. به خاطر خودت می گویم تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر تنهایی مهمانی رفتن را تنهایی سفر رفتن را تنهایی خرید کردن را تنهایی خوابیدن را که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود از همه این چیزها جا نمانی به خاطر خودت می گویم ساز بزن که انگشتانت به وقت نبودنش چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد به خاطر خودت میگویم خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی سبز و روشن و زنده نگه دار که کاشانه ات آرامشکده ات باشد به خاطر خودت می گویم هر روز به آشپزی کردن عادت کن که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد که احترام به جسمت را یاد بگیری به خاطر خودت می گویم دوستان زیادی داشته باش که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود به خاطر خودت می گویم ورزش کن کتاب بخوان بنویس موسیقی گوش کن برقص که انرژی نهفته در درونت را به سمت درستی هدایت کنی به خاطر خودت می گویم گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست که یادت باشد زندگی شوخیه به اشتباه جدی گرفته شده ماست به خاطر خودت می.گویم خودت را ببخش.. که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری حق دوباره شروع کردن را به خاطر خودت می گویم خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود که از حالا برای سال های پیری دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی
قدم گذاشتن در دنیای ادمی که تنهایی را تجربه کرده شهامت میخواهد باید سرسخت باشی در تصاحبش رقیبی جان سخت داری باید مسکن دردها و بهانه گیری هایش نق زدن هایش باشی تا کم کم خارج شود زهرش از بدن نیمه جانش معتاد است دیگر معتاد به سکوت معتاد به قدم زدن های تک نفره به نشستن کنار جدول و شمردن ماشین های عبوری به گذاشتن یک بشقاب سر سفره به خود را پاشویه کردن به وقت تب بی کسی عادت است دیگر ترکش موجب مرض است ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باید جمع کنی تمام مفرد هایش را من را نقض کنی ما را یادش دهی با سه روز تنها نبودن هم از بدنش خارج نمیشود معتاد است باید دیازپام وجودش شوی انقدر آرامش بخش باشی که با خود ب خواب ببرد تمام دردها و ناخوشی های زمان بی کسی را
* ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * تنهایی کافه رفتن را یاد بگیر تنهایی مهمانی رفتن را تنهایی سفر رفتن را تنهایی خرید کردن را تنهایی خوابیدن را که اگر تقدیرت سال ها تنها ماندن بود از همه این چیزها جا نمانی به خاطر خودت میگویم ساز بزن که انگشتانت به وقت نبودنش چیزی را لمس کند که خوش آهنگ باشد که بتوانی بی شراب و بی یار هم مست شوی به خاطر خودت میگویم خانه ات را با گلدان و شمع و عود و موسیقی سبز و روشن و زنده نگه دار که کاشانه ات آرامشکده ات باشد به خاطر خودت میگویم هر روز به آشپزی کردن عادت کن که آشپزی کردن به خاطر آن بشقاب روبرویت از سرت بپرد که احترام به جسمت را یاد بگیری به خاطر خودت میگویم دوستان زیادی داشته باش که دنیایت را با آدم های زیادی قسمت کنی، که دنیایت تنها به یک نفر ختم نشود به خاطر خودت میگویم ورزش کن ، کتاب بخوان ، بنویس ، موسیقی گوش کن ، برقص که انرژی نهفته در درونت را به سمت درستی هدایت کنی به خاطر خودت میگویم گاهی دستت را بگذار در دست کودک درونت بگذار ببرد تو را هر جا که دلش خواست، که یادت باشد زندگی شوخی به اشتباه جدی گرفته شده ماست به خاطر خودت میگویم خودت را ببخش، که حق لذت بردن از زندگی را از خودت نگیری، حق دوباره شروع کردن را به خاطر خودت میگویم ساعتی را در روز نیایش کن که نترسی که در هنگام ترسیدن به دست هایی که هرگز دریغ نمیشوند بیاویزی به خاطر خودت میگویم خودت را دوست داشته باش که کسی نتواند آنقدر بزرگ شود که وسعت بکر دلت را تصاحب کند که از آن عبور کند، که تو مالکیت بی قید و شرطت را بی قید و شرط واگذار نکنی به خاطر خودت میگویم خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود خودت را یادت نرود که از حالا برای سال های پیری دچار حسرت برانگیز ترین نوع آلزایمر نشوی دكتر احمد حلت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ لذت های زندگی هوای توی گل فروشی خاروندن رد کش جوراب دیر میرسی سرکار و رییس هنوز نیومده خنکی اون طرف بالش اسم عطر تو بپرسن لیسیدن انگشتهای پفکی وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره بوی تن نوزاد وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت مغز کاهو حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره وقتی خندت میگيره و خندتو نگه میداری بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی با پای برهنه روی شن های خيس ساحل قدم می زنی بوي چمن خيس لیسیدن ته بشقاب آش رشته خوردن دوتا بستنی شکلاتی پشت سر هم گاز گرفتن یه آدم تپل زندگی رو ساده بگیرین و از اين همه لذت های كوچک زندگی خوشبختی رو احساس كنيد
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ در مراسم بزرگداشت بیل برادلی، سناتور نیوجرسي که در سال 1987 برگزار شد اتفاق جالبی رخ داد برادلی منتظر بود تا سخنرانی اش را ایراد کند. پیشخدمتی که مشغول کار بود، تکه ای کره در بشقاب او گذاشت برادلی به او گفت
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ شخصے ﺑﻮﺩ کہ ﭘﻠﻮے ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎلے مےﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ مےﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧﺮ ﮐﺎﺭ مےﮔﻔﺖ: مےﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧﻮﺷﻤﺰگےﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ همیشہ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ کہ مےﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ مےﺷﺪ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻏﺬﺍ مےﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮشہء ﺑﺸﻘﺎﺑﺶ نہ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ مےﺑﺮﺩ، نہ ﺩﯾﮕﺮ میلے ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍے ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺯﻧﺪگے ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭے ﺍﺳﺖ ﮔﺎهے ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪگے ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ مےﮐﻨﯿﻢ ﻭ لحظہﻫﺎے ﺧﻮﺑﺶ ﺭﺍ مےﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍے ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍے ﺭﻭﺯے کہ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ ﮐﻤﺘﺮ مےﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪگے ﺩﺭ لحظہ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷﯿﻢ همہء ﺧﻮشےﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍلہ مےﮐﻨﯿﻢ ﺑﺮﺍے ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ ﺑﺮﺍے ﺭﻭﺯے کہ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ مشکلے ﻧﺒﺎﺷﺪ... ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍینکہ ﺯﻧﺪگے ﺩﺳﺖ ﻭ پنجہ ﻧﺮﻡ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺍﺳﺖ یڪ ﺭﻭﺯے بہ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ مےﺁﯾﯿﻢ مےﺑﯿﻨﯿﻢ یڪ ﻋﻤﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﭘُﻠﻮے ﺧﺎلےِ ﺯﻧﺪگےﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ لحظہﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮشہء ﺑﺸﻘﺎﺏ *♥♥♥♥*♥♥♥♥*
اقا ماکلاس هفتم بودیم تولده یکی از بهترین دوستامم بود دیگه باید حسابی جبران میکردم براش ازشانسه بده ما تولدشو تومدرسه گرفت اون زنگی هم ک جشنشو گرفت ما ریاضی داشتیم خلاصه رقصیدیم و اهنگ خوندیم بعدش نوبت کیک خوردن رسید قسمت خوشمزه ی جشن 😋😋😋😋 یکم که کیکخوردیم دوستم که مثلا صاحب مجلس بود شروع کرد به پرت کردن کیک ماهم باهاش همکاری میکردیم اقا من اومدم بشقاب کیکمو پرت کنم طرفش مستقیم خورد تو مقنعه ی معلممون معلمم گریش گرفته بود خلاصه ازجشن محروممون کرد از انظباته همه کم کرد اینجاش خدایی خوش شانس بودم 🤔🤔🤔 بعدشم مقنعشو واسش شسیم ولی بدتراز قبلش شد و با چادر یکی از بچه ها رفت خونه 😑😑😐 ازمن یه نصیحت هیچوقت جشن تولدتونو تومدرسه نگیرید 🤔🤔
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم