o*o*o*o*o*o*o*o بهم گفت یه سوال ازت بپرسم راستشو میگی...؟؟ گفتم آره بپرس پرسید عشق سابقت رو فراموش کردی؟؟؟ جواب دادم آره خیلی وقته اصلا از ذهنم انداختمش بیرون از کنار یه مغازه رد شدیم اسم مغازه دقیقا اسم عشق سابقم بود یه لحظه چشام پر اشک شد پرسید چی شده؟؟ گفتم هیچی چیز خاصی نیست تو کافه نشسته بودیم صدای آهنگ کافه چی به گوشم خورد همون آهنگی که خیلی دوست داشت اشک تو چشمام جمع شد پرسید چیزی شده؟؟ گفتم نه چیز خاصی نیست دستمو گرفت و یه بوسه آروم به دستم زد همون کاری که اون همیشه انجام میداد اشک تو چشمام جمع شد پرسید چیزی شده گفتم نه چیز خاصی نیست یه روز نشست جلوم و بغض کرد گفتم چیزی شده گفتش به قول تو چیز خاصی نیست اما تمام اون چیزایی که این مدت به قول خودت خاص نبود رو فهمیدم و جیگر منو سوزوندی ازم خداحافظی کرد پرسیدم چرا میری؟؟ گفت میرم چون دوست ندارم یه روزی اسم مغازه هم اسم تو باشه یا یه آهنگ گوش میدم یا دستمو کسی میبوسه یاد تو بیفتم و اشک تو چشمام جمع شه و بگم چیز خاصی نیست از من که گذشتپ ولی تو رو به جان همون کسی که میگی واست فراموش شده تا زمانی که از یادت نرفته کسی رو وابسته خودت نکن اون بی معرفت و بی وجدان بود تو بیا و مرد باش تو بیا و وجدان داشته باش
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ یه ضرب المثل قدیمی هست که میگه هیچ اتفاق خوبی بعد از ساعت دو شب نمیفته وقتی ساعت به دو نزدیک شد فقط باید خوابید من حدس می زنم بعد از ساعت دو شب یه هورمونی در بدن ترشح میشه که من اسمش رو گذاشتم هورمون اصل کاری وظیفش هم اینه که بهت جیگر میده تا دیوونه بازی در بیاری یه جورایی رهات می کنه اون وقت می تونی بعد از چند سال به کسی بگی دوست دارم یا اینکه بگی دلم واست تنگ شده کاری که هیچ وقت نمی تونی ساعت هفت صبح انجام بدی واسه همین تلاش کردم شب ها قبل ساعت دو بخوابم تا درگیر این هورمون اصله کاریه نشم اما مگه زندگی بدون کارهای خارق العاده جذاب میشه؟
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دست و دلم می لرزید ته دلم خوشحال بودم ولی به روی خودم نمیاوردم که مبادا کسی پی حال درونم ببره امروز قرار بود عطیه با شگرد خودش جلوه رو از خونه بکشه بیرون تا همدیگرو ببینیم نگاهی به ساعت انداختم عقربه هاش چهارو پنج دقیقه رو نشون میدادن باید کم کم میرفتم، نگاهی از آینه به خودم انداختم چشمای سبزم از خوشحالی میدرخشیدن، لبخندم رو پنهان کردم دستی به موهام کشیدم و از اتاق اومدم بیرون که ارغوان مثل عجل معلق روبه روم پیدا شد کجا میری؟
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دیر یا زود عـاشقِ یکۍ مثلِ مـלּ میشۍ 🙆 یکۍ کہ مثلِ همۂ دختـرا دلش براۍ رنگِ صورتـیـ💞 ضعف نمیره و رنگ آبیـ💙 رو دوست داره یکۍ کہ با همۂ گُل گلیاۍِ دنیـا رفیقہ و بعضۍ شبـا خواب میبینہ پوستش گل گلۍ شده یکۍ کہ شکمـوعہ و از هیچ غذایۍ بدش نمیاد کہ عـاشقِ کلہ پاچہ و دل و جیگـره کہ لجبازیش میخندونتت و وقتۍ هیجاלּ زده میشہ اختیـار صداش دستِ خودش نیست دیر یـا زود یہ نفرو پیدا میکنۍ با موهاۍ فرفرۍ و پوستِ گندمۍ کہ ساده لبـاس میپوشہ و کتونۍ دوست داره و همیشہ تو کیفش آلوچہ و لواشک هست یکۍ کہ وقتۍ خوشحالہ دلش میخواد لا بہ لاۍ شکوفہ هاۍ گیلاس🍒 بخوابہ و روۍ چمـלּ هاۍ پـارک قِل بخوره کہ تیکہ کلاماۍ خاص خودشو داره و گاهۍ با حسادتاش کلافَت میکنہ یکۍ کہ از درو دیوار و سنگ و کوچہ و خیابوלּ عکس میگیره و از شکارِ هیچ صحنہ اۍ نمیگذره یکۍ کہ آنشرلۍ وار احساساتۍ میشہ و روزۍ هزار بار ازت میپرسہ موهام قرمز باشہ قشنگ میشم نہ؟ دیر یا زود میفهمۍ کہ تہِ تهِش بہ یکۍ مثلِ مـלּ برمیگردۍ بہ یکۍ کہ منو بهت یادآورۍ کنہ چوלּ فـراموش کردלּ آدمـایۍ مثل مــלּ سختـہ خیلۍ سخت...☺
*!^^!^^^^!^^!* ....تولد 😍 ....تولد😍 تولدم نیست😜 🎈حالا درسته تولدم نیست🎈 ولی تولد یه جیگریه😘😍 . . ....از اتاق فرمان اشاره می کنند که تولد یه بهمنی😍🎈 . . ....که تنها دلیل جنگ جهانی سوم تولدشه😓🎈 . . . . . . ....فقط یه بهمنی لیاقت اعتماد کردنو داره😇😇 یعنی هر آدمی باید تو عمرش ی رفیق بهمنی داشته باشه تا معنی دوست واقعی رو بفهمه😘😍😇 . . اونایی که دوست بهمنی دارن می فهمن من چی میگم😇😇😇 بهمنی ها خاصن☺ مهربونن😘 باحال😲 خوشگل😍 و با معرفت💗💙💜 . . . . . آیـــــــدا جـــــــونـــــمممممممم تــــــــولــــــدتــــــــــ مبــــــارکـــــــــــــ دوســـــــــتـــــــــــــمــــــ💛💙💜💚💗💓💕💖💞💕 😂ایشالله سنت قد رقمای شماره موبایلت بشه عزیزززززززم😂 🎈🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎈 *!^^!^^^^!^^!*
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم