برای آنهایی که در انتظارند آهسته است
برای آنهایی که نگرانند سریع است
برای آنهایی که غمگینند طولانیست
برای آنهایی که شادند کوتاه است
ولی برای آنهایی که عاشقند وجود ندارد
هنری ون دایک
برای آنهایی که در انتظارند آهسته است
برای آنهایی که نگرانند سریع است
برای آنهایی که غمگینند طولانیست
برای آنهایی که شادند کوتاه است
ولی برای آنهایی که عاشقند وجود ندارد
هنری ون دایک
اگه وجود خــــــــدا بــــــــاورت بشه
خدا یه نقطه میندازه زیره باورت
میشــــــه یــــــــــــاورت
به همین راحتی
دخملاااااااا
روزتون مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ایشالله به همه آرزوهاتون برسید دخیا
❤
دختر یعنی
فرشته ای که بال نداره
دختر یعنی ملکه ی خونوادش
دختر یعنی اتاق رنگ رنگی
دختر یعنی نمک خونه
دختر یعنی لاکای رنگاورنگ
دختر یعنی ………….
هرچی بگم بازم کمه
همتونو دوج دالم
❤❤❤
همچنین ولادت حضرت معصومه (س) بر شما مبارک
اینجا کیاسر ــ روستاے خلرده توی استان مازندران
اینم یه خاطره کوچولو از اونجا
اخرین باری که رفتیم عید فطر بود البته فکر میکنم
همه ی فامیلا رفته بودن و ما مونده بودیم
شب دورهمی دیدیم و خوابیدیم
صبحم معمولا با اومدن مهمان بیدار میشیم یا سرو صدای خروس های همسایه ها
بعد خوردن صبحونه میریم افتاب میگیریم
بعد سیب قرمز میخوریم که تقریبا سرخابیه و داخلش و هسته های ریزش هم قرمز یا سرخابیه
بعدش گوجه سبز یا سیب سبز میخوریم جاتون خالی
من داشتم افتاب میگرفتم که چهار پنجتا پسر ده یازده ساله دیدم که تفنگای بلند دستشون بود
اخه اینا باس میرفتن افتاب میگرفتن !دلم میخاس بهشون بگم پسرا خودتونو نکشید یه وخت
عصر با داداشم پارسا و بابام رفتیم کوه
تو راهش یه جا داریم که پر تیغه یه جا داریم که پر سنگای درشت و ریزه
یه جا داریم که رودخونس
بعد رودخونه پر الوچه یا گوجه سبزای ریز و خوشمزس
بعدش هم تو راهیم دیگه
رفتیم اب بخوریم که بین سنگای ریز رودخونه یه گنجشک کوچولو دیدیم که بیچاره فکر کنم تیر خورده بود
یاد اون پسرای تفنگدار افتادم
فکر کنم اونا میخاستن تیرش بزنن که پیداش نکردن و رفتن
بابام گنجشکو گرفت زنده بود
وقتی برگشتیم، اذان گفته بودن
سعی کردیم جعبه پیدا کنیم اما پیدا نشد
داخل یه سطل گذاشتیمش
چشماشو بسته بود و اروم سرشو تکون میداد
دلم براش سوخت
براش یه ذره برنج گذاشتم که جون بگیره
طوری دلمون براش سوخته بود که قرار بود ببریمش ساری و پیش دامپزشک ببریمش
صبح شد
مادربزرگم در سطلو برداشت که
سریع گنجشکه پرکشید و رفت
و تا ظهر چند تا گنجشک توی حیاط و تراس میچرخیدن
گمونم میخاستن تشکر کنن
عین فیلما
چتر هارا باید بستـــــــــ
زیر باران باید رفت
فکر را باید زیر باران برد
باهمه مردم شهــــــــر زیر بــــــــاران باید رفتــــــــ
دوست را باید زیر باران دید
عشــــــــق را باید زیر باران جستـــــ
چــــــــــــــقدر دیـــــــــــر میفهمیم کــــــہ
زنــــــدگــــے
همین روزهاییســـــــت
کہ منتظر گذشتنش
هستیمـــــــــــ
این اهنگ رو کتی پری برای المپیک خونده بود
به ورزشکارای خنگولستان مخصوصا تکواندو کارا پیشنهاد میشه
❤
دوستون دالم
❤
این داستان درمورد جن هست و زیاد ترسناک نیست اما اگه حس میکنید خیلی میترسید ، نخونید
شبای احیا بود چند تا خانم سه روز توی مسجدی بودند که فکر میکنم قدیمی بود
همه خوابیده بودند اما بچه های خانمها بیدار بودند
رفتند حیاط که بازی کنند، اما ناگهان یک مجسمه طوسی در وسط حیاط دیدند
یکی از بچه ها جیغ کشید و ناگهان مجسمه عجیب که قبلا نبود،صورتش را به طرف اون بچه برد
بچه ها ترسیدند و میخواستند پیش مادرشان بروند
یکی از مادرها بیدارشد پرسید که چی شد
و ان خانم و بچه ها کنار پنجره امدند که ان مجسمه را به خانم نشان دهند
اما ان مجسمه عجیب ازبین رفته بود و هیچ اثری به جا نذاشته بود
خدایا
هر شب که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هرصبح که بی سلام به تو آغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت هرگره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم
بابت هرگره که به دستم کور شد و مقصر تورا دانستم
مـــــــرا بـــــــبـــــــــخـــــــــــــشـــــــــــــ