به مردادی ترین گرما قسم ، بدجور دلتنگم
شبیه گچ شده از دوری ات، بانوی من، رنگم
حسودی می کند دستم بــه لبهایی کـه بوسیدت
وَ من بیچاره ی چشم تو ام… با چشم می جنگم
تنم از عطــر آغـــوش تــو دارد باز می سوزد
جهنــم شد بهشـــتم تا پرید آغوشــت از چنــگم
نظام آفـــرینش ناگهــان بـر عکس شد ، دیدم
زدی با شیشه ی قلبت شکستی این دل سنگم
گلویم را گرفته بُغضی از جنس سکوت امشب
گُلِ گلدون من… جا باز کـــرده توی آهنگم
بَدَم می آید از ایـــن قــدر تنهایـــی و دلشـــوره
ازین احساسهای مسخره… از گوشی ام… زنگم
فضـــای شعـــر هم بدجـــور بوی لـــج گرفتــه، نه
دقیقاً بیست و یک روز است گیج و خسته و منگم!
تو تقصیری نداری ، من زیادی عاشقت هستم
همین باعث شده با هر نگاهی زود می لنگم
همان بهتر کــه از هذیان نوشتن دست بردارم
به مرگِ شاعرِ چشمت قسم… بدجور دلتنگم
❇ ناشناس ❇
هر چه میخواهد دل تنگت بگو