ملا نصر الدین به خانه مرد ثروتمندی رفت تا برای فقرا صدقه ای از او بگیرد… کلفت پیری در را باز کرد
ملا گفت: بگو ملا نصر الدین آمده تا برای فقرا صدقه جمع کند
کلفت به داخل خانه رفت و چند دقیقه بعد برگشت: اربابم در خانه نیست
ملا: پس با این که به فقرا کمک نمی کند، توصیه ای برایش دارم: به او بگو دفعه بعدکه در خانه نیست سرش را پشت پنجره جا نگذارد، آدم فکر می کند دارد دروغ می گوید
هر چه میخواهد دل تنگت بگو