♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ اولین باری که حس کردم دیگ زورم ب دنیا نمیرسه موهای فرفریه مشکیمو که همدم تنهاییو اعصبانیتامو بودنو کوتاه کردم آخه موهای فر انگار یه آرامبخشی دارن که انگشتتو لای فراش بچرخونی آروم آروم میشی یجورایی مثل اسپینر وقتی موهامو کوتاه کردم پدربزرگم باهام قهرکرد پدرم عقیده داشت با موهای بلندقشنگ تربودم، این دنیام انقد نامرده که اگه یبارجلوش کوتاه بیای برای همیشه بازیو باختی و اون دست به کار میشه تا از میدون به درت کنه ولی من تو شکستای بعدیم دیگ جرات نکردم موهامو کوتاه کنم و بجاش هربار که دلم از عالم و ادم میگیره یه برس میگیرم دستم و انقدر میکشمش رو موهام تاپیچ و تابش باشه مهم نیست بعدش موهام پف میکنه و زشت میشه و دیگه کسی دوسش نداره به خیالم میخوام غصه هایی ک لابه لاش جامونده بریزه پایینو تموم بشه اما زهی خیال باطل اینجوری فقط خودم میمونمو دنیا دنیا کلافگی با فرهایی که نیستن تا ارومم کنن
o*o*o*o*o*o*o*o چند روز پیشا بعد کلاس زبانم با بابام و داداشم رفته بودم یه مغازه وسایل شوخی بخریم همونطور میگشتیم میگشتیم که یدفعه یه پسر بچه نه ده ساله ، همسنای داداشم وارد مغازه شد از مدل شلوار و تیشرت رو مدش که بگذریم موهاشو ، یعنی جلوی موهاشو رنگ کرده بود یه لحن همچی " داش فلان قیمت میمت این چنده" ای داشت حالا من با چشای گرد داشتم موهاشو نگاه میکردم راستش تو محل ما هرروز چیزای جدید هست رستوران فلان شاخ مجازی، خود فلان شاخ مجازی، یا پاتوق فلان شاخ مجازیه دیگه دختراییی که با پسرا مو نمیزنن و پسرایی که با دخترا مونمیزنن ادمایی که میخوان مثلا با کلاس بازی درارن بعد که جیغ و دادشون و سریسری که بهشون اروم تذکر دادن میبینیـــ کاملا تجدید نظر میکنی، یسری خیابون که هر سیصد و شصت و پنج روز سال شلوغه و مسجدی که شده ارامبخش چه من چه کسای دیگه توی این محل شلوغ اما این یکی عجیب بود ،عجیب تر از اینکه بچه های مدرسمون صب و شب تنها میرفتن پارک اونروز من ازون مغازه هیچیی نخریدم بجاش چه تو ماشین و چه تو خونه به این فکر کردم بچه ای که الان جلوی موهاشو مش کرده و با لحنی مثلا لوتی حرف میزنه و رو بازوش پر طرح خالکوبیه (البته شاید ازین خالکوبی موقتا بود) چارسال دیگه چیکار میکنه؟ بابام که میگه:همینا میشن چاقو کش دیگه ، بعدم دخترای بیچاررو با ماشین ددیشون گول میزنن ولی مامانم بیشتر وقتا در مورد پدر مادرایی حرف میزنه که هرگز به اینده این بچه فکر نمیکنن داداشم با بی محلی کلش بازی میکنه و خواهرم اروم با خودش میگه جووو جووو نه ، جیجو بودیبابودی و من مثل مادر وپدرم به اینده اون بچه فکر میکنم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ زندگى ماشده خاله بازى گير افتاديم تو دنياى مجازى گير افتاديم خودمونو باختيم چه دنياى عجيب غريبى ساختيم كى واسه عشقش نامه مينويسه؟ چشم كى هر شب ازجدايى خيسه؟ كی ديگه قبل خواب كتاب ميخونه بازم سوال بى جواب ميمونه ؟ صبح تاغروب تو يوتيوب توييتر شب تا صبحم تو چت روماشرو ور نميشه فهميد ديگه كى با كيه وقتى كه فيس هممون بوكيه چقد بگم ديگه منو تگ نكن ؟ اخلاق من خوبه منو سگ نكن بعيده كه بازم بيام تو والت اما بجاش با سر ميرم توالت مىگى كاش اين فاصله رو كم كنى چقد ميگيرى منو لايكم كنى ؟ پز ميدى هى به تعداد فرندات به فيل اسبى كه شدن كيش و مات نوشتى ظرفيت تمومه مردم دوستاى نو بيان تو پيج بيستم با عكس تابلوت كه رو وال گذاشتى دشمناتم ميان براى اشتى اگه بيان پاى تو رو ببوسن بهتر از اينه كه تو كف بپوسن مرتيكه سن خر پيرو داره پيام اى لاو يو واست ميذاره شيطونه ميگه با دو تا پا بپريم دهن مهن يارو........ بگذريم بازار تو اگه زيادى داغه از بركات عمل دماغه هلو شدى پريدى تو حلقم! يادت مياد يه روزى بودى شلغم؟ با فو تو شاپ ميمونو داف ميكنن تك تك اندامتو صاف ميكنن ميخواى حماقتو تمومش كنى ؟ موى توى دماغتو مش كنى قيافه رو خدا داده بمون پاش هرجورهستى باش ولى خودت باش ما بازى خورديمو اونا راضين اوناى كه شاهد اين بازين وقتى كه كارى واسه ما نداشتن هر چى بيكاره سر كار گذاشتن منى كه از من مجازى سيرم كاش در ديوارمو گل بگيرم ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ جفتمون وحشت زده به عقب برگشتیم پدرش بود که مثل مار زخمی پشت سرمون ایستاده بود صورتش قرمز بود به جرات میتونم بگم از دماغش دود میزد بیرون جلوه که لال شده بود منم آب دهانمو قورت دادم و سلام کردم
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ دست و دلم می لرزید ته دلم خوشحال بودم ولی به روی خودم نمیاوردم که مبادا کسی پی حال درونم ببره امروز قرار بود عطیه با شگرد خودش جلوه رو از خونه بکشه بیرون تا همدیگرو ببینیم نگاهی به ساعت انداختم عقربه هاش چهارو پنج دقیقه رو نشون میدادن باید کم کم میرفتم، نگاهی از آینه به خودم انداختم چشمای سبزم از خوشحالی میدرخشیدن، لبخندم رو پنهان کردم دستی به موهام کشیدم و از اتاق اومدم بیرون که ارغوان مثل عجل معلق روبه روم پیدا شد کجا میری؟
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ عاقا ، کل فامیل به من میگن وسواس 😪 خودمم میدونم وسواس نیستم ، ولی خب میگن دیگه 😰 شاید فکر کنین فکر میکنم وسواس نیستم اما اصل مطلب کجاس؟ 😌 اینجاس که خیلی جاها لوس بازی در میارم بدون اینکهه دست خودم باشهه هااا، شایدم هست نمیخوام باور کنم... اما خلاصه مثلا مسافرت که میریم روی تخت خوابای خونه ای که توش مستقریم نمیخوابم و ملافه میندازم رومبل با مانتو و روسرییی میخوابم 😫😫 هرچقدرم میان بالش بزارن زیر سرم قبول نمکنم دستمو میزارم زیر کله ی مبارک و کپه مبارک تر رو میزارم 😂😂 یا مثلا حاضرم دمپایی های اون خونه ای که تو مسافرت توشیم و پام نکنمم ، بجاش با جوراب و با نک انگشتا راه برم 😭 یا مثلاا با دیدن کوچوک ترین حشره تو حیاط خونه مامانبزرگ کهه خیلی بزرگ و پر از دار و درخت جیغ و داد راه میندازم، مخصوصا وقتی یراست میان میرن تو دهن، یا دماغم 😳😳 لازم به ذکره چون روسری سرمه تا رو و لای موهام نرن خداروشکر تو گوشم نمیر اما نکته ای که ثابت کنه وسواس نیستم اینه که من یه عادت بدی که دارم ، اعصابم که خورد میشه یا با اهل خونه که دعوام میشه میرم دشوریی و دسمال دشویی هارو با شیلنگ خیس میکنم 😆😆 و عزونجا که سابقه دعوا شدن دارم میکَنَمشون و میندازم تو چاله توالت!! (تو اشغالیـ نمدازم که نفهمن) خلاصه که یبار اینا خیلی زیاد بودنن، یعنی تقریباا همشونن خیسیده بودن... اومدم بندازم تو چاه که گیر کرد 😭😭 هیچی دیگه دستمو کردم اونتو دریچه چاهو فشارش دادم همشووونننن رفتن 😂😂 یبارم رفتم حموم خیر سرم اون یارو چاه باز کنه چیه هوا توش جمع میشه مکش داره؟ اونو گذاشتم رو چاه حمومم خلاصهه کهه ۱۰،۲۰ سانت اب اومد بالا من که اومدم بیرون داداشم رفت تو، اون حجم از ابو که دید مامانموو خبر کرد مامانم که استخر خونگی دست ساز منو دید جیغ زد(بیشوووووررر تو وسواس نیستی الاغ ، چسواسییی، چسوووااااااسس) 😂😩😂😩 ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم