سلام دوستان بانوهستم،یه رمان دارم مینویسم که گفتم باشماهم به اشتراک بزارمش تانظراتتون روبدونم… راستش هنوز براش اسمم نزاشتم لطفاکمکم کنید… امیدوارم خوشتون بیاد،بوس بوس همتون😘

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

“(قسمت اول)”

چقدهواسرده یخ زدم،اگه یه روزبه عمرم باقی مونده باشه مطمعنن نارینومیکشم دختره منگل کودن اخه الان وقت اسکی رفتن بود تواین سرما سگ پرنمیزنه چه برسه بخوای بیای بیرون کاش بجای دستت کلامرده بودی یه ایل ازدستت نجات پیدامیکردن ک الان من مجبورنباشم این همه راهوبیام ک جنابعالیو از وسط پیست جمع کنم، حالایجوری حرف میزنی انگارپیاده داری میری رخش به این قشنگی زیره پاته بگازون دیگه، بازتوسروکلت پیداشد سلامت کو، من همیشه همراهتم خیره سرم وجدانتمااابایدهمیشه کمکت کنم، تنهاکمکی الان میتونی بهم بکنی میدونی چیه، هوم چیه، اینکه دهنتوببندی بزاری من به اون خواهره بی مصرفم برسم،ای بی لیاقت باشه من رفتم، به سلامت

مطمعنن تاچن وقت دیگه روان پریش میشم اخه دختر کی اینجوری باخودش حرف میزنه؟؟مگه چیه درون گراییم قویه،اره اینجوری خودتوگول بزن،بروبابا…..بلاخره بعدازکلی حرس خوردن رسیدم ماشینوپارک کردموسریع به سمت کافی شاپی ک اونجابود و دوستاش بهم اطلاع داده بودن ک اونجان رفتم…جوری دروبازکردم وپریدم تو ک نارین ک سحله کلاهمه افرادی ک اونجابودن سه بارسکته ناقصوزدن… خندم گرفته بود اخه این عادتم بودهمیشه همینجوری وارد یه جایی میشدم بادیدن نارین ک پشت یه میزبود اخمامو توهم کشیدموبه سمتش رفتم ک دیدم بعله خانم چیزیش نیست فقط میخواست منوتواین سرماازتخت بکشه بیرون..برزخی نگاش کردموگفتم:توک چیزیت نیست؟؟

یه لبخندژکوند زدوگفت:یعنی توازاینکه خواهره یکی یدونت سالمه خوشحال نیستی؟!!!؟

احساس میکردم ازگوشام دودمیزنه بیرون ببین یه علف بچه چجوری منومچل خودش کرده،باعصبانیت گفتم:ولی من به مردت بیشتررازیم حداقل اونجوری هرپنجشنبه فقط مجبورم بیام سره قبرت سنگ قبرتوبشورم ولی الان همش مثه کنه چسبیدی بهم نمیزاری یه نفس راحت بکشمممم

نارین ازدیدن قیافه عصبیم ریسه رفت ک باعث شدبیشتراتیش بگیرم ازروشال گوششوگرفتمو پیچوندم بادردگفت:اخ اخ گوشم و کندی دیوونه چرا رم کردی یهو

بیشترپیچوندمش:آی آی باشه….باشه ببخشید دیگه این کارونمیکنم

من:خرخودتی تاحالاصدبار همینوگفتی ولی بازم فرداروز از نوروزی ازنو

به هزارزوردستموازگوشش جداکردو همینجوری ک گوششوماساژ میدادگفت: خب تقصیره خودته هیچ وقت نمیای جایی بریم همش یاسره کاری یاتوخونه خب منم خسته شدم دیگه…. راستش دلم واسش سوخت حرفاشوباورداشتم، نشستم روصندلی
کناریشو با مهربونی ک حالاجاشو به عصبانیت داده بودگفتم:خب قربونت برم میگی چیکارکنم کارم سخته تامیام بخوابم بازشیفتم شروع میشه جونی واسم نمیمونه

نارین:مگه مجبوری اینهمه کارکنی؟!!؟

من:بله مجبورم چون دوست دارم خواهر کوچولویه خودم درس بخونه خانم دکتربشه،بااخم گفت:اگه درس خوندنم به قیمت فاصله گرفتن ازتوباشه نمیخوام همون درس نخونم بهتره،لپشوبوس کردموگفتم:کی گفته قراره ازمن فاصله بگیری مگه من میزارم خواهری خودم یه اینچ ازم دورشه…بهم نگاه کردبادیدن حلقه اشک توچشماش دلم لرزید، نارین:دروغ نگو اگه اینجوریه واسه چی باهام جایی نمیای واسه چی همش بهم میگی درس بخون دانشگاه خوب دربیای؟؟

من:باهات جایی نمیام چون کارام سنگینه ولی ازاین به بعدقول میدم همه جاباهم باشیم راجب دانشگاه هم اینوبهت میگم چون اونجاامکانات زیادهست بعدشم مگه قراره تنهایی بری خودم مثه کوه پشتتم

.مثه همیشه زودخوشحال شدوگفت:راست میگی؟

من:بله من توروتنهایی جایی نمیفرستم

نارین:اینونمیگم ک..من:چیومیگی پس؟

نارین:اینکه دیگه همیشه باهام میای بیرونو میگم

من:اهاا اره دروغم چیه، ازروصندلیش پریدبغلموشروع کردبه بوسیدنه سروصورتم هلش دادم عقبوباحالت چندش صورتموپاک کردمو گفتم:اه برواونوردیگه حالموبهم زدی انگارنه انگارهیفده سالشه میخوای ازاین بزرگترشی ک بفهمی دیگه بچه نیستی

نارین ازحرس خوردنه من قش قش میخندیدمنم بادیدن خنده اون خندم گرفت:کوفت،ک باعث شدبیشتربخنده حسابی ک خندید یهوگفت نازنین تاسرمواووردم بالادیدم چن تاازدوستایه صمیمیش ازپشت دیواراومدن بیرونوشروع کردن باهم اهنگ تولدت مبارک روخوندن نارین سریع به پیشخدمت اونجااشاره داداونم بایه کیک خیلی خوشگل برگشت روی کیک عکس من بودتوی چشمام نم اشک رواحساس میکردم نمیتونستم کاری کنم فقط باچشمایی خیس خیره بودم به نارینی ک باشادی نگام میکرد ازسروصدای ما بقیه افراده توکافی شاپم توجهشون جلب شده بودوبالبخندو اشتیاق نگاهمون میکردن من:من…واقعا…نمیدونستم چی بگم واقعا شوکه شده بودم

نارین به سمتم اومد همدیگروسفت دراغوش گرفتیم اروم گفتم:ممنون خواهری نمیدونم چجوری تشکرکنم واقعاغافلگیرشدم

نارینم اروم گفت:تشکرلازم نیست این کاردرمقابل زحمتایی ک توبرام کشیدی هیچه

دیگه واقعا گریم گرفته بود واسه اینکه اشکم نریزه ازبغلش بیرون اومدم زدم به شونشو به شوخی گفتم:خب حالاببینم کادوچی گرفتی، خندیدوگفت: یه چیزه خوووب، روبه دوستاش گفتم: از شماهم ممنونم واقعا، اوناباهم گفتن: قابلی نداشت

من:ولی اگه کادوندادید ازکیک خبری نیستااا گفته باشم،نسیم ک یه دختره تپلوخوشگل بودگفت:عه واسه چی مابخاطره کیک اینهمه راه اومدیم

یه چشمک بهشون زدم:خب حالاچون خیلی مهربانم دست یاری برسرتان میکشم

ک باعث شدهمشون بخندن باهمدیگه نشستیم دوره میز دوستاشومیشناختم کلانارین زودباهمه دوست میشدبرعکس من ولی باایناصمیمی تربودیکیشون ک همون نسیم بودقده متوسطی داشت تپل بودولی نه اونقدرک چاق بنظربیادچشمایه ریزمشکی داشت باابروهای بلند لبودهنشم به اندازه بودن پوستش ولی سفیدبودک بامشکی موهاش هارمونی جالبی ایجادکرده بود نفربعدی اسمش ستاره بود ک یه دختره قدبلندوخوش استایل بودبه شخصه میتونم یگم تاحالاهیکل به اون قشنگی ندیده بودم ولی برعکس قیافش چنگی به دل نمیزد چشمایه بی حالت عسلی بابینیه نسبتابزرگ لبایه نازک دراخرابروهایی ک به لطف تمیزکردن عضوقشنگ صورتش بود

نارین میگع به خاطره هیکلش هفته ای یه دوس پسرعوض میکنه اونم چه کسایی ماشین کمترازپرشه ندارن وای به حال بچه هاش چه بیریختی بشن

نفرسوم اسمش نسترن خواهردوقلویه نسیم ک برعکس نسیم قدبلندوخیلی لاغره ولی فرم قیافه هاشون یکیه نفرچهارم ک راستش من زیادازش خوشم نمیادمحساست یه دختره فوق العاده افاده ای ولی بیشرف برعکس اخلاق گندش قیافش هوش ازسرت میبره چشمایه ابی وکشیده بینی ک تونگاه اول حتم داری ک عملی ولی نووچ ماله خودشه پوستش برنزه و لباشم ک ازاین پروتزیا ولی مال خودشن اونهم قدش بلنده هیکلم بیست پوووف خدابه یکی همه چی میدی به یکی نصفشو به یکیم مثه من نه پول دادی ن

شرمنده من راضیم به رضایع خودت نزنی ازاین بدترمون کنی ودرنتیجه نفراخریه دخترریزه میزه وبانمک والبته خجالتی اسمش النازه واقعابانمکه ودوتادوندون جلوییش ک یکم ازهم فاصله دارن و ازبقیه جلوترن بانمک ترش کرده وبعدازهمه ایناخواهره گله خودم منو نارین کاملاقیافه هامون عکسه همه تنهاعضوه مشترکه ماقدامونه ک بلنده والبته چشموابرومون ک شبیه همه فقط چشمایه اون بیشعورابیه ک به مامانم رفته ولی چشمایه من قهوه ای ک یه حاله مشکی دورشوگرفتع درست مثه چشمایه پدرم من قیافم شبیه بابامع ولی نارین کپی برابره اصل مامان موهاش طلاییه روشن بازم برعکس من موهام مشکی مشکیه همیشه به موهاش حسودیم میشه

اونم بهم میگه مشکی ک رنگ عشقه منم میگم بروباباعشق کیلوچنده خب داشتم میگفتم بینی اون عروسکی ولی یکم سرپایین بینی من تقریباکوچیک ویکمم سربالادرکل قیافم چنگی به دل نمیزد ولی به کوری چشمه حسودا همیشه میگم من خیلیم خوووشگلمممم
(اینوازطرفه خودم گفتم☺)

منونارین هفت سال اختلاف سنی داریم اون هیفده سالشه و من بیست وچهار سال چن سالی میشه ک پدرومادرمون روتویه تصادف ازدست دادیم اون زمان من پونزده سالم بودونارین نه سال واقعااتفاق وحشتناکی بود نمیخواستم به گذشته فکرکنم برای همین باجمع همراشدموباهزارتاشوخی ومسخره بازی جشن تولدم به پایان رسید کادوی نارین یه گردن بندنقره بودک اسم خودم به لاتین روپلاکش نوشته شده بود کادویه نسیم ونسترن دوتاروسری ابریشمی خیلی نازبود النازهم یه کتاب شعربهم دادبااینکه اصلااهل شعروکتاب نبودم ولی باخوشحالی قبولش کردم ودراخرکادوی محساروبایدببینیدیه ساعت رولکس گرون قیمت اولش قبول نمیکردم ولی اینقداصرارکردک این کادوعه ونمیدونم اگه قبول نکنی ناراحت میشم ک قبولش کردم یکی اینقدداره ک اینجوری خرجش میکنه یکیم به نونه شبش محتاجه اوستاکریم مسبتوشکر واقعا ازهمه تشکرکردم واسه جبران همروتاخونشون رسوندم جز محسا ک افتخارنداد وگفت رانندم میاددنبالم قشنگ معلوم
بودمیخوادسوار رخش من نشه حیف ک امروزتولدمه وگرنه خوب میشستمت باحرفایه خوشگل بعدم مینداختمت روبندتاخشک شی ایششش دختره پول پرست ول کن بابابه من چه اصن به قول سیاوش خربه پایه خود گاوهم به پایه خود

البته بلانسبتم واسه ارضای فوضولیتونم بگم ک سیاوش یکی ازدوستانه دوره دانشگاهم ک بخاطره خوبی بیش ازاندازه بنده نتونست ازمن دل بکنه ومثه زالوچسبید بیخ ریشم والبته جزاین سیاوش زالو ازداردنیادوتا رفیق شفیق دیگه هم دارم به نام های هانیه وسحر ،هانیه ک مثه سیاوش تو دانشگاه باهام بودهمون جریان زالومیشه ولی سحرتویه تصادف باهاش اشناشدم که بعدش اونم مثه ادامس چسبیدبهم کلادورو اطرافیانه من ازرگ وریشه زالوان غیرازسیاوش ک خوده زالوعه توافکاره خودم بودم ک یه دفعه احساس کردم یه چیزتیزی رفت توپهلوم نگاه ک کردم دیدم بلهههه نارینه بازم داره به شغل شریف کرم ریختنش عمل میکنه محکم کوبیدم رودستش ک باعث شد جیغ بلندی بزنه و دستشوبگیره تواون یکی دستش من:مگه مرض داری بچه

همونجورک داشت دستشوبررسی میکردگفت:خب چیکارکنم یه ساعت رفتی توهپروت هرچی صدات میکنم جواب نمیدی

چشاموریزکردم:خب حالاچیکارم داشتی،یجوری نگام کردانگاربااحمق طرفه:اگه چشاتوبازکنی میبینی ده دقیقه است رسیدیم

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

ادامه دارد
(: