در چشم تو نشستن
اغاز گم شدن بود
این لحظه های بی تو
تکرار مرگ من بود
بین منو نفسهات
دیواربود و دیوار
غمگین تراز غروبم
در آرزوی دیدار
در چشم تو نشستن
اغاز گم شدن بود
این لحظه های بی تو
تکرار مرگ من بود
بین منو نفسهات
دیواربود و دیوار
غمگین تراز غروبم
در آرزوی دیدار
امشــب یڪ جمله ی تلـخ مهمــان مـن باش
بگــــــــذار یادم نــــــرو
که مــــرا در شبـی رو به انتــهای زمســتان
به هیچ خــــــــدایی نســپردی و رفتــی
باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه
خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران
گردش یک روز دیرین
پس چه شد!؟
دیگر کجا رفت!؟
خاطرات خوب و شیرین
باز باران
بی ترانه
بی هوای عاشقانه
بی نوای عارفانه
درسکوت ظالمانه
خسته از مکر زمانه
غافل از حتی رفاقت
هاله ای ازعشق ونفرت
اشکهایی طبق عادت
قطره هایی بی طراوت
روی دوش آدمیت
میخورد بربام خانـــــــــــــه
هیچوقت گــول اسم و ظاهر کسی رو نخورین
ارتش هیتلر با اون همه سنگدلی
و قساوتی که داشت اسمش ☚ نـازی ☛ بود
هر آدمی شبیه یه چیزه
مثلا شاید اصغر فرهادی برای خیلیها شبیه ” درباره الی ” باشه
یا شاملو شبیه آیدا در آینه
یا خسرو شکیبایی شبیه حال همه ما خوب است
اما تو باور نکن
از همه اینا که بگذریم
میشه نوبت تو
تو شبیه آرامشی 🙂
شبیه آخرین بازمونده از دوست داشتنی های دنیا
روزهای پایانی ساله
یادمون باشه
دل تکونی
از خونه تکونی مهمتره ❤️
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال
یادش دلتو به درد آورد
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر
از خنده هاش بود
از نفهمیدنِ اونایی که همیشه فهمیدیشون
دلتو بتکون از کوتاهی هایِ خودت
دلتو بتکون..یه نفسِ عمیق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقایِ خوب
به خودت قول بده تو سالِ جدید
بیشتر دوست داشته باشی
بیشتر باشی
بیشتر بخندی
بیشتر خودتو تو آینه نگاه کنی و لبخند بزنی و بگی
تو فوق العاده ی
خوبه بدونیم داشتن دل بزرگ، هنره
و بیایید دلمون رو بزرگ کنیم
من ندیدم بــیـدی
ســایـه اش را بفروشد به زمــیــن
رایـــگــان می بخشد
نــارون شاخه خود را به ڪــلـاغ
هر ڪجا بــرگــی هست
شــوق مــن می شڪفد
تا بخواهی خـورشـیـد
تا بخواهی پـیــونـد
تا بخواهی تـڪـثـیـر
زنــدگــی رسم خوشایندی است
پرشی دارد اندازه عــشــق
سهراب سپهری