مردی از ديوانه ای پرسيد: نام اعظم خدا را مي دانی؟
ديوانه گفت: نام اعظم خدا، نان است اما اين را جايی نمی توان گفت
مرد گفت: نادان، شرم كن، چگونه نام اعظم خدا نان است؟
ديوانه گفت: در قحطی نيشابور، چهل شبانه روز مي گشتم؛ نه در هيچ مكانی صدای اذانی شنيدم و نه هيچ مسجدی را گشاده يافتم، آنجا بود كه دانستم نام اعظم خدا و بنياد دين و مايه ی اتحاد مردم، نان است
مصیبت نامه ❇
❇عطار
هر چه میخواهد دل تنگت بگو