باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که تو را به وقت هایی که می داند خوب نیستی و حوصله نداری بخنداند و امیدوار کند و حواست را پرت کند و به یادت بیاورد که هر چقدر هم که اوضاع بد است اما یکی یکجایی هست که هنوز دوستت دارد

باید یکی باشد که ببینی که چقدر برایش مهم است همین یکذره بهتر و بدتر شدن هات… باید یکی باشد که نسپاردَت به امانِ زمان که بلکه خود به خود خوب شوی !… باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که حتی دو دقیقه زودتر خوب شدن حالِ دلت را ببیند

باید یکی باشد که ببینی چقدر برایش فرق می کنی و چقدر بلد است تو را و چقدر حواسش به تو جمع است… باید یکی باشد که به یادت بیاود که برای یکی فرق داری

باید آدم برای یکی فرق داشته باشد، فقط برای یکی؛ و اگرنه دنیا سراسر ترس و وحشت است…! و اگرنه از بالا که به زمین نگاه می کنم همه مان یک مُشت در شلوغی بی پناه و بی اهمیت رهاشدگانیم که به هیچ کجای جهان برنمی خورد هر بلایی هم که سرمان بیاید

باید یکی، فقط یکی، اهمیتِ بود و نبود ما را به یادمان بیاورد هرروز؛ که هنوز برای یکی، فقط برای یکی، چقدر مهم ایم!… مثلا فرض کنید همین الان در یکی از پیاده روهای این کره ی خاکیِ بی صاحب مانده، یکی که ما حتی اسمش را هم نشنیده ایم، بیفتد و بمیرد، باور کنید اگر آن یکی تمام دنیای فقط یک نفر نبوده باشد، بیهوده مرده است؛ بیهوده و محض خنده ی دنیا

باید یکی باشد که ببینی دل توی دلش نیست که به دست آورد دلت را

❇مهدیه لطیفی❇

قالَ الإمام الجواد عليه السلام

التَّوْبَةُ عَلي أرْبَع دَعائِم: نَدَمٌ بِالْقَلْبِ، وَاسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ، وَ عَمَلٌ بِالْجَوارِحِ، وَ عَزْمٌ أنْ لايَعُودَ

✳✳✳

امام جواد – عليه السلام – فرمود: شرايط پذيرش توبه چهار چيز است: پشيماني قلبي، استغفار با زبان، جبران كردن گناه” نسبت به همان گناه حقّ الله و يا حقّ النّاس” تصميم جدّي بر اين كه ديگر مرتكب آن گناه نشود

شهادت غریبانه ی امام مسموم محمد تقی(ع) بر شما تسلیت باد

ارشاد القلوب ديلمي
ص ۱۶۰

فِرِد سرباز بود. او در پادگان بزرگی مشغول خدمت بود آنها همیشه در طول هفته سخت تمرین می کردند. اما آنروز شنبه بود و آنها آزاد بودند

بنابراین افسر مافوق به آنها گفت: امروز بعد ازظهر میتوانید به داخل شهر بروید اما اول پیش از رفتن لازم است شما را بازدید کنم

فرد پیش افسر رفت و افسر به او گفت: موهای تو خیلی بلند است به آرایشگاه برو و دوباره پیش من برگرد

فرد به آرایشگاه رفت ولی بسته بود چون آنروز شنبه بود. فرد برای چند دقیقه ناراحت بود اما بعد فکری کرد لبخندی زد و پیش مافوقش برگشت
فرد از افسر مافوق پرسید: قربان، الان پوتین هایم تمیز شدند

افسر به پوتین های او نگاه کرد و گفت: الان خیلی بهتر شدند، میتوانی بروی؛ از هفته ی بعد اول پوتین هایت را تمیز کن و بعد پیش من بیا

ﻧﮕﺬﺍﺭ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﯿﻔﺘﺪ

ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺎ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ
ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ آینه ببیند
ﺯﻧﻢ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ ﺩﺭ ﺗﺨﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﺑﮑﺸﺪ

ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺷﺪ
ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﮑﺸﻢ
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ

گاهی هم اینجوری فکر کنید بد نیست
اﻭ ” ﻣــﺮﺩ ” ﺍﺳﺖ
خوابش از تو کوتاهتر و خواب ابدیش از تو طولانی
آسایش برایش مفهومش آسایش توست پس صبح تا شب درپی آسایشی است که سهمش را ازعشق تو میجوید… اگر آنرا دریابی

ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ
تاحال به دستهایش نگاه کرده ای ؟ هیچگاه بدون خراش و زخم دیده ای؟
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ

ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ

به او سخت نگیر
او را خراب نکن
ﺍﻭ ﺭﺍ “ﻧﺎﻣــــﺮﺩ” ﻧﺨﻮﺍﻥ
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه گیری نکن
کمی بوی تنش عرق آلود است طبیعتش اینست
حواسش به بو نیست؛ فکر نان شب است

ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ
انتظار یک فنجان چای تلخ توقع زیادی نیست
از هر مرد ونامردی هرچه شنیده و دیده در صندوقچه قلبش پنهان کرده و آمده. اگر کم حرف میزند نمیخواهد کام تورا تلخ کند

ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند یک دل سیر گریه کند و سبک شود

ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست
آری یک مرد همیشه تنهاست چراکه سنگ صبور همه است و خودشانه ای ندارد که سرش را روی آن بگذارد

یک ﻭقت هایی
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ

:ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ
میم مثل مرد

با تشکر از دانا بابت ارسال پست

معمولاً ساعت از دوازده شب كه مي گذرد، پيغامى دريافت مي كنيد با اين تيتر: بيدارى…؟

اين يعنى يك نفر روى شما حساب كرده
خوب فكرهايتان را بكنيد
باز كردن اين پيغام عواقب دارد

بايد سنگِ صبور باشيد
بايد حوصله داشته باشيد
بايد خودتان را بگذاريد جاى ارسال كننده ى پيغام

يك نفر آنطرفِ خط دارد جان مي كَند

❇علی قاضی نظام❇

دلم تنگ است و میدانم تو دیگر برنمیگردی
بمانم هرچه خیره پشتِ این در، برنمیگردی

به یادت هرچه بی تابانه بنشینم به رویِ تاب
به زیرِ این درختِ سایه گستر برنمیگردی

دوباره دانه می پاشم حیاطِ خیسِ باران را
اگرچه خوب میدانم کبوتر برنمیگردی

تُهی از نوبهارت مانده تقویمِ خزانِ من
به این مهر و به این آبان و آذر برنمیگردی

غریبی میکنم با قابِ عکست نا اُمیدانه
خودم هم کرده ام انگار باور برنمیگردی

هزاران سالِ دیگر کااااااااش با بویِ تو برخیزم
به دیدارم نگو که صبحِ محشر برنمیگردی

❇ناشناس❇

آدم‌ها می‌میرند سکته می‌کنند یا زیر ماشین می‌روند٬ گاهی حتی کسی عمداً از بالای صخره‌ای پرتشان می‌کند پایین

این‌ها٬ البته مهم است٬ ولی مهم‌تر همان نبودن آن‌هاست این که آدم بیدار شود و ببیند که نیستش٬ کنار تو خالی است. بعد دیگر جای خالیشان می‌ماند٬ روی بالش٬ حتی روی صندلی که آدم بعد از مردنشان خریده است

آن وقت است که آدم حسابی گریه‌اش می‌گیرد
بیش‌تر برای خودش که چرا باید این چیزها را تحمل کند

آینه ‌های در دار ❇
❇ هوشنگ گلشیری