چون قسمت اولش کم بودویکمم نامفهوم قسمت دومشم گذاشتم…راستی نظرفراموش نشه
❤❤
(قسمت دوم)
رسیدیم ولی معلوم نیس خانم توچه فکرین ک پیاده نمیشه،نگاتوروخدا یعنی ده دقیقه ازعمرمن بافکرکردن به اون سه بی مصرف گذشت واقعاحیف بعداتلافیشوسرشون درمیارم باهم پیاده شدیم و به سمت خونه رفتیم خونه مایه ساختمونبیست طبقه بودک همون برج میشه ک ماتوطبقه دهمش زندگی میکردیمک دوواحدی بود واحدکناریمون یه پیرزن لبنانی زندگی میکردبااینکه فارسی حرف میزد ولی من هیچ وقت متوجه حرفاش نمیشدم حتمانارین بایدمیومدترجمه میکردواسمتابفهمم منظورش چیع،تواسانسوربودیم ک تلفنم زنگ زد به شماره نگاه کردم بلهههه کسی نبودجزسیاوش زالو بالبخندجواب دادم: بله
سیاوش: زهرماروبله مگه هزاردفعه بهت نگفتم اینجوری باعشوه نگوبله حالامن ادم پاکوسربه زیروخوبیم به منظورنمیگیرم بقیه چی،من:سلامت کوبیتربیت اولندش بنده باعشوه نگفتم کاملاعادی گفتم بله دومندش وقت کری یکم خودتوتحویل بگیروسومندش غیره شماسه تا کنه و نارین کسی به من زنگ نمیزنه مطمعن باش،به طبقه خودمون رسیدیم و رفتیم سمت درمون همونجور ک تلفن دستم بودبه نارین اشاره کردم کلیدوازکیفم دراره،سیاوش:خب خیالم راحت شدمیدونستم ازاین بخارانداری ک جزمن پسره دیگه ای بهت زنگ بزنه ودراخرعلیک سلام چطوری نااازی جووون
خندیدمو وارده خونه شدیم دروبستم وگفتم:بله ماک مثه شمادنیادیده نیستیم ماباهمون سیاوش زالوخودمون هم خوشیم
سیاوش:مرض هزارباربت گفتم به من نگوزالودختره ورپریده من کجام شبیه زالوعه اخه من به این ملوسی،من:اوهوکی شماکجات ملوسه اونوقت اینوبهت گفتم چون منم صدباربهت گفتم به من نگونازی جون مثه ادم بگونازنین این به اون در،نشستم رومبل
سیاوش:باشه دیگه خفه شواینقدفک زدی یادم رفت بهت بگم چیکارت داشتم
من:خب بنال عزیزم
سیاوش:فرداشب عروسی شبنمه بهم گفت ک به توهانیوسحرخبربدم اماده شوفردامیام دنبالتون
من:من ک نگفتم میام بخوامم بیام رخش به اون خوبی دارم بالکنته تونمیام
سیاوش:توغلط میکنی نیای و بعدشم والا تودوروزمونه ما به رنومیگفتن لکنته بع ماشین من میگفتن رخش حالاعوض شده همه چی
من:اره دیگه عوض نشی عوضی میشی
سیاوش:تیکتونشنیده میگیرم جداازشوخی فرداساعت هفت اماده باش راهش پرته خطرناک تنهابرید،ازاین نگرانیش یه لبخنداومدرولبم واقعامن باسیاوش حس وحال برادرداشتنوحس کردم:باشه ممنونم خبردادی
سیاوش:خواهش یه نازی بیشترک نداریم،من:مطمعنی یکی داری
سیاوش:اهم بازخندیدم توروت پرروشدی،خندیدم وگفتم:والا
سیاوش:نازنین جان ازوقت خوابت گذشته بروبکپ گلم
من:باشه ازطرف من به نازیات سلام برسون
سیاوش:چشمممم حتما امره دیگه
من:هیچی فقط فردادیرنکنی
سیاوش:بچه پررو.. باشه کارنداری؟
من:نه بای
سیاوش:بای…بالبخندگوشیوقطع کردم وانداختم رومیز سرموتکیه دادم به مبل وبه این فکرکردم ک من باداشتن همیچین دوستایی دیگه هیچی کم ندارم
نارین:اگه صحبتات تموم شدلطف کن بیایه چیزی بده بخوریم مردم ازگرسنگی
چپ چپ نگاش کردموگفتم:اینجوری ک تومیخوری فرداباجرثقیل بایدجابه جات کنن
نارین:تقصیره توعه اگه گذاشته بودی یکم بیشترازاون کیک میخوردم الان خواب بودم،حوصله کل کل نداشتم رفتم واسش یه نیمرودرست کردم اونم اومدنشست خوردیه راست رفتم اتاقم لباساموعوض کردموسرم به بالشت نرسیده بیهوش شدم غافل ازاینکه فردااتفاقاته بزرگی پیش رومه
صبح باصدایه گوشخراش پیت بول ک ازگوشیم پخش میشدازخواب بیدارشدم دلم میخواست مثه دخترایه تورمان گوشیوبرمیداشتم پرت میکردم سمت دیوارو دوباره راحت میخوابیدم ولی حیف یه آه سوزناک کشیدم ک دلم واسه خودم کباب شد ساعت نه بایه سری ازمشتریایه شرکتمون قرارداشتم من وکیل یه شرکت واردات وصادراتم واسه همین بیشتروقتاتوقراراوومصاحبه هام سریع یه دوش پنج دقیقه ای گرفتمو اومدم بیرون موهاموخشک کردم یه مانتومشکی و شلوارپارچه ای مشکی بایه مقنعه قهوه ای تیپ هرروزم بودهم سنگین هم رسمی جداازاینکه نارینوهانیه سحرهمش به خاطره اینجورلباس پوشیدنم بهم گیرمیدادن ولی من گوشم بدهکارنبوددراراخرم سیاوش حوابشونومیدادوبه شوخی میگفت چیکارش دارید زن زندگی بایدهمینجوری باشه ک بااخم من و ریسه رفتن اون سه تا کودن همراه میشدموهاموکردم تومقنعه به ساعت نگاهی انداختم واااای ساعت هشت فقط یه ساعت وقت داشتم برسم زودوسیله هاموکیفموبرداشتم ازاتاق خارج شدم بدون خوردن صبحانه ازنارین ک درحال خوردن بودخدافظی کردم و باپوشیدن ال استارای مشکیم ازخونه زدم بیرون ازشانس گندم اسانسورتوطبقه پارکینگ مونده بودومن هرچی میزدم رودکمش بالانمیومد بااخرین سرعتم پله هارودوتایکی کردم تارسیدم پایین دیدم یه پسروایساده تودره اسانسورتااومدم برم چن تادری وری بهش بگم سوارشدورفت دوییدم سمت ماشینموباهزارتاصلوات روشنش کردم ازپارکینگ اومدم بیرونوباسرعتی ک تابحال نرفته بودم شروع کردم به روندن رخشم ایول بابافکرنمیکردم اینقدراه بره بعداز حدوده ربع ساعت وعبورازدوچراغ قرمز ولایی کشیدن بین ماشیناونوش جان کردن چن تافوش ابدارازسوی رانندگان دیگربه شرکت رسیدم به ساعت نگاه کردم۸:۴۰بادست کوبیدم روداشبرت ماشین ایول رخش روسفیدم کردی ک همزمان خانم سرمدی منشی شرکت ازکناره ماشینم ردشد جوری نگام کردک کامل معلوم بودباخودش میگه این دیوونه زنجیری کی بودشده وکیل اینجا شونه هاموانداختم بالاوبابرداشتن کیفووسایلم ازماشین بیرون اومدموبه سمت دره ورودی شرکت رفتم
ازماشین پیاده شدموخمیازه کشیدم واقعاجلسه خسته کننده ای بود ازحال رفتم،رفتموسمت اسنسورودکمشوزدم اومدپایین سوارش شدم تااومددرش بسته بشه یه نفرسریع خودشوانداخت تواسانسوریاده خودم افتادم ک همیشه همینجوری وارده جایی میشم بهش نگاهی گذراکردم ولی بعدش سریع سرمواووردم بالا بله بله این خوشتیپه کی بوداینجا ماتواین ساختمون ازاین هوریانداریم فکرنکنید اغراق میکنمااا نه اصلااا واقعاخوشگل بودکثافتتتت چشماش ک درشت ومشکی وصدالبته کشیده بینی قلمی لبایه خوش فرم و فکشم واقعاخوش تراش بودقدش بلندبودحدوده۱۹۰اینطرفا هیکلم ک چه عرض کنم بسی زیبا زلفاشم ک سیاه به سمت بالاژل زده بودیکم ک توجه کردم دیدم صورتش سه تیغ ک چه عرض کنم ازشیش تیغم گذشته اه اه اصلاخوشم نیمد مردبایدحداقل ته ریشوداشتع باشه نه اینکه زشت باشه اتفاقابهشم میومد ولی من ازمردایی ک اینکارومیکنن به شدت متنفرم روم به دیوار شرمنده هاولی فکرمیکنم لختن،خجالت بکش این چه حرفیه،خب چیکارکنم دست خودم نیست ک،واقعاک،باشه خب سریع ازچشمم افتادی پسرجانی ک بهتم میادسی سالت باشه بی اختیاراخمی کردمونگاهموازش گرفتم ک یه دفعه صداشوشنیدم والحق همچین صورتی بایدم صداش اینقدرگیراباشه
پسر:چی شد موردقبول واقع نشدم،راستشوبخواین ازخجالت اب شدم مخصوصا وقتی اون خنده کج رولبشودیدم دستوپاموجمع کردم وگفتم:ببخشیدمن منظوره خواستی نداشتم توفکربودم
پسر:اهاازاون لحاظ،ازاون لحاظوزهرمار کوفت مرض پسره پرروشیطونه میگه…بیخیال ارزش نداره خودتوعصبانی کنی اوهوم راست میگی حیفه من ک بااین هم کلام شدم نامحسوس یه نفس عمیق کشیدم تابه طبقه دهم رسیدم ازاسنسورپریدم بیرون ک لحظه اخرشنیدم ک گفت:به امید دیدار،اییششش پسره ایکبیری چی به امید دیدارخوش ندارم یه دیقه دیگه هم ببینمت،اخه ن ک اون کشته مرده توعه،نیست ولی منم نیستم،اها حتمااون عمه من بودتواسانسورنظرمیدادراجبش،خوبه خودت میگی نظر به نظره من مرداوزنایه خیلی خوشگل مثه یه جنسن همه راجبشون نظرمیدن
(به خوشگلابرنخوره این فقط نظرشخصیت رمانه)
باشه توک راس میگی،بروباباحوصلتوندارم زنگ دروزدم به دقیقه نکشیددربازشد،نارین:سلام خوش اومدی،من:علیک سلام ممنون چه عجب دروزودگذاشتی بازهمیشه بایدنیم ساعت پشت درمیموندم،نارین:اخه ترسیدم بکشت،دوتاشاخ دراومدروسرم بکشمم!!!!!!کی اخه خواهره ماهم خل شده هابایدیه دکترببرمش حتماخیلی ازش غافل شدمه: چی؟!!منظورت چیه؟؟!!!؟
نارین:منظورم اینه
گشیموگرفت جلوم،من:این دست توچیکارمیکنه
نارین:صب استقدعجله داشتی یادت رفت ببریش نفهمیدی یعنی،من:نه ازبس سرم شلوغ بودنفهمیدم…خب حالااین چه ربطی به کشته شدن من داره؟؟
نارین گوشیوگرفت جلوصورتم وگفت:اگه بیشتردقت کنی میفهمی،باشک گوشیوازش گرفتم سی تامیس کال وحدوده صدتاهم پیام ازسیاوش وهانی داشتم همش راجب رفتن به عروسی بودحالامنظوره نارینوفهمیدمحکم کوبیدردپیشونیش کاملامراسم امشبوفراموش کرده بودنگاهی به ساعت انداخت شیش بود فقط یک ساعت وقت داشت جریان رابه نارین گفت تااون هم سریع اماده بشه خودشم به اتاق رفت یه دوش گرفت یه اس دادبه سیاوش ک ساعت هفت بیامنتظرم…باسشوارموهاشوخشک کردازبین لباساش یه لباس دکلته ک رنگش ابی کاربنی بودوقدشم تابالای زانوش بودپوشیدبالاتنه لباس ازحریربودواستینایه سه ربع داشت ویقش باگیپورکارشده بوددرکل لباس ساده وشکی بودهمراهش یه جوراب شلواریه کلفت قهوای پوشیدهمراه باسندلایه همرنگ لباسش سریع موهاشوبااتوموصاف کردوبالایه سرش بست یه مانتوی قهوه ای بایه شال ابی برداشت وپوشیددراخربازدن رژصورتی و ریمل ومدادچشم ارایشش کامل شد کیفوگوشیشوبرداشت که همون زمان سیاوش اس داد ک رسیده ازاتاق بیرون رفت ک دیدنارین اماده روی مبل نشسته اونم یه بلوزسبزکاهویی بادامن سبزلجنی تنش بودباجوراب شلواری سیاه ومانتوشال شفیدوکفشایه پاشنه ده سانتیه سیاه
من نمیدونم چجوری باین قطرازپاشنه راه میرن باهم ازخونه بیرون زدیموسواراسانسورشدیم وطبقه همکف روزدیم بعدازحدوده یک دقیقه رسیدیم اومدیم پیاده شیم ک دیدم یه نفرجلوم قدعلم کرده خودشم تکون نمیده من ردشم سرموبلندکردموهمزمان گفتم:اگه دکل مخابراتی برو….حرف تودهنم ماسید خودش بود اه چه شانسی دارم من واقعاک حالابین این همه ادم من بایداینومیدیم لبخندی زدوگفت سلام خانم فروزش جایی تشیف میبرید حالامن تواین فکربودم ک این ازکجافامیلیه منومیدونه ک روکرد گفت
((((صفحه سوم))))
نارین وگفت:سلام خانم محترم افتخاراشنایی باچه کسیودارم؟عه عه عه مردک زبون بازونگامعلومه هفت خط روزگاره،ازکجامعلومه،ازحرف زدنش،چشه مگه،ن به دلم نیس،توچی به دلته،تاچارتااستخونوتودهنت خوردنکردم بروگمشو،بی لیاقت،عمته…خب خب چشمم روشن ببین باناموسعه بنده چه گرم گرفته خواهره ماهم ک ذوق مرگ کودن پسرندیده داره ابرومونومیبره نگاچجوری نگاه پسره میکنه،نارین:نارین فروزش هستم ازاشناییتون خوشبختم،یه ابروشودادبالا
وگفت:خواهرید
نارین:بله نازنین جان خواهرم هستن،ای کفنت کنم نارین ایشالاسنگ قبرتوبشورم دختره دهن لق منگل حالانمیشداون دهن گشادتومیبستی خفه خون میگرفتی هااان نمیشدبابامن دلمu نمیخوادادمایه هفت خط اسمموبدونن،توازکجامیدونی هف خطه،حسم میگه،کدوم حس،حس ششم مال من خیلی قویه،اها….پسرازگوشه چشم نگاهی بهم کردو دوباره روبه نارین گفت:همچنین نارین جان بنده هم آرتام بزرگ نیاهستم ودستشواووردجلو خواهره منم ک ندید اومددست بده سریع دستای نارینوگرفتموگفتم:بله ازاشناییتون خوشبختیم اقای…وااای فامیلیش چی بود خدااا چی بودفامیلیه کوفتیش همین الان گفتشااا وقتی دیدمن چیزی نمیگم خودش ادامه داد:بزرگ نیاهستم،بله همون بااجازتون اگه میشه مادیگه رفع زحمت کنیم،دستاشوکردتوجیبشوبابی خیالی گفت:بله بفرمایید خوش بگذره،من چیزی نگفتم ولی نارین خودشیرین گفت:ممنون شماهم بفرمایید،ناااااریییییییین دیگه واقعالازم شدکفنت کنم فقط دعاکن تنهانشیم خدانکنه قبول کن
رتام:نه مرسی لطف دارید،نارین:خواهش میکنم،منم ک حکم مترسگوداشتم بازوی نارینوگرفتم یه خدافظ اروم گفتم وراه افتادم وقتی ازکنارش ردشدم شنیدم ک اروم گفت کلاخیره شدن توخانوادتون ارثیه،نگاهش کردمواخم کردم اونم بایه لبخندسری تکون دادو رفت پسره پررو اشتباکردم فکشونیووردم پایین نارینودنبال خودم میکشیدم ک یه دفعه وایسادوگفت:چه خبرته دستم کنده شد
باغضب برگشتم سمتش:به درک دختره سبک پسرندیده این منگل بازیاچی بود حالافکرمیکنه عقده ای احمق،نارین:نوچ عقده ای نیستم ولی کم پیش میادادم یه همچین لعبتی ببینه،یه نیشگون ازبازوش گرفتم ودوباره دنبال خودم کشیدمش وهمونجورگفتم:که لعبت ها یک لعبتی نشونت بدم،ازساختمون خارج شدیم سیاوشودیدیم ک تکیه داده به سانتافه خوشگلش باکفش داره سنگریزع هاروتکون میده بازوی نارینوول کردم سوتی زدموگفتم:اقاسیاچه کرده همرودیوونه کرده،بااین حرفم سرشواووردبالا وبادیدن ما نیشش تابناگوش واشد،اخم نمایشی کردموهمونطورک میرفتم سمت ماشین گفتم:خوبه خوبه دیگه پرونشونیشتم ببند…بعدش دوباره به صورت نمایشی به اطراف نگاه کردموگفتم:واه واه مردم چی میگن،نارین ک کلاقش کرده بودازخنده سیاوشم دسته کمی نداشت ولی سعی میکرد نخنده،سیاوش:چشم لیدی حالاافتخاره همراهی میدین،منونارین باهم بینیامونوچین دادیم،
نارین:اومم بااینکه درحدمون نیستی ولی باشه قبول،سیاوش بینی نارینوکشیدک باعث جیغ اون وخنده خودموخودش شد سوارشدیم من جلونارین عقب،کوبیدم روداشبردوگفتم:بتازون ببینم رخشت چن تامیره،سیاوش باخنده سری تکون دادوحرکت کرد،چن دقیقه ای بودک حرکت کرده بودیم خیلی فضاساکت بود نارین ک سرش توگوشی بود سیاوشم مشغول رانندگی حوصلم سررفته بود پرسیدم:سیا
سیاوش:هوم
من:سیا
سیاوش:بله
من:سیااا
سیاوش:چیه
من:سیااااا
سیاوش:هاااان
من:زهرماروهان اینههمه فکتوتکون میدی چرتوپرت میگی نمیتونی یه جان به من بگی
سیاوش باتعجب برگشت سمتم،من:هان چته والابخدا این همه جان به اون دوس دخترای ایکبیریت میگی یبارم به مابگو،سیاوش خندیدوگفت:ماچاکرشماهم هستیم ولی فکرنمیکنی زیادی پررویی،من:نع اصلا مگه توهمچین فکری میکنی،سیاوش سرشوتکون داد:نه
من:خب پس حله،نارین:چی میگین؟برگشتم دیدم خانم تازه هندزفری هاشودراوورده میگه چع خبره،چپ چپ نگاش کردموگفتم:هیچی عروسی قنبره،نارین چیزی نگفتودوباره اون بی صاحابیاروگذاشت توگوشش،بازم سکوت شد برگشتم سمت سیاوشوپرسیدم:میگم سیا این شبنم کی نامزد کرد ک حالاعروسیشه؟!!شبنم دخترعمویه سیاوشه ک تودانشگاه مابوداونجاباهم دوست شدیم،سیاوش:چمیدونم والا من فقط میدونم طرف پسره دوست باباشه،من:اها پولداره؟سیاوش:اووووو تادلت بخوادپولش ازپاروبالامیره،من:پس شبنم واسه همین زنش شده،سیاوش:نمیدونم شاید،من:خوشگله؟؟سیاوش:کی؟من؟اره مگه نمیبینیم،من:ههههه بیمزه منظورم شوهرشبنمه،سیاوش:اها بدک نیست گفته باشم داداش نداره بیخوددندون تیزنکن،خندیدم:گمشوباباکی تواین فکرابود،سیاوش:به هرحال گفتم درجریان باشی،من:هستم..تاوقتی ک رسیدیم حرفی نزدیم عروسیش تویه باغ خیلی بزرگ بودوقتی ازماشین پیادشدیم اینقدرماشین مدل بالادیدم ک مخم سوت کشیداسم بعضیاشونوکه اصلانمیدونستم داشتیم میرفتیم ک یادم افتادکیفموتوماشین جاگذاشتم:هیییییی!!!!اینقدبلندوناگهانی گفتم ک سیاوشونارین سه مترپرت شدن هواخندم گرفته بودهردوشون چپ چپ نگام کردنوباهم گفتن:زهرمااار،واقعاخندم گرفته بودولی خودموکنترل کردم و اخم کردم:تودلتون بیتربیتا خب یه دفعه یادم افتادکیفموجاگذاشتم..نارین:این کاره همیشته جانزاری جایه تعجبه..خودشوسیاوش ریزریزمیخندیدن،سیاوش:راست میگه منم موافقم کلاحافظه مافظرودادی اجاره،کم کم داشتم عصبانی میشدم باهمون اخمم گفتم:هردوتون خفه شیدتاهمینجاچالتون نکردم،روبه سیاوش گفتم:سوییچ
سیاوش باتعجب:واسه چیته؟هوووف اطرافیانه ماروباش یکی ازیکی کودن تربانگاهی ک دادمیزدک توچقدکودنی نگاش کردموگفتم:میخوام برم گل بزنم برم دنبال عروس خب میخوام برم کیفموبیارم خنگول..سیاوش:اها بیا…باقیض سوییچوازش گرفتم:شمابریدداخل تامنم بیام،سیاوش:باشه پس زودبیاماتوحیاط منتظرتیم،دستموتوهواحرکت دادم یعنی باشه رفتم وماشینشوبین انبوه ماشیناپیداکردم قفلشوزدم وکیفموبرداشتم بعدش دوباره قفلش کردم ازصداش خوشم میومدچطوره ازنبوده سیاوش استفاده کنم و چن باربزنم رودکمش،نه درست نیست،اشکال نداره ک بعدابهش میگم،عصبانی میشه،نه ازدلش درمیارم،میگم نه،دلم میخوادبه توچه ربطی داره،خب انگاری صداش قطع شدبریم به کارمون برسیم باذوق چن بارزدم روریموت ماشین انگاری تومسابقه ای چیزی برنده شده باشم همونقدرذوق میکردم بعدازچن بارتکراراین کاربه خودم استراحت دادم وازم رفتن کردم داشتم ازکنارماشیناردمیشدم ک یه ماشین قرمزرنگ خیلیییی خوشگلللل چشمموگرفت یه نگاه به اطراف کردم وقتی دیدم کسی نیست دوییدم سمت ماشین تاحالاماشین به این نازی ندیدبودم عاشقش شدم عاااشقق ازایناچن روزپیش توگوگل دیده بودم نارین گفت اسمشون چیه؟؟؟اه یادم نمیادولش کن ولی اون رنگش مشکی بوداون کجااین کجاواقعارنگش محشره بهتره یه چن تاسلفی باهاش بندازم نشون هانیه وسحربدم یکم حرص بخورن ازاین فکرنیشم بازشدسریع گوشیموازتوکیفم دراووردم چن تاعکس باهاش انداختم واسه اخرین عکس ایستادم کناره کاپوتش ک کلش بیفته یکم خودموکج کردم نمیدونم چی شدپام پیچ خوردپهن شدم روکاپوتش پهن شدم من هماناوصدای دزدگیرش همانااینقدربلندبودک حتم داشتم همه فهمیدن ترسیدم خودموجمع وجورکردم گوشیموازروزمین برداشتم اومدم فرارکنم ک دیدم دونفرباشتاب دارن میان این سمت وااای خداحالاچیکارکنم غلط کردم گفتم میخوام باهاش عکس بگیرم اوناروبچزونم چیزخوردم اوناهرلحظه نزدیکترمیشدن وترس من بیشترنکنه فکرکنن میخواستم بدزدمش نه باباقیافه توبه این کارامیخوره اخه.وااای صداشون داره میادرسیدن خدایاخودموبه دستت میسپارم صاف ایستادم وادای خانمایه متشخص ودراووردم ک مثلاترسیده واقعانم ترسیده بودم مثه چی میلرزیدم اون دوتارسیدن اول به ماشین نگاه کردن بعدبه من بادیدن من تعجب کردن خب تیپاشون ک متشخص واره فکرنکنم فکره اشتباهی بکنن راجبم باهمین حرفهایکم خودمواروم کردم یکیشون زودتربه خودش اومدوگفت:ببخشیدخانم شمااینجاچیکارمیکنید؟
دستپاچه شدم ولی مجبوربودم حفظ ظاهرکنم اروم گفتم:راستش من داشتم به سمت باغ میومدم ک یه دفعه دیدم صدای دزدگیرماشینتون بلندشداومدم ببینم چه خبره ک شمارسیدید،ازقیافه هاشون چیزی معلوم نبودک ببینم باورکردن یانه همون پسراولیه بازگفت:اهاشرمنده ک شماهم ترسیدین راستش این ماشین یکم سنسوراش قویه واسه همین یه پرنده هم ازکنارش ردشه واکنش نشون میده،ایششش به من چه حالامثلامیخوای بگی ماشینت مدل بالاست خب ک چی مبارک صاحبش مگه چیزیم به من میرسه برخلاف درونم لبخندزدموگفتم:خواهش میکنم پیش میادبلاخره،درطول مکالمم بااون حواسم بودک پسردومیه خیره شده بودبهم و باچشامیه ریزنگام میکردانگارمتهم گرفته منم نتونستم تحمل کنم خیره شدم توچشاش ک فکرنکنه میترسم خب راستش میترسیدم ولی اوناک نمیدونستن نبایدم میفهمیدن یکم ک خیره نگاش کردم کم اووردونگاهشوبرداشت هه هه هه فکرکردی من کم میارم عمراااا من استاده خیره نگاه کردنم،دومیه گفت:خب مثه اینکه مشکل دزدگیرم حل شدبازم بهم نگاه کردولی نه ازنوع اولیش وحرفشوادامه داد:افتخاره اشنایی باچه کسیوداریم؟بی تفاوت لبخندی زدم:فروزش هستم خوشبختم ازاشناییتون اقای……؟پسره:کیانی هستم،من:بله اقای کیانی،کیانی:بنده هم خوشبختم،اون یکیم گفت:منم کیانی کوچک هستم،ازحرفش خندم گرف مثلامیخواست بگه ازاین کوچیکترم خندیدموگفتم:ازاشنایی شماهم خوشبختم کیانی کوچک،اونم خندیدوگفت:همچنین پشت بندشم یه چشمک زد خب مثه اینکه الکی میترسیدم داره به خوبیوخوشی تموم میشه کیانی کوچیک اومدیه چی بگه ک سیاوش ازپشت سرشون گفت:نازنین؟؟؟!!!باتعجب به اون دوتانگاهی کرد:کجایی ماخیلی وقته منتظرتیم
من:اومدم یه مشکلی پیش اومده بودک حل شد،سیاوش ک حالایه اخم ظریف بین ابروهاش افتاده بودگفت:چه مشکلی؟کیانی دستشوبه سمت سیاوش درازکردوگفت:کیانی هستم وشما؟سیاوش دستشواروم فشردوگفت:سماواتی،دوباره به من نگاه کردیعنی جواب سوالموبده الهی داداشم غیرتی شده
قسمت اول ◄
ادامه دارد
5 سال پیش
برای نوشتن رمان اول علائم نگارشی و قوانین نوشتن رو یاد بگیریم، چون قراره یه سریا وقتشونو بزارن براش
واقعا نمیشه خوندش من نخونده تایید میکنم خواهش میکنم یکم مرتب تر بنویسید
💙💜
5 سال پیش
ایطور حس میکنم
بنظرم چون خیلی جزئیات رو مینویسی
از ی لحاظ خوبه ک تصویر ذهنی کاملی بهمون میده
ولی روند داستانت کند میشه و مخاطبت خسته میشه از توضیحات زیاد
💙☺
5 سال پیش
سلام خدمت نویسنده عزیز
ببین این بارته که داری رمان مینویسی...پس کسی هم ازت انتظار یه زمان عالی و درجه یک نداره...
یه سری چیزا پاید حتما برطرف بشه که یکیش همین مثل تمیز نوشتنه...دوم اینکه اصلا من هنوز نقهمیدم موضوع چیه؟!...بعدشم این که باید سعی میکردی چیزی بنویسی که به زندگی روزانه آدما بخوره...اینکه هی باهم کل کل و بحث های خنده دار بکنن فقط ساخته ذهن خودته...
رمانت خیلی گیرا نبود و من همون اواسط رمان دیگه از خوندنش دست کشیدم...چون حداقل باید یجوری میبود که از ابتدا خواننده رو به خودش جذب کنه...درضمن یه جاهایی غلط املایی داشتی که باید حتما قبل از نوشتنشون از یک نفر دیگه طرز نوشتن درستشونو میپرسیدی...و یه چیز دیگه این که این رمانی که تو تو خنگولستان قرارش دادی فقط به منظور پرسیدن نظرات دیگران رباره رمانت بود نه اینکه یخوای رمانت به چاپ برسه...تو فقط خواستی یبار رمانتو محک بزنی بدونی درچه امتیاز و حدی قرار میگیره...پس امیدوارم از نظرات منفی خواننده ها ناراحت نشده باشی چون بازم بهت میگم که این اولا اولین رمانته،دوما تو مطمعنا کلاس نویسندگی نرفتی،سوما مطمعنا کسی نبوده که بخواد تو رو توی نوشتن رمان راهنمایی کنه...میتونی برای خودت اونقدر بنویسی و بنویسی که درآخر نه تنها خودت بلکه بقیه هم از نوشته هات رضایت کامل رو داشته باشن💖😊
5 سال پیش
عالی بود عزیزم
5 سال پیش
خیلی افتضاه
5 سال پیش
اه اه
5 سال پیش
اه اه
میتونستی محترمانه ترم اینوبگی...ولی خب هرجورمختاری هرسلیقه یجوره دیگه..بازم ازاین که نظرتوگفتی ممنون
5 سال پیش
برای نوشتن رمان اول علائم نگارشی و قوانین نوشتن رو یاد بگیریم، چون قراره یه سریا وقتشونو بزارن براش
واقعا نمیشه خوندش من نخونده تایید میکنم خواهش میکنم یکم مرتب تر بنویسید
💙💜
چشم حتمااصلاحش میکنم
5 سال پیش
ایطور حس میکنم
بنظرم چون خیلی جزئیات رو مینویسی
از ی لحاظ خوبه ک تصویر ذهنی کاملی بهمون میده
ولی روند داستانت کند میشه و مخاطبت خسته میشه از توضیحات زیاد
💙☺
وبازهم چشم حتماازنصیحتت استفاده میکنم❤
5 سال پیش
عالی بود عزیزم
لطف داری عجقم
5 سال پیش
سلام خدمت نویسنده عزیز
ببین این بارته که داری رمان مینویسی...پس کسی هم ازت انتظار یه زمان عالی و درجه یک نداره...
یه سری چیزا پاید حتما برطرف بشه که یکیش همین مثل تمیز نوشتنه...دوم اینکه اصلا من هنوز نقهمیدم موضوع چیه؟!...بعدشم این که باید سعی میکردی چیزی بنویسی که به زندگی روزانه آدما بخوره...اینکه هی باهم کل کل و بحث های خنده دار بکنن فقط ساخته ذهن خودته...
رمانت خیلی گیرا نبود و من همون اواسط رمان دیگه از خوندنش دست کشیدم...چون حداقل باید یجوری میبود که از ابتدا خواننده رو به خودش جذب کنه...درضمن یه جاهایی غلط املایی داشتی که باید حتما قبل از نوشتنشون از یک نفر دیگه طرز نوشتن درستشونو میپرسیدی...و یه چیز دیگه این که این رمانی که تو تو خنگولستان قرارش دادی فقط به منظور پرسیدن نظرات دیگران رباره رمانت بود نه اینکه یخوای رمانت به چاپ برسه...تو فقط خواستی یبار رمانتو محک بزنی بدونی درچه امتیاز و حدی قرار میگیره...پس امیدوارم از نظرات منفی خواننده ها ناراحت نشده باشی چون بازم بهت میگم که این اولا اولین رمانته،دوما تو مطمعنا کلاس نویسندگی نرفتی،سوما مطمعنا کسی نبوده که بخواد تو رو توی نوشتن رمان راهنمایی کنه...میتونی برای خودت اونقدر بنویسی و بنویسی که درآخر نه تنها خودت بلکه بقیه هم از نوشته هات رضایت کامل رو داشته باشن💖😊
انصافا زیاد بود
5 سال پیش
انصافا زیاد بود
بار اولته رو بارته نوشتم شرمنده
5 سال پیش
سلام خدمت نویسنده عزیز
ببین این بارته که داری رمان مینویسی...پس کسی هم ازت انتظار یه زمان عالی و درجه یک نداره...
یه سری چیزا پاید حتما برطرف بشه که یکیش همین مثل تمیز نوشتنه...دوم اینکه اصلا من هنوز نقهمیدم موضوع چیه؟!...بعدشم این که باید سعی میکردی چیزی بنویسی که به زندگی روزانه آدما بخوره...اینکه هی باهم کل کل و بحث های خنده دار بکنن فقط ساخته ذهن خودته...
رمانت خیلی گیرا نبود و من همون اواسط رمان دیگه از خوندنش دست کشیدم...چون حداقل باید یجوری میبود که از ابتدا خواننده رو به خودش جذب کنه...درضمن یه جاهایی غلط املایی داشتی که باید حتما قبل از نوشتنشون از یک نفر دیگه طرز نوشتن درستشونو میپرسیدی...و یه چیز دیگه این که این رمانی که تو تو خنگولستان قرارش دادی فقط به منظور پرسیدن نظرات دیگران رباره رمانت بود نه اینکه یخوای رمانت به چاپ برسه...تو فقط خواستی یبار رمانتو محک بزنی بدونی درچه امتیاز و حدی قرار میگیره...پس امیدوارم از نظرات منفی خواننده ها ناراحت نشده باشی چون بازم بهت میگم که این اولا اولین رمانته،دوما تو مطمعنا کلاس نویسندگی نرفتی،سوما مطمعنا کسی نبوده که بخواد تو رو توی نوشتن رمان راهنمایی کنه...میتونی برای خودت اونقدر بنویسی و بنویسی که درآخر نه تنها خودت بلکه بقیه هم از نوشته هات رضایت کامل رو داشته باشن💖😊
نه ناراحت نمیشم اصلافقط امیدواربودم همه مثه شمامحترمانه بیان کنن نظراتشون روبعضی هابی احترامی کردن واقعاناراحت شدم،،بله شمادرست میگی من فقط برای نظرسنجی اینونوشتم وهمچنین برای محک خودم که بدونم درچه سطحیم،هیچ کلاسیم تابه حال نرفتم ولی قصدشودارم،بنظرم هرفردقبل ازانجام هرکاربایدخودشومحک بزنه منم همین کاروانجام دادم وازهمه افرادی که نظردادن ممنونم هرچندکه بعیاشون واقعاحدوحدود هارورعایت نکردن..به هرحال بازم ممنون
5 سال پیش
نه ناراحت نمیشم اصلافقط امیدواربودم همه مثه شمامحترمانه بیان کنن نظراتشون روبعضی هابی احترامی کردن واقعاناراحت شدم،،بله شمادرست میگی من فقط برای نظرسنجی اینونوشتم وهمچنین برای محک خودم که بدونم درچه سطحیم،هیچ کلاسیم تابه حال نرفتم ولی قصدشودارم،بنظرم هرفردقبل ازانجام هرکاربایدخودشومحک بزنه منم همین کاروانجام دادم وازهمه افرادی که نظردادن ممنونم هرچندکه بعیاشون واقعاحدوحدود هارورعایت نکردن..به هرحال بازم ممنون
عامو خدایی زیاد زیاد کامنت ندین خو
آدم میبینتش وحشت میکنه
در جوابه یه کامنته طولانی ترم گفتی شده عینهو تومار
5 سال پیش
عامو خدایی زیاد زیاد کامنت ندین خو
آدم میبینتش وحشت میکنه
در جوابه یه کامنته طولانی ترم گفتی شده عینهو تومار
خوجوابه این حرفاطولانیه چجوری کوتاهش کنیم
5 سال پیش
خوجوابه این حرفاطولانیه چجوری کوتاهش کنیم
چمدونم
خابم میاد
5 سال پیش
چمدونم
خابم میاد
همون پس بیخوابی بهت فشاراوورده،بروبخواب تابیشترآمپرت نزده بالا
5 سال پیش
همون پس بیخوابی بهت فشاراوورده،بروبخواب تابیشترآمپرت نزده بالا
امپرم نزده بالا
چرا همه فک میکنن ادم عصبی هسم؟
5 سال پیش
امپرم نزده بالا
چرا همه فک میکنن ادم عصبی هسم؟
مگه من گفتم تو عصبی؟؟!!
5 سال پیش
امپرم نزده بالا
چرا همه فک میکنن ادم عصبی هسم؟
اصن مگه امپر میزنه بالا؟
امپرو میچسبونن
ینی تو چسب رازیو میزنی بالا؟
5 سال پیش
مگه من گفتم تو عصبی؟؟!!
نه واقعا برام سوال شد
چرا همه فک میکنن اعصاب ندارم
5 سال پیش
اصن مگه امپر میزنه بالا؟
امپرو میچسبونن
ینی تو چسب رازیو میزنی بالا؟
آمپر مال وسیله ها بله میگن میچسبه ولی آمپرو وقتی میخوان واسه یه شخص یه کارببرن به جای چسبوندن میگن زده بالا
5 سال پیش
نه واقعا برام سوال شد
چرا همه فک میکنن اعصاب ندارم
خودتو درگیر نکن حالا...
تو با اعصابترین آدمی هستی که تا به حال تو عمرم ندیدم😁😋😛😛🙃😕
5 سال پیش
نه واقعا برام سوال شد
چرا همه فک میکنن اعصاب ندارم
بقیه رونمیدونم ولی من که همچین فکری نمیکنم..
شایدرفتاری چیزی ازت دیدن که اینجوری میفکرن
5 سال پیش
خودتو درگیر نکن حالا...
تو با اعصابترین آدمی هستی که تا به حال تو عمرم ندیدم😁😋😛😛🙃😕
همی خودت فک میکردی بی اعصابم
ینی دقیقا خودتا
5 سال پیش
نه ناراحت نمیشم اصلافقط امیدواربودم همه مثه شمامحترمانه بیان کنن نظراتشون روبعضی هابی احترامی کردن واقعاناراحت شدم،،بله شمادرست میگی من فقط برای نظرسنجی اینونوشتم وهمچنین برای محک خودم که بدونم درچه سطحیم،هیچ کلاسیم تابه حال نرفتم ولی قصدشودارم،بنظرم هرفردقبل ازانجام هرکاربایدخودشومحک بزنه منم همین کاروانجام دادم وازهمه افرادی که نظردادن ممنونم هرچندکه بعیاشون واقعاحدوحدود هارورعایت نکردن..به هرحال بازم ممنون
منم خیلی دوست دارم که به کلاس نویسندگی برم...حالا انشا...تابستون🙂
چون استعدادشو دارم
خب حالا تو کلاس چندمی؟
5 سال پیش
بقیه رونمیدونم ولی من که همچین فکری نمیکنم..
شایدرفتاری چیزی ازت دیدن که اینجوری میفکرن
نچ
5 سال پیش
همی خودت فک میکردی بی اعصابم
ینی دقیقا خودتا
شاشم میاد و میترسم برم بشاشم
5 سال پیش
منم خیلی دوست دارم که به کلاس نویسندگی برم...حالا انشا...تابستون🙂
چون استعدادشو دارم
خب حالا تو کلاس چندمی؟
ایشالا موفق شی
5 سال پیش
نچ
ازکجا میدونی
5 سال پیش
شاشم میاد و میترسم برم بشاشم
سلام آقا شیخ
که من خوددرگیری دارم دیگه...آره؟
(به مغزت فشار نیار تو پست نقاشیا بهم گفته بودی😛😕😒)
5 سال پیش
ایشالا موفق شی
ممنون
کلاس؟
5 سال پیش
ازکجا میدونی
مودونم
5 سال پیش
ایشالا موفق شی
ببخشیدبقیه کامنتتوندیدم..کلاس یازدهمم توچی؟
5 سال پیش
سلام آقا شیخ
که من خوددرگیری دارم دیگه...آره؟
(به مغزت فشار نیار تو پست نقاشیا بهم گفته بودی😛😕😒)
سلاااام سیهوو
5 سال پیش
مودونم
خوازکجا؟؟دلیلشوبگو
5 سال پیش
ببخشیدبقیه کامنتتوندیدم..کلاس یازدهمم توچی؟
اولالا...
نهمم
5 سال پیش
شاشم میاد و میترسم برم بشاشم
سلام خوش پیوستی شیخ
5 سال پیش
سلاااام سیهوو
سیهوو؟هن؟
5 سال پیش
خوازکجا؟؟دلیلشوبگو
خو بی اعصاب نیسم که بخان بی اعصابی ببینن
وقتی چیزی نیس که نمیشه دیدش
5 سال پیش
سیهوو؟هن؟
اصن هر چی خواستی صدام کن!
5 سال پیش
اولالا...
نهمم
ازمن دوسال کوشولوتری..یعنی حق دارم بهت زوربگم
5 سال پیش
اصن هر چی خواستی صدام کن!
سهههه
5 سال پیش
اصن هر چی خواستی صدام کن!
چطو مطویی اصن ؟
5 سال پیش
خو بی اعصاب نیسم که بخان بی اعصابی ببینن
وقتی چیزی نیس که نمیشه دیدش
خب شایدیه سری رفتارداری که ازنظره خودت عادیه ولی ازنظره بقیه نه
5 سال پیش
خو بی اعصاب نیسم که بخان بی اعصابی ببینن
وقتی چیزی نیس که نمیشه دیدش
وِلَکَ بابا
بحثو عوض کنین
5 سال پیش
سلام خوش پیوستی شیخ
سلام بانووو
5 سال پیش
ازمن دوسال کوشولوتری..یعنی حق دارم بهت زوربگم
😐😐
فکر نمیکنی برا زور گفتن یکم بزرگ شدی؟
5 سال پیش
خو بی اعصاب نیسم که بخان بی اعصابی ببینن
وقتی چیزی نیس که نمیشه دیدش
سلام مریخ
5 سال پیش
خب شایدیه سری رفتارداری که ازنظره خودت عادیه ولی ازنظره بقیه نه
بوخودا کسی همچی فکری نمیکنه
یه سه این فکرو میکرد که خودش ملتفت شد
گیر دادیا
5 سال پیش
سلام مریخ
خوب برا خودتون من نبودم کامنت بازی کردیدا بخدا که مسلمون نیستید
5 سال پیش
چطو مطویی اصن ؟
مزخرف
ببین عاشق شدم بدجور...فک کنم دارم روانی مسشم😫😫😫😫😫😖😖😖😖
5 سال پیش
😐😐
فکر نمیکنی برا زور گفتن یکم بزرگ شدی؟
نخیرم تازه اولاشه بعدشم ازقدیم گفتن هیچ وقت دیرنیست حتی شمادوست عزیز
5 سال پیش
بوخودا کسی همچی فکری نمیکنه
یه سه این فکرو میکرد که خودش ملتفت شد
گیر دادیا
کلاانتقادپذیری نداری😐
5 سال پیش
بوخودا کسی همچی فکری نمیکنه
یه سه این فکرو میکرد که خودش ملتفت شد
گیر دادیا
اه چقد گیری توووووو
ول کن تو رو خدا
5 سال پیش
مزخرف
ببین عاشق شدم بدجور...فک کنم دارم روانی مسشم😫😫😫😫😫😖😖😖😖
واااای عاشقی که بد نیییس
هوووورا خوشبحالت
🌸🌹😍
5 سال پیش
نخیرم تازه اولاشه بعدشم ازقدیم گفتن هیچ وقت دیرنیست حتی شمادوست عزیز
بخوای زور بگی زور میگمااااا😛😛😛🤨🤨🤨🤨😁😁😁😁😁😁😋😋😋😋😋😋
5 سال پیش
اه چقد گیری توووووو
ول کن تو رو خدا
یه حسی بم میگه تویه چیزیت هست!!محرم ترازخنگولستانی هاهم نمیپیدایی😉هرچه دله تنگت میخواهدبگو
5 سال پیش
بخوای زور بگی زور میگمااااا😛😛😛🤨🤨🤨🤨😁😁😁😁😁😁😋😋😋😋😋😋
من نمیدونم چرا ناراحتم و انگاری خصه دارم
شما میدونید ؟
5 سال پیش
واااای عاشقی که بد نیییس
هوووورا خوشبحالت
🌸🌹😍
چی چیو خوش بحالت؟؟؟
بدبخت شدم بابا
ولی اصن نمیدونی چقد جذابه این بشر...۵ روز هفته میبینمش😁😁😁😁😁💖💖💖💖💖💖
5 سال پیش
کلاانتقادپذیری نداری😐
:|
5 سال پیش
بخوای زور بگی زور میگمااااا😛😛😛🤨🤨🤨🤨😁😁😁😁😁😁😋😋😋😋😋😋
نوچ نوچ نوچ بلدنیستی بابزرگ ترت چجوری بحرفی😒
5 سال پیش
یه حسی بم میگه تویه چیزیت هست!!محرم ترازخنگولستانی هاهم نمیپیدایی😉هرچه دله تنگت میخواهدبگو
اوا از کجا فهمیدی؟
5 سال پیش
چی چیو خوش بحالت؟؟؟
بدبخت شدم بابا
ولی اصن نمیدونی چقد جذابه این بشر...۵ روز هفته میبینمش😁😁😁😁😁💖💖💖💖💖💖
حتما عاشق بقل دستیت شدی تو مدرسه ؟
5 سال پیش
:|
والااا
5 سال پیش
چی چیو خوش بحالت؟؟؟
بدبخت شدم بابا
ولی اصن نمیدونی چقد جذابه این بشر...۵ روز هفته میبینمش😁😁😁😁😁💖💖💖💖💖💖
تو هم فک کنم عاشقم شدی
👹👹👹
یکی تو یکی تکد
5 سال پیش
من نمیدونم چرا ناراحتم و انگاری خصه دارم
شما میدونید ؟
شایدتوهم عاشق شدیه
5 سال پیش
نوچ نوچ نوچ بلدنیستی بابزرگ ترت چجوری بحرفی😒
ای اعلاحضرت...پوزش میطلبم...لطفا مرا عفو بفرمایید
5 سال پیش
حتما عاشق بقل دستیت شدی تو مدرسه ؟
نخیر😑😑😑😑😐😐😐😐
5 سال پیش
اوا از کجا فهمیدی؟
حسه ششم😄هرکسی نداره
5 سال پیش
نخیر😑😑😑😑😐😐😐😐
فعلا بچه ها
بایییی
5 سال پیش
شایدتوهم عاشق شدیه
آخ جوووون هووورررا
قررر قرررر
5 سال پیش
فعلا بچه ها
بایییی
خدافظت سیهووووو تندی تندی بیای ها
5 سال پیش
ای اعلاحضرت...پوزش میطلبم...لطفا مرا عفو بفرمایید
حالاچون مهربانم وبخشش ازبزرگان است باشه میگذرم ازت
5 سال پیش
فعلا بچه ها
بایییی
خدافظت
5 سال پیش
فعلا بچه ها
بایییی
شب خوش امیدوارم شب خواب عشقتوببینی
5 سال پیش
آخ جوووون هووورررا
قررر قرررر
قدیما اینوبه یه پسرمیگفتن هزارتارنگ عوض میکردازخجالت😕دوروزمونه عوض شده
5 سال پیش
خدافظت
خیلی جالبه
گذشته بقیه کاربرا رو خیلی یادم نمیاد
خیلیاشونم به زور یادمه
ولی این سه رو کامل یادم میاد
5 سال پیش
قدیما اینوبه یه پسرمیگفتن هزارتارنگ عوض میکردازخجالت😕دوروزمونه عوض شده
بیشعوره
5 سال پیش
قدیما اینوبه یه پسرمیگفتن هزارتارنگ عوض میکردازخجالت😕دوروزمونه عوض شده
سبز ابی بنفش صورتی قرمز زرد نیلی قیفی ریقی سیاه سفید کدر مات نارنجی جلبکی مرجانی
5 سال پیش
بیشعوره
اره اصن واقعاکه
5 سال پیش
سبز ابی بنفش صورتی قرمز زرد نیلی قیفی ریقی سیاه سفید کدر مات نارنجی جلبکی مرجانی
شایدفقط رنگت ریقی بشه
5 سال پیش
اره اصن واقعاکه
نخیییرم خیلی هم خوبم فقط احساس میکردم عاشخ شدن بم نمیاد
ایطو که گفتی به خودم امیدوار تر شدم
5 سال پیش
نخیییرم خیلی هم خوبم فقط احساس میکردم عاشخ شدن بم نمیاد
ایطو که گفتی به خودم امیدوار تر شدم
خب اشتباه کردی که امیدوارشدی..شیخ راچه به عاشق شدن وعاشقی کردن آخر..شیخ هارافقط بهر خنده وشادی وبازی
5 سال پیش
خب اشتباه کردی که امیدوارشدی..شیخ راچه به عاشق شدن وعاشقی کردن آخر..شیخ هارافقط بهر خنده وشادی وبازی
عرررررر چه خوف گفتی
میدونی دلم میخواد خدا این استعداد تولید چرت و پرتم رو بی نهایت کنه کلی چیزای خنده دار تو ذهنم باشن
5 سال پیش
عرررررر چه خوف گفتی
میدونی دلم میخواد خدا این استعداد تولید چرت و پرتم رو بی نهایت کنه کلی چیزای خنده دار تو ذهنم باشن
خییییلی خنده ی ادما رو دوست دارم خیییلییی
5 سال پیش
عرررررر چه خوف گفتی
میدونی دلم میخواد خدا این استعداد تولید چرت و پرتم رو بی نهایت کنه کلی چیزای خنده دار تو ذهنم باشن
ازاین بی نهایت تردیگه
5 سال پیش
ازاین بی نهایت تردیگه
من برم بخوابم..بااااای
5 سال پیش
ازاین بی نهایت تردیگه
نمیدونم ولی خودم اصن راضی نیستم
جنون گرفتم انگار تشنه ام همش احساس میکنم کمه
5 سال پیش
من برم بخوابم..بااااای
بروو بخوس ابجیه گلم شوت وخیر
5 سال پیش
من برم بخوابم..بااااای
خدافظت
5 سال پیش
خدافظت
برووکلییی
بازم تنا شدیم
5 سال پیش
برووکلییی
بازم تنا شدیم
امشب من میخام برات نگوشی بکشم
5 سال پیش
امشب من میخام برات نگوشی بکشم
5 سال پیش
:| بیشعور
5 سال پیش
:| بیشعور
خودتی
5 سال پیش
:| بیشعور
بیا گل
5 سال پیش
بیا گل
مرررسی
5 سال پیش
بیا گل
5 سال پیش
بیا گل
5 سال پیش
مرررسی
:|
5 سال پیش
:|
ریقم کف دستانت
5 سال پیش
بیشخصیت
کلا تو کاره حرف زدن نیسی همش شکلک میفرسی
5 سال پیش
بیشخصیت
کلا تو کاره حرف زدن نیسی همش شکلک میفرسی
5 سال پیش
بیشخصیت
کلا تو کاره حرف زدن نیسی همش شکلک میفرسی
کونمو خورد کن بریز تو سالاد بخور
و زر زر اضافی نزن
5 سال پیش
😁😁😂
5 سال پیش
😁😁😂
وای دستم خورد کامنته خودمم پاک کردم
5 سال پیش
😁😁😂
پاک نکو خو
5 سال پیش
پاک نکو خو
گوه تو این زندگی
خو چبدونم دستم خودش میخوره
5 سال پیش
گوه تو این زندگی
خو چبدونم دستم خودش میخوره
دلم یه چیز عژیب خریب میخاد
5 سال پیش
دلم یه چیز عژیب خریب میخاد
بخاب
5 سال پیش
بخاب
الان ازون موقع هاس که کارا و فکرای مسخره و اخمخانه ازم سر میزنه
5 سال پیش
دلم یه چیز عژیب خریب میخاد
اخرین باری که این حس بم دست داد
میخواسم سواره یه مرغ بشم
5 سال پیش
الان ازون موقع هاس که کارا و فکرای مسخره و اخمخانه ازم سر میزنه
خوبه
5 سال پیش
اخرین باری که این حس بم دست داد
میخواسم سواره یه مرغ بشم
همیجوری شیطانی هی نگاه مرغه میکردم
میگفتم وای چه باحال مرغ سواری
5 سال پیش
الان ازون موقع هاس که کارا و فکرای مسخره و اخمخانه ازم سر میزنه
خوبه
5 سال پیش
همیجوری شیطانی هی نگاه مرغه میکردم
میگفتم وای چه باحال مرغ سواری
تاحالا سوار مرغ شدی ؟
5 سال پیش
تاحالا سوار مرغ شدی ؟
نه
5 سال پیش
تاحالا سوار مرغ شدی ؟
یا یبار دیگه که این حس و حال بم دست داد
تو خوابگاه بودم یه عالمه دشک برا تختا انبار کرده بودن تو یه اتاق
من یهو این حس بم دست داد
رفففتم همه دشکا رو گذاشتم رو هم
از بالای تخت میپریدم رو دشکا
5 سال پیش
یا یبار دیگه که این حس و حال بم دست داد
تو خوابگاه بودم یه عالمه دشک برا تختا انبار کرده بودن تو یه اتاق
من یهو این حس بم دست داد
رفففتم همه دشکا رو گذاشتم رو هم
از بالای تخت میپریدم رو دشکا
این کارو که حتما کردی ؟
5 سال پیش
یا یبار دیگه که این حس و حال بم دست داد
تو خوابگاه بودم یه عالمه دشک برا تختا انبار کرده بودن تو یه اتاق
من یهو این حس بم دست داد
رفففتم همه دشکا رو گذاشتم رو هم
از بالای تخت میپریدم رو دشکا
عالیه این
اونقدر پریدم که پام خورد تو دیوار کونم پاره شد
5 سال پیش
عالیه این
اونقدر پریدم که پام خورد تو دیوار کونم پاره شد
یا اون دفه که قیصری با وانتش اومده بود
قیصری مسول خوابگاه بود
رفیق جینگمون شده بود