این داستان درمورد جن هست و زیاد ترسناک نیست اما اگه حس میکنید خیلی میترسید ، نخونید
شبای احیا بود چند تا خانم سه روز توی مسجدی بودند که فکر میکنم قدیمی بود
همه خوابیده بودند اما بچه های خانمها بیدار بودند
رفتند حیاط که بازی کنند، اما ناگهان یک مجسمه طوسی در وسط حیاط دیدند
یکی از بچه ها جیغ کشید و ناگهان مجسمه عجیب که قبلا نبود،صورتش را به طرف اون بچه برد
بچه ها ترسیدند و میخواستند پیش مادرشان بروند
یکی از مادرها بیدارشد پرسید که چی شد
و ان خانم و بچه ها کنار پنجره امدند که ان مجسمه را به خانم نشان دهند
اما ان مجسمه عجیب ازبین رفته بود و هیچ اثری به جا نذاشته بود
7 سال پیش
عکسشو
خودم گذاشتم البته
7 سال پیش
پروفایلت خودتی بلقیس؟؟؟
7 سال پیش
پروفایلت خودتی بلقیس؟؟؟
اری
7 سال پیش
عکسشو
خودم گذاشتم البته
سلام
7 سال پیش
سلام
سلام خوش اومدی ماهور
7 سال پیش
ترسناک می باشد
7 سال پیش
داستان ترسناکومن میخوندم
که وسط خوندن یهویی یه تصویر خیلی ترسناک جلوم سبز میشد
یاصداهای خیلی ترسناک میشنیدم
وووووویی
7 سال پیش
ممنونم
7 سال پیش
سلام ماهور و بچهها
7 سال پیش
سلام فافا
7 سال پیش
فافا پسره یا دختر؟
7 سال پیش
نمیدونم والا ، فکر کنم دختر باشه
7 سال پیش
فافا پسره یا دختر؟
دوست منه دختره
7 سال پیش
ماهور هم خودت خوش اومدی هم دوستت آبجیه گلم ، قدمتون سره چشم
7 سال پیش
سلام ماهور و بچهها
سلام گلم
7 سال پیش
نمیدونم والا ، فکر کنم دختر باشه
آره
7 سال پیش
سلام
7 سال پیش
سلام آبجی ترانه خوبی ؟؟
7 سال پیش
چه خبری ؟؟
7 سال پیش
ماهور هم خودت خوش اومدی هم دوستت آبجیه گلم ، قدمتون سره چشم
مرسی
7 سال پیش
سلام ماهور و بچهها
سلام
خوبی فافا؟
چه خبرا ؟
خانوادهخوبن؟
7 سال پیش
سلام .چه برنامه قشنگیه عالیه همه چیزش
هر چه میخواهد دل تنگت بگو