○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دیشب با شوهرم دعوام شد هر چی که دلش میخواست به من گفت منم جوابش ندادم خلاصه امروز بیکار نبودم با مسواکش دستشویی شستم با حولش خشکش کردم با ماشین ریش تراشش موهای کو** زدم با برسش موهای سگ همسایه رو شونه زدم تو شامپوشم شاشیدم با آب لباسای که شستم براش شربت درست کردم بالشتشم گذاشتم زیرم تا میتونستم گوزیدم روش 😉 شب که اومد خونه یه دسته گل برام آورد ازم معذرت خواهی کرد که دیشب هیچی جوابشو ندادم تو دعوا اصلا هم پشیمون نیستم @~@~@~@~@~@ پیشنهاد ویژه برای کسانی که مخفیانه زن دوم گرفتن و الان در قرنطینه هستند و بهانه ای برای غیبت چند ساعته و چند روزه برای رفتن پیش خانم دومشون ندارند . . . . . . . . . . با ما تماس بگیرید ما با لباس مبدل گروه مبارزه با کرونا، به بهانه اینکه شما مشکوک به کرونا هستید، شما را از خانه خارج و بعد از دو هفته باز میگردانیم فقط با ۲ میلیون تومان اینجوری عمرا حتی خانمتون تو این دو هفته سراغتون بگیره *♥♥♥♥*♥♥♥♥* 🌷🌷🌷 جوانی وارد سوپر مارکت شد ومشغول خرید بود که متوجه کسی شد که سایه به سایه تعقیبش میکنه رو برگرداند زن مسنی را دید که زل زده وی را نگاه می کرد جوان پرسید مادر چیزی شده که مرا اینطور دنبال میکنی خانم با اشک گفت تو شبیه پسر مرحومم هستی وقتی مرا مادر صدا زدی خاطرات پسرم را تجدید کردی جوان گفت خانم این روزگاراست و سنت حیات، یکی میره یکی میاد شما هم خودتو ناراحت نکن زنه در حال رفتن بود که از جوان درخواست کرد دوباره وی را مادر صدا کند جوان صدا زد مادر مادر و با صدای بلند صدا زد مااااااادر زن رو برگرداند وخدا حافظی کرد و رفت جوان خرید را تمام کرد و رفت صندوق حساب کند صندوق دار گفت 280هزار تومان جوان گفت اشتباه نمی کنی صندوقدار گفت 30 هزار تومان حساب شما و 250هزار تومان حساب مادرتان که گفت پسرم حساب میکند 😂😂😂😂 جوان از آن به بعد حتی مادرش را عمه صدا میزند 😐😂 o*o*o*o*o*o*o*o زَوَّجتُکَ نَفْسی فی المُدَّةِ الْمَعْلوُمَه عَلَی الْمَهْرِ الْمَعْلوُم بگو «قَبِلْتُ» . . . . . . . . . . . الان که اینو خوندی به عقد موقت من در اومدی 😂😂😂😂😂 در ضمن شام قرمه سبزی بزار که خیلی دوست دارم😋 @~@~@~@~@~@ در کشور غنا زوجهایی که قصد دارند از هم جدا شوند در روز دادگاه باید مثل روز عروسی لباس بپوشند بسیاری از زوجها به همین دلیل از جدایی منصرف میشوند *♥♥♥♥*♥♥♥♥* یه جا به همه مسافرها ماسک، الکل و قرص انگل🐛 میدن😳 . . . . . . . . . یکی از مسافرها اعتراض کرده که قرص انگل واسه چی میدین دیگه؟ یارو گفته بخور حرف مفت نزن، تو اگه کرم نداشتی مسافرت نمیومدی 😂😂 @~@~@~@~@~@ هم اکنون در سراسر ایران . . . .. کاش کرونا گرفته بودم ولی تورو نگرفته بودم . . . . . (حرفای زن و شوهری در قرنطینه خانگی) 😂😂 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ گلایه جدید خانمها . . . . . . . . ما برای اینقدر زندگی مشترک آمادگی نداشتیم به ما گفته بودن صبح میره سرکار شب میادش🤭😂 *!^^!^^^^!^^!* معلم👨🏻🦱 موضوع انشا تعطیلات عید را چگونه گذراندید دانش آموز 👦🏻 بسمه تعالی رختخواب را جمع می کردیم سفره را پهن می کردیم سفره را جمع می کردیم رختخواب را پهن می کردیم 😂 @~@~@~@~@~@ 🔹 ولی ما برا رحمت گریه کردیم انگار که بدبختیای خودمونو میدیدم 🙁 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ 🔸الان فیلم ترکی بود، فهیمه از رحمت حامله بود😀 @~@~@~@~@~@ 🔹حال روز تمام جوانان ایرانی حال امشب رحمت تو سریال پایتخته 🚶🏻♂️ @~@~@~@~@~@ 🔸الان بهترین سناريو اینه؛ رحمت با گرفتن دختر محمود نقاش، دهن نقی رو آسفالت کنه 😆 @~@~@~@~@~@ 🔹بابا چه خونه ای گرفته بود، کاش رحمت بیاد منو به جای فهیم بگیره 😂 @~@~@~@~@~@ 🔸یک ساعت تو احکام حقوقی گشتم ماده و تبصره پیدا کردم که واسه مادرم توضیح بدم فهیمه بصورت قانونی حق ازدواج با رحمت رو نداره که تهش با ناراحتی گفت ولی اینا به هم بیشتر میومدن 😒 @~@~@~@~@~@ ❌ سئوالاتی که باید ورودی مشهد پرسید 👇 🔹صرفا پلاک دال بر مشهدی بودن نيست باید ورودی تست بگیرند و بپرسند یک- بچه كدوم محله ى مشهدى؟ دو -(چغچغی ) كنايه از چيست؟ سه- مُشتِبا مخفف كدام نام است؟ چهار- سوسِلِنگ و کلپسه نام چه حیوونی هست؟! پنج- صدای موسی کو تقی رو در بیار؟!؟ شیش- مصرع دوم این بیت چيست؟ نِدرم بخورم نون و اشکنه .. هفت- سه بار تند تند بگو مِدِنوم ولی مِتِرسُم بُگُم ؟ هشت- فصل اخکوک کی هستش؟ نه- حولی تا کوجایه دقیقا توی کدوم میلان؟! ده- مو بُرُم یعنی چی؟ یازده-اسم دیگر نون خامه ای به زبان مشهدی چیست؟ آخر هم داوطلب بايد بتواند ۵ دقيقه "کردی غلیظ" برقصه😉 🔺اگر نصف سئوال ها را درست جواب نداد با اردنگى بفرستنش شهر خودش😄 *♥♥♥♥*♥♥♥♥* خوش باشید❤
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تبدیل شده بودم به یه تیکه گوشت گوشه خونه من که دیگه رازم پیش همه برملا شده بود چندین و چند بار رفتم تو کوچشون ولی پدر بی وجدانش تمام پنجره ها رو جوش زده بود عطیه بیچاره هم به خاطر من کلی حرف شنید دیگه رسماً تموم راه های ارتباطی من با جلوه قطع شده بود، حال و روزم رقت انگیز بود همه منو به حال خودم گذاشته بودن، مادرم مدام دورم میچرخید هرچیزی که قبلا دوست داشتم برام میاورد اما اون نمی دونست که دوای درد من یه آدمه که در عین نزدیکی چند تا کوچه فرسخ ها ازش دورم یادمه یه روز به سامان گفته بودم تیله خیلی دوست دارم ولی از ترس جواد که نکنه قورتشون بده هیچ وسیله ریزی نگه نمیداریم اون دیوونه هم تمومه تیله های پچگیشو که داخل یه شیشه خیار شور بود برام آورده بود، دوست ساده و بی غل و غش من فکر میکرد غم من با دیدن اون تیله های رنگارنگ تموم میشه غافل از اینکه این غم و درد توی تموم رگهای بدنم ریشه دوانیده بود، اون میرفت، امین میومد با کلی مسخره بازی و تو سر و کله زدن وقتی میدید تلاشش بی فایده است با یه نگاه غمگین و وارفته من رو ترک میکرد فرهان راست میگفت اون به بدترین صورت ممکن از من انتقام گرفت همون روزی که مقابلش دو دفه سیلی خوردم، و اون با لذت له شدن غرورمو تماشا میکرد کاشف به عمل اومد که اون بارها منو تعقیب کرده تا ازم آتو بگیره، بی همه چیز روز قرار رو فهمید و صاف رفت گذاشت کف دست میرانی تمومه اینا رو خودش وقتی داشت از کتکهای امین و سامان جون میداد گفت اونقدر مقابل من زدنش که خون بالا آورد ولی هیچی دیگه برای من مهم نبود من که مثل یه مرده متحرک شده بودم، چه فایده با کتک زدن اون نه دل من خنک میشد نه همه چیز به حالت قبل برمیگشت چند روزی بود که رفتار همه یه جور مشکوکی شده بود، پچ پچ های ریز پدر و مادرم رو میشنیدم اما تا من میرفتم پیششون دست از حرف زدن برمیداشتن، چشمهای نمدار مادرم پر از نگرانی بود و پدرم همدردی تو عمق چشماش موج میزد، ارغوان با ترس و دلسوزی خواهرانه نگاهم میکرد، معنی نگاهشون رو نمیفهمیدم اون روز خیلی ناگهانی امین و سامان اومدن خونمون و گیر داده بودن که همین امروز بریم لواسون باغ بابا بزرگ امین یه هوایی تازه کنیم با تعجب و بی حوصله بهشون گفتم
*~*~*~*~*~*~*~* به سختی برای رفتن به مدرسه حاضر شدم احساس پرنده ای رو داشتم که از قفس رها شده، از خونه که زدم بیرون از سرمای هوا و تب و لرزی که تو وجودم رخنه کرده بود تمومه دندونام به هم میخوردن و صدای ریزی میدادن ولی زور اشتیاقم به تب و لرز میچربید به کوچه مدرسه که رسیدم کنار یه درخت تنومند ایستادم و بهش تکیه دادم منتظر موندم تا بیاد بالاخره انتظار به پایان رسید و از دور دیدمش که سر به زیر و آروم داره میاد، آرامش به تک تک سلولهای بدنم برگشت چند قدم به طرفش رفتم با خوشحالی و صدای گرفته سلام کردم ولی اون با لحن سردی که دیگه مدتها بود ازش ندیده بودم درست مثل اوایل آشنا شدنمون سلامی آروم داد موشکافانه نگاهش کردم
o*o*o*o*o*o*o*o بعد از ظهر بهترین موقعیت برای رفتن به سروقت اون خونه بود بعد از خوردن نهار، به بهانه گرفتن کتابم از سامان از خونه جیم زدم بیرون. نگاهی به دور و اطراف انداختم هیچ کس تو اون کوچه نبود از درخت چسپیده به دیوار بالا رفتم نگاهی کلی به حیاط انداختم همه جا تمیز و آب و جارو شده بود، چشممو چرخوندم بالاتر لب حوض بزرگ پر از شمعدانی های قرمز گذاشته بودن یه نفر هم اونجا پشت به من نشسته بود، یه دختر بود موهای بلندش تو هوا می رقصید خاک تو سرت اردی اگه یه نفر اینجوری خواهرای خودتو دید بزنه چیکار میکنی میری لت و پارش میکنی دیگه احمق، یه لحظه پام از روی تنه درخت لیز برد دستامو محکم به دیوار گرفتم ولی یه آخ بلند از دهن واموندم خارج شد که باعث شد دختره برگرده سمت من ولی ای کاش هیچ وقت این کار رو نمیکرد تا چشمش به من افتاد جیغی کشید و پا تند کرد به سمت خونه اما من همون جور مات و مبهوت مونده بودم، خدایا این چی بود پری بود یا آدمیزاد، رویا بود یا واقعیت. هرچی که بود تصویرش توی چشمها و قلب و مغز و تمام وجودم حک شده بود سست و مدهوش خودمو از درخت پرت کردم پایین که مچ پام درد گرفت ولی انگار تو این دنیا نبودم مثل ربات رفتم خونه ادامه دارد o*o*o*o*o*o*o*o پنجره | قسمت اول ◄ پنجره | قسمت دوم ◄
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ برای رفتنت پاهایت کافی بود چرا یکی آمد و دستهایت را گرفت ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ مرتضی کانتوری
ﭘﻴﺮﻯ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻳﻰ ﻫﺮﺭﻭﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﻣﻨﺰﻝ ﺧﺎﺭﺝ ﻭﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ. ﻣیرﻓﺖ ﺩﺭﻳﻚ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻧﻰ ﭘﻴﺮ ،ﺻﺒﺢ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺍﻣﺪ ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻣﻰ ﻛﻪ ﺭﻓﺖ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍﻱ ﺍﻓﺘﺎﺩ،ﺧﻴﺲ ﻭﮔﻠﻰ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ ﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺘﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﺧﻴﺲ ﻭ ﮔﻠﻰ ﺷﺪ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻟﺒﺎﺱ ﺭﺍﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ ﺍﺯﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ.ﺩﻳﺪ ﺩﺭ ﺟﻠﻮﻯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﻧﻰ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﻼﻡ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﺍﻫﻲ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﻳﺪ ﺟﻮﺍﻥ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﺸﺪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺍًﻯ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﻯ ؟ ﺟﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ،ﺍﻯ ﭘﻴﺮ ،ﻣﻦ ﺷﻴﻄﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻛﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻰ ﺧﺪﺍﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺭﺩﻭﻡ ﻛﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺘﻰ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺨﺸﻴﺪﻡ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺑﻴﻔﺘﻰ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻫﻞ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍﺑﺨﺸﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻼﺵ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ﺍﻧﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻣﺪﻡ ﭼﺮﺍﻍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺮﺳﻰ ►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ ﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﻥ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺑﺎﺷﯽ ﻓﺎﺭﻍ ﺯ ﺑﺪ ﻭ ﺑﻨﺪﻩ ﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻫﺖ ﻫﻤﭽﻮ ﭼﺮﺍﻏﯽ ﺑﺸﻮﺩ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﺤﻀﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﯽ ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم