سلااااااام خنگولستانیا ، آبجیا و داداشام

خیییییلی دوستتون دارم که
خاک بر سرتون بریقه

دلم براتون تنگ شده بود

یه دو تا خاطره از کودکی براتون میزارم حالی به حولی

حالا دوباره یه سری میان میگن همش خاطره هات از ریق و گوز و ایناس

همانا شما از نفرین شدگانید

*vakh_vakh* *vakh_vakh*

♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

بچه بودن هفت هشت ساله بودم

داشتیم با خونواده یه فیلم خارجکی میدیدم

وسطای فیلم بود که شخصیت اول فیلم اومد به رفیقاش گفت بچه ها دیگه وقت جشن گرفتنه

بعد رفت لیوانا رو اورد یه چیزی ریخت تو لیوان لیوانا رو زدن به هم و گفتن به سلامتی و خوردن و جشن گرفتن

منم بچه بودم

همیطوری که چشامو دوخته بودم به تلویزیون به بابام گفتم بابایی این چی بود ریختن تو لیوان ؟؟؟

بابام : شاشه پسرم شاش

چند روز بعدش با پسر همسایه داشتیم تو حیاط بازی میکردیم

بش گفتم ممد ، دیگه بازی بسته ، وقت جشن گرفتنه

رفتم دوتا لیوان از خونه اوردم ، شاشیدم تو لیوان

یکیشون دادم به ممد ، یکیشم دست خودم

گفتم ممد بزن به سلامتی

خلاصه که ممد هر جا هستی حلالم کن ممد

بخدا من بی تقصیر بودم ممد ، آقام فکر میکرد با اینکه بم بگه اون شاشه ازش دور میشم و سمت خوردن مشروبات نمیرم

خلاصه یه قُلپ شاش خوردیم به سلامتیه هم دیگه

و گوه مال شد جشنمون

خداییش این چه مدل دور کردن بچه و آموزشه

مرسی اَه

♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

بچه بودم حدود پنج شیش سالم بود

داشتیم میرفتیم شهرستان زمستون بود و برف سنگینی هم زده بود

وسط راه بودیم

بابام خواب بود

زدم بش گفتم بابا بابا من جیش دارم

گفت خاک بر سرت بچه چقدر آخه شاشت میگیره
خودتو محکم نگه دار تا رسیدیم پلیس راه بریم یه گوشه ایی بشاشی

خلاصه خودمو به زور نگه داشتم دیگه چشمام داشت از گوشام میزد بیرون از فشار

بدو بدو پیاده شدیم رفتیم کناره تیر برق

بابام برا اینکه سردم نشه و راحت دسشویی کنم دستاشو گرفته بود زیر رونام تو هوا نگهم داشته بود و با کمر تکیه داده بودم به شکمش

این فیگورو همیشه برا شاشیدنم میگرفت که راحت بشاشم

ولی من شاشم نمیومد که
:khak: *gerye_kharaki* *gerye_kharaki*

همیطوری تو فیگور که بودم از ارتفاع ریدم رو کفشاش

یهو انگار از قاب و قالب پدر مهربون که در اومد به پدره خشن و عصبی تبدیل شد

منو همیطوری تو فیگور توالت فرنگی که بودم گرفت گذاشت رو برفا

اول خوب کفشاشو با برفا پاک کرد

بعد لنگای منو گرفت منو با کون میکشید رو برفا که کونه منم تمیز بشه

خو به من چه من گفتم جیش دارم این فکر کرد یعنی شاش دارم

شاش نداشتم عن داشتم

حالا همه نعره بزنید

قشنگ چند بار لنگامو گرفت رو برفا کشید منو که خوب تمیز بشم

بعدش رفتیم تو اتوبوس

این اتوبوساش ازین ایران پیما ها بود یه قوطی زیر صندلی بود هوای گرم ازش میومد و مثلن بخاریش بود

رفتم تو اتوبوس رفتم زیر صندلیا کونمو چسبونده بودم به بخاری

اونقدر یخ بود و سرد بود که سیستم ریدنم تا یه هفته یخ زده بود کار نمیکرد

واخعن این چه مدل رفتار با کودکه

♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

*ghalb_sorati* دلاتون شاد و لباتون خندون **♥**