فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Author Archives: قیز قیز

    قیز قیز

    About قیز قیز

    اونقدر خاطره داريم، بري هم پات گيره :)

    از گلورینا به ایرزاک | فصل ۲ | نامه شماره ۴


    khengoolestan_axs

    ..♥♥………………

    سلام جانِ گلورينا

    امروز طبق عادت هميشه از خواب كه
    بيدار شدم از پنجره بيرون را تماشا كردم
    درست مثل روزهايي كه درعمارت زندگي ميكردم
    اين عادت از آن روزها برايم باقي مانده
    چشم انداز اين خانه با عمارت قابل مقايسه نيست
    پرده عمارت را كه كنار ميزدم با باغي روبرو ميشدم كه از كودكي در ذهنم داشتنش را ميپروراندم
    اينجا اما نه

    پرده را كه كنار ميزنم به جز خانه هاي همسايه چيزي نيست كه توجهم را جلب كند
    خلاصه بگويم
    از منظره انجا بگير تا صاحب خانه اش
    دلم براي ديدنشان لك زده
    به رسمي تازه كاغذي از دفترخاطراتم را كه ان روزها در عمارت مينوشتم برايت ميفرستم
    عاشق كه باشي دست به دامان هرچيز و هركسي ميشوي تا بتواني بازهم خيره بشوي در چشمهايي كه كه تورا از اين زمين كه هيچ
    از اين منظومه جدا ميكند و ميببرد جايي كه هنوز محققان هم از وجودش خبر ندارند


    متن دفتر: صبح با سر و صداي زيادي از خواب بيدار شدم
    طبقه اي كه من در آن ساكن هستم طبقه مهمان است و معمولا ارامش خاصي در اينجا حاكم است اما معلوم بود امروز ان روزهايي ست كه همه چيزش از حالت معمول خارج است
    صداي غرغر كردن هاي زني مي امد و همين كنجكاوم ميكرد تا زودتر حاضر شوم و ببينم بيرون چه خبر است
    با عجله اماده شدم! انقدر عجله كردم كه حتي دقت نكردم چه چيزي بر تن كرده ام
    در اتاق را كه باز كردم كودكي را ديدم كه روي زمين چند قدم ان طرف تر از در اتاقم نشسته و با ماشيني چوبي بازي ميكند
    سرش را بالا اورد و نگاهم كرد! چشمان مشكي اش عجيب مرا ياد مرد چشم سياه مينداخت
    همان لحظه… درست همان لحظه! اضطراب عجيبي تمام وجودم را فرا گرفت
    قلبم از جايش تكان خورد! عرقي سرد روي گردنم نشست

    با خودم فكر كردم نكند پسر مرد چشم سياه باشد
    نكند ان زني كه صداي غرغرهايش را ميشنيدم همسرش باشد؟ با خودم كلنجار ميرفتم كه ناگهان صدايي از درونم فرياد زد خب باشد! مثلا آن زن همسرش باشد و اين پسرك فرزندش! تو چرا غمگين شدي؟تو چرا حرص ميخوري؟
    همان لحظه در اتاق كناري باز شد و زني با لباس راحتي در حاليكه حوله اي را دور سرش بسته بود بيرون امد
    مستقيم به سمت كودك ميرفت كه مرا ديد كه جلوي در اتاقم خشكم زده
    چشمانش را ريز كرد و با دقت سر تا پايم را ورانداز كرد

    شروع كردم به لرزيدن! دست و پايم را گم كردم
    دوست داشتم زمين دهان باز كند و مرا ببلعد
    خلاصه دعا دعا ميكردم اتفاقي بيفتد كه من محو شوم از جلوي چشم ان زني كه نميدانستم كيست
    مسيرش را عوض كرد و به سمت من قدم برداشت
    اب دهانم را به سختي قورت ميدادم
    جلوي پايم ايستاد
    فاصله مان انقدر كم بود كه ميتوانست صداي بلند ضربان قلبم را به راحتي بشنود
    با لحني كه معلوم بود به حضور من در ان طبقه از عمارت مشكوك است پرسيد: خانم شما كه هستيد؟ ايا من شمارا ميشناسم؟

    و بعد سعي كرد لبخند بزند اما موفق نبود
    يعني انقدر كنجكاو بود كه حتي نميتوانست روي لبخند زدنش تمركز كند
    دهان باز كردم كه توضيح بدم كه صداي مرد چشم سياه را شنيدم
    ايرينا با گِلو آشنا شدي؟ گلو تازه به اينجا امده
    گلو! ايرينا خواهر من است

    نفس حبس شده در سينه ام را بيرون دادم خيالم راحت شده بود و اين ارامش بعد از فهميدن رابطه شان باهم ازارم ميداد
    ايرينا لبخندي زد

    ايرزاك! مرا معرفي كردي اما هنوز نفهميدم اين دختر جوان چه كسي است؟

    مرد چشم سياه شروع كرد به خنديدن

    از دست تو ايرينا خدا ميداند در ان مغز فندقي ات چه داستان ها سرهم نكرده اي!! گلورينا يكي از دوستان كيت است

    قرار است تا زماني كه كيت و ويل به عمارت برگردند اينجا بماند و بعد به طبقه پائين نقل مكان كند و به كيت در اداره امور خانه كمك كند

    ايرينا لبخندي زد و صورتش را جلو اورد و گونه ام را بوسيد

    گلورينا! همانطور كه ايرزاك گفت من ايرينا خواهر ايرزاك هستم! چند مدتي را مهمان اين عمارتم اگر مشكلي برايت پيش امد اول از همه روي كمك من حساب كن

    مهرباني در ذات اين خانواده خانه كرده بود! مهرش به دلم نشست… همانقدر سريع كه مهر برادرش به دلم نشسته بود

    از ان روزها خيلي گذشته اما من هنوز همان گلورينايِ گذشته ام
    خدا ميداند تو چقدر تغيير كردي… خدا ميداند چه اتفاق هايي در زندگي ات افتاده! كاش كمي به عقب برگرديم
    كاش برگرديم به همان روز! همان روزي كه خواهرت را ديدم
    همان روزي كه از فردايش همه چيز تغئير كرد

    ..♥♥………………

    نورا مرغوب❇
    ❇فصل دوم | نامه شماره چهار

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پست های سریالی

    نماز جماعت


    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    نمی دانم تقصیر حاج آقای مسجد بود که نماز را خیلی سریع شروع می‌کرد و بچه‌ها مجبور بودند با سر و صورتی خیس در حالی که بغل‌دستی‌هایشان را خیس می‌کردند، خود را به نماز برسانند یا اشکال از بچه‌‌ها بود که وضو را می‌گذاشتند دم آخر و تند تند یا الله می‌گفتند و به آقا اقتدا می‌کردند و مکبر مجبور بود پشت سر هم یا الله بگوید و ان الله مع الصابرین. بنده خدا حاج آقا هر ذکر و آیه‌ای بلد بود می‌خواند تا کسی از جماعت محروم نماند

    مکبر هم کوتاهی نکرده، چشم‌هایش را دوخته بود به در تا اگر کسی وارد شد به جای او یا الله بگوید و رکوع را کش بدهد. وقتی برای لحظاتی کسی وارد نشد، ظاهراً بنا به عادت شغلی‌اش (که ظاهراً شاگرد راننده بود) بلند گفت: یاالله… یاالله… یاالله… نبود…؟ حاج آقا بریم

    نمی‌دانم چند نفر توی نماز زدند زیر خنده، ولی بیچاره حاج آقا را دیدم که شانه‌هایش حسابی افتاده بودند به تکان خوردن

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ❇از خاطرات دفاع مقدس❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    بسته جوک زمستونی ۸ دی ۱۳۹۵


    تو خونه ما هیچ سوالی به جواب ختم نمیشه، فقط با یه سوال دیگه جواب داده میشه

    مثلا: مامان اون پیرهن آبی منو ندیدین؟

    مامانم: میخوای بری بیرون؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    با دوس نامزدم رفتم کافه گفت سفارش بده از منو بلامنتو رو انتخاب کردم
    .
    .
    .
    .
    گفت این اسم کافه است یکی دیگه انتخاب کن

    هنوز فکرشو می کنم قلبم تیر میکشه
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یادمه یه دفه تو بازار گم شدم یه مرده گفت: بیا وایسا پیشه من تا مامانت بیاد
    😂

    منم از ترسم به مرده گفتم: آقا تورو خدا مامانم اومد بگو منو دزدیده بودین
    😂😜

    لامصب حاضر بودم ربوده بشم ولی دسته ننم نیفتم چون میگرفت منو مثه گربه میزد که چرا گم شدی ؟؟؟
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    چگونه یک گره محکم و کور ایجاد کنیم؟!؟
    .
    .
    .
    .
    هندزفیری را در جیب خود گذاشته، بایستید و دوباره بنشینید
    حالا هندزفیری را به نیت استفاده کردن، از جیب خود در بیاورید. گره ی کور شما آمادس
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏يه دختره بود تو دبيرستان هر كى ميخواست دوست پسرش رو امتحان كنه از اون كمك ميگرفت
    .
    .
    .
    .
    .
    اونم هر بار مثه دكترا ميومد ميگفت متاسفم دوست پسرتون پا داد

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تو اورژانس پسر بچه ۴ ساله رو آمپول زدند یه ساعت جیغ کشید آخرش داد زد بی ادبااا
    .
    .
    .
    .
    به دختر تزریقاتی گفتم من دایره لغاتم انقدر محدود نیستا، حواست باشه
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏اخر نفهمدم داستان اين پتوها كه بعد حادثه رو كول نجات يافته ها ميندازن چيه
    .
    .
    .
    .
    جايي كه حادثه رخ ميده سرد ميشه؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏هرگز اون معلم اول ابتدایی که میگفت من تو خونتون دوربین دارمو نمیبخشم
    .
    .
    .
    .
    .
    من خودم به داخل لوستر مشکوک بودم وخیلی اوقات با پتو تردد میکردم تو خونه
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏بارون میومد، جگربهه اومده بود تو دانشکده، یکم کیک یزدی دادم بهش
    .
    .
    .
    .
    تو چشماش یک دهنمون رو سرویس کردی کاش یکم آب بدی بره پایین این کوفتی برق میزد
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    بعد از شکست عشقی شلنگ گاز هم که میبینی یادش میوفتی
    .
    .
    .
    .
    که مثلا اونم لاغر و دراز بود
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏کلی فک کردم يه اسم هنری واسه کامران و هومن پیدا کنم که برازندشون باشه
    .
    .
    .
    .
    بلاخره رسیدم به کاهو
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ‏اومدم خونه مشغول شدم به خاروندن جای کش جوراب
    .
    .
    .
    .
    یهو روی دستم یک زخم خشک شده دیدم که آماده کندن شده بود
    خوشبختی پشت خوشبختی لذت پشت لذت
    😂😜

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    مهمترین اتفاق امروز


    khengoolestan_axs

    *~*~*~*~*~*~*~*

    کلافه است
    سرش را به بازویم تکیه می دهد

    میگویم: چرا نمی خوابی جانم؟
    میگوید: کلافه ام ،چند کلمه حرف بزنی خوابم میبرد

    میپرسم: چه بگویم این وقت شب؟

    میگوید: چه می دانم… مثلا از مهمترین اتفاق امروز بگو

    پیشانی و چشمانش را میبوسم و میگویم: این هم مهمترین اتفاق امروز

    لبخند میزند
    دستم را میان دستانش میگیرد
    چشمان اش را میبندد و به خواب میرود

    از آن گوشه ی پنجره، نور ماه روی صورت اش افتاده
    در تاریکی مینشینم و سیر نگاهش میکنم
    دست میکشم روی ابروهایش
    در خوابی عمیق است
    کلافگی اش بوسه بود که رفع شد الحمدلله

    *~*~*~*~*~*~*~*

    ❇علی سلطانی❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    مردها


    khengoolestan_axs

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    مردها اتفاقا اصلا پیچیده نیستند
    با چیزهای کوچکی شاد میشوند

    مثلا اینکه آدرس رستوران های شیک را بدانند تا عشقشان را ببرند
    یا گوشی مورد علاقه ی دخترشان را بخرند

    مردها پدر که شوند حاضرند  غرور مردانه شان را بشکنند برای یک لحظه خوشحالی فرزندشان، چیز زیادی هم نمی خواهند از زندگی. همینکه در خانه شان بوی قرمه سبزی بپیچد، یا نزدیک عید بعد از خرید برای خانواده شان یک جفت کفش برای خودشان بخرند

    گاهی فقط دلشان بچگی میخواهد و بوی روسری مادرشان

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    ❇سحر رستگار❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    بسته جوک زمستونی ۷ دی ۱۳۹۵


    یکی از نوستالژیایه ما دهه شصتیا وقتی بود که مدرسه میگفت فردا پول بیارید
    😂😜
    .
    .
    .
    .
    لامصب خونمون میشد مثه غزه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    به خسیسه میگن بیا خون بده
    .
    .
    .
    .
    .
    میگه والا خودمم کم دارم نمیدونم منو تا خونه میرسونه یا نه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    تو پاساژای کیش اونقدر داف ریخته که روی تک تک مغازه هاش زدن اوووف
    .
    .
    .
    فقط درصداش فرق میکنه

    یکی پنجاه درصد اوف

    یکی هفتاد درصد اوف
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    دختره عکسشو گذاشته
    😂
    رفیقش کامنت گذاشته خوشگله
    😂
    اینم زده چشات خوشگل میبینه
    😂

    بعد من زیرش کامنت گذاشتم: آره بنظر منم مشکل از چشاشه
    😂😜

    بعد از چند ثانیه : بلاک شدم
    ☹️☹️😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پی ام دادن پسرا

    سالار: نوید سیکس پک ات عالی شده قهرمانیتم تبریک میگم تو فیتنس

    نوید: نوکرم دادا
    .
    .
    .
    .
    حالا پی ام دخترا

    مائده :مریم لاکت چه خوجل شده آجی
    😂😜❤😂😁😂

    مریم: مرسی عجقم
    😂😁😂😂😜
    الهی من دورت بگردم سیسی جونم
    😂✌😂😁😂😂❤😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂
    با اون لبای نازت
    😂😁😂
    دلم برات تنگ شده
    😂
    بیا بغلم
    😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂⭐⛄☔☁⛅😂😁😂☀⚡😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂😂😁😂⛺😂⛺😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    جناب سندی در یکی از شاهکارهایشان می فرمایند: آی موخرمایی، چشم عسلی، دختر اهوازی
    .
    .
    .
    .
    سپس در انتهای این بند میفرمایند: تموم هستی ام کردم فدایت، فدای اون دو چشمون سیاهت

    حال به نظر شما کدام گزینه صحیح است؟

    ایشان دو دوست دختر با رنگ چشم های عسلی و سیاه داشته و در میان شعر گفتن این دو را باهم قاطی نموده اند

    خواسته یک تیر و دو نشان بزنه

    طرف در حین شعر لنز مشکی گذاشته

    ایشان به حدی از عرفان رسیده اند که برای ما قابل درک نیست
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    انســـانهای ضعیف انتقام میگیرند، انســـانهای قوی میبخشند، و انســــانهای باهوش نادیده میگیرند
    .
    .
    .
    .
    .
    منم که فحـــش میدم
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    قبلا میپرسیدن : مژه خودته؟ یا ناخن خودته؟
    .
    .
    .
    .
    الان میپرسن: گونه های خودته؟ دماغت عملیه یا مال خودته؟
    .
    .
    .
    .
    کم کم میپرسن: خودتی؟
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍ: ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻏﺰﻝ ﺟﻮﻥ
    😂
    ﻏﺰﻝ: ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺵ ﻋﺰﯾﺰﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﺩﺭﺳﺖ میشه
    😂
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺴﺮﺍ: دهنم آسفالت شده اصغر؛ بُریدم؛ میخوام خود کشی کنم
    😂

    ﺍصغر: ﺑﻪ درک! به بابات بگو ناهار جوجه کباب بده
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻭ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ
    OK harjoor rahati

    ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺴﻪ
    😂

    OK eshkal nadare

    ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺴﻪ
    😂
    OK bashe

    ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺴﻪ
    😂

    OK be karet beres

    ﺩﻫﻨﺖ ﺳﺮﻭﯾﺴﻪ
    😂

    ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭﯼ ﻛﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﻣﯿﻜﻨﯿﺪ اوکی ﺧﯿﻠﯽ ﻛﻠﻤﻪ ﯼ ﺧﻄﺮﻧﺎﻛﯿﻪ
    😂
    ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺪﯾﺪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﮔﻔﺖ اوکی ﺳﺮﯾﻊ ﻓﺮﺍﺭ ﻛﻨﯿﺪ
    😂😁😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    طرف ۳۵ ساله آمستردام زندگی میکنه، میگه: ما ایرانی هستیم، عید ما نوروزه
    😂
    .
    .
    .
    .
    اونوقت غلامرضا ۳۵ ساله از ساوجبلاغ دهن ما رو سرویس کرده اینقد هپی نیو یر میفرسته وکیریسمس روتبریک میگه
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پسردایی ۶ سالم ازکلاس زبان اومد رفت دستشویی😂
    .
    .
    .
    .
    بعدچنددقیقه میگم چیکارمیکنی اون تو ؟
    .
    .
    .
    .
    میگه
    i am reading
    😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    پارسال شب کریسمس دعا کردم بابا نوئل واسم ایکس باکس بیاره
    😂
    .
    .
    .
    .
    صب بیدار شدم دیدم یه کیلو زرشک گذاشته، روش نوشته: یاد بگیر کریسمس به شما ایرانیا ربطی نداره
    ️😂😜

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    من‌سر امتحان یه پا شاخی هستم ‌برا خودم
    سوالا رو
    seen
    میکنم
    ولی جواب نمیدم
    .
    .
    .
    .
    هه چاقال
    😂 😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    آقای مجری: چه کمکی به کاهش آلودگی هوا کردی؟
    .
    .
    .
    .
    فامیل دور: ما نه کارخونه داریم نه تولیدی نه ماشین، همین که بدبختیم خودش بیشترین کمکه
    😂

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    قرص ضد استرس خوردم عوارض جانبيش نوشته حالت تهوع، تارى ديد، سرگيجه،وزوز گوش، كاهش فشار خون
    .
    .
    .
    .
    الان استرس گرفتم حالت تهوع و تارى ديد و … بگيرم
    😂😜

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    ادم های صفر و صد


    *~~~~~~~~*

    باید مراقب آدم های صفروصدِ اطرافمان باشیم. همان هایی که گاهی از شدت خوب بودنشان غرق در لذت می شویم و از داشتنشان به خود می بالیم

    همان هایی که تمامشان را برايمان می گذارند

    باید حواسمان را جمع کنیم و آگاه باشیم که آن ها حد وسطی نمی شناسند

    به همان اندازه که خوبند، به همان اندازه هم می توانند خشن و بی رحم باشند
    فقط کافی ست کمی قدرنشناسی ببینند
    به سادگی می روند و پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند
    آن وقت ما می مانیم و یک جای خالی که دیگر پر نخواهد شد، مگر با یک آدمِ صفر و صدیِ دیگر

    *~~~~~~~~*

    ❇شیما سبحانی❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    شربت


    —————–**–

    ملا تصادف کرد و بیهوش روی زمین افتاد. یکی گفت: به او کمی آب بدهید تا به هوش بیاید

    ملا که روی زمین افتاده بود چشمهایش را باز کرد و گفت: شربت مرا زودتر به هوش می آورد

    —————–**–

    ❇ملانصرالدین❇

    قیز قیز
     

    7 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دسته‌بندی نشده

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    ***
    ... یه وقتایی

    یه وقتایی آدم اونقدر تنهاست که

    آرزو داره یکی صداش کنه... حتی ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    از بزرگى پرسیدند
    اینهمه دعا کردی،چه بدست ...

    user_send_photo_psot

    دوستان یه سری تغییرات اضاف کردم به سایت که الان براتون میگم

    یکی اینکه اتاق فکر ...

    user_send_photo_psot

    یا زیاد کتاب بخونین
    یا اصلا نخونین
    کسایی که چند تا کتاب محدود خوندن
    به ...

    user_send_photo_psot

    ‏عروسی یه آشنایی هستش بابام جو گیر

    شد کلی نقل ریخت تو جیبش که بریزه

    رو دوماد یه ...

    user_send_photo_psot

    ****►◄►◄****

    به نام خدا

    سلام
    خوبید؟
    امیدوارم اگه ناراحتی خوب بشی و اگه شادی ...

    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*

    تمام دلخوشی اش بود... همدم روزها و شب هایش... یک رادیوی قدیمی کوچک ...

    user_send_photo_psot
    user_send_photo_psot

    ^^^^^*^^^^^
    به من که رسیدی
    پیاده شدی
    نشستی
    راه رفتی
    خانه ساختی
    من چشم بستم
    تا غیر ...

    user_send_photo_psot

    سلام تموم برو بچ خنگولستان ؛ آبجیام و داداشام

    ان شا الله که سره حال و سره کیف و ...

    user_send_photo_psot

    مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟
    خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    در قطار زندگـــــــے
    مواظب خودت باش

    روز گاریـــــــست که ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    مادر عادت داشت همه کارهای روزانه اش را یادداشت کند
    چیزهایی ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .