*♥♥♥♥*♥♥♥♥*

وقتی پیر شدم شاید الزایمر بگیرم
بشینم و زل بزنم به عکسهای یادگاری قدیمی
گاهی در ذهنم دنبال رد پایی از او بگیرم که گذر زمان از حافظه ام پاکشان خواهد کرد

شاید او یک روز اتفاقی تلفن را بردارد و به من زنگ بزند و دنبال پیرزنی با موهای سپیدو چشمانی مزین به عینک درشت بگردد و من در جوابش لبخند بزنم

صدایش برایم اشنا باشد و فکر کنم او مثلا پسرم میباشد و یادم نیاید ک همان همسر رویاهای بر باد رفته ی من است که به خاطرش موهایم سپید شد و چشمانم در انتظارش کم سو

پیرزن که شوم شاید الزایمر بتواند بهترین بهانه ام باشد برای اینکه شماره های اشتباه را به بهانه ی اینکه او پشت خط باشد بگیرم

*♥♥♥♥*♥♥♥♥*