاني مي رود
پدر: مرد جواني براي سمت قائم مقام مديرعامل سراغ دارم
مديرعامل: اما من به اندازه کافي معاون دارم
پدر: اما اين مرد جوان داماد بيل گيتس است
مديرعامل: اوه، اگر اينطور است، باشد
و معامله به اين ترتيب انجام مي شود
چه قانونـــــــ ناعادلانه ایــــــ
برای شروع یک رابطہ
هردو طرف باید بخواهند
اما
برای تمامـــــــ شدنشــــ
همین کہ یک نفر بخواهد
کافیـــــــــســــــــــت