فهرست مطالب
  • نوشته های اندرویدی (2,526)
  • دفتر شـعـــر (1,222)
  • دلنوشته (1,035)
  • متن زیبا (934)
  • عاشخونه ها (879)
  • انرژی مثبت (849)
  • داستانکهای زیبا (542)
  • متفرقه (303)
  • روانشناسی (265)
  • یک ذره کتاب (249)
  • پست های سریالی (249)
  • عکس و مکث (245)
  • بسته جوکها (212)
  • پیام های اوسا (164)
  • یادمون باشه (131)
  • سخنان بزرگان (129)
  • خاطره ها (125)
  • جملکس (118)
  • نهج البلاغه (117)
  • سرگرمی (98)
  • طالع بینی (86)
  • جوک های تابستون 96 (86)
  • آیا میدانید (86)
  • ترانه خونه (85)
  • داستانک های شیخ و مریدان (84)
  • داستان های دینی (77)
  • پیامک تبریک (74)
  • متن سلامتی (64)
  • خندانکس (58)
  • چیستان (57)
  • پیام تسلیت (57)
  • جوک های بهار 95 (57)
  • جوک های تابستان 94 (56)
  • نقاشی های ارسالی (51)
  • مطالب علمی (50)
  • بهلول (47)
  • جوک های تابستان 95 (46)
  • جوک بهمن 93 (41)
  • جوک های بهار 96 (41)
  • جوک های زمستان 94 (40)
  • جوک های آذر 93 (39)
  • خبرنامه (39)
  • دیالوگ های ماندگار (38)
  • داستان های ترسناک (35)
  • جوک های بهار 97 (35)
  • حدیث (34)
  • ساختاری (34)
  • چُس ناله (34)
  • جوک های بهار 94 (32)
  • جوک های زمستان 95 (32)
  • پــیامــک (30)
  • اموزش (30)
  • شرت و پرت (28)
  • ملا نصرالدین (25)
  • زنگ سلامت (19)
  • جوک های پاییز 95 (18)
  • جوک های زمستون 97 (17)
  • جوک های بهار 98 (17)
  • داستان کوتاه علمی (16)
  • جوک های پاییز 96 (16)
  • جوک های پاییز 98 (16)
  • زندگی نامه بزرگان (15)
  • دروصف محرم (15)
  • تست های روانشناسی (13)
  • جوک های پاییز 94 (13)
  • دهه شصتیا (13)
  • جوک های بهار 99 (13)
  • جوک های پاییز 97 (12)
  • جوک های زمستان 98 (12)
  • کامنتکس (10)
  • آموزش (10)
  • جوک اسفند 93 (9)
  • نرم افزار ساخت بوت (8)
  • جوک های تابستان 97 (8)
  • جوک های آبان 93 (7)
  • نبرد ها (7)
  • جوک های زمستان 96 (7)
  • گالری (6)
  • خبرنامه ی کلش آف کلن (6)
  • جوک های تابستان 98 (6)
  • داستان های مولانا (5)
  • نرم افزار های متفرقه نیمباز (5)
  • جوک های دی 93 (5)
  • کارگاه داستان نویسی (5)
  • جدا کننده ها (4)
  • نرم افزار ها (4)
  • داستان های تصویری (4)
  • فیلمنامه های طنز و خنده دار (3)
  • آموزش روباتیک (3)
  • بیس های پیشنهادی (3)
  • مپ های عجیب غریب (3)
  • آشپزی (3)
  • نرم افزار تبلیغ در روم (2)
  • نرم افزارهای فلود (2)
  • آموزش کلش آف کلنس (2)
  • مپ های مخصوص کاربران (2)
  • قوانین اتحاد (1)
  • توون هال 7 (1)
  • توون هال 8 (1)
  • توون هال 9 (1)
  • توون هال 10 (1)
  • جوک پاییز97 (1)
  • جوک های تابستان 99 (1)
  • اپ اندروید

    Tag Archives: دمت گرم

    دفترچه خاطرات | دردسر های عید


    سهلاااااام بر خنگولستانیا
    چطورید یا بهترید ؟؟

    ببخشید دیر به دیر میشه ،این نوشتن خاطرات
    ولی کم و بیش سعی میکنم هر وقتی تونستم بنویسم

    خببببب میخوام این سری خاطرات رو اختصاص بدم به خاطرات دوران عید

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    عاقا من ازون بچگی قیافم یه جوری بود که
    این کره خرا و بچه های فامیل هی با خودشون میگفتن
    ایول چه حالی میده با لگد بزنیم توش شکمش

    *palid* *palid*

    اصن نمیدونم چه رازی داره ولی لامصبا همش در حال بالا رفتن از سر و کله ی منن

    حالا لگد زدن و بالا رفتن از سرو کله ی من به یه کنار

    *moteafesam* *moteafesam*

    کره خرا پاشون میره تو ظرف میوه و آجیل میوه و آجیلا پخش و پلا میشه و از جلوم بر میدارن

    *bi asab* *bi asab*

    یبار از اول عید دیدنی قفل کرده بودم روی پرتغالی که بر داشته بودم که بخورمش

    این کره خرا هی اذیت میکردن

    آخرم پای یکشون رفت رو پرتغال ریده شد تو پرتغال ، منم اعصابم خورد شد بجا پرتغال بچهه رو گاز گرفتم

    بعد بخاطر همین هوچ وقت منو جز بزرگترا حسابم نمیکردن

    با بیست و پنج سال سن هی مگفتن پاشو برو با بچه ها بازی کن

    خیلی راهکارا امتحان کردما

    *gerye* *gerye_kharaki*

    که این بچه مچه ها نیان سمت من

    مثلن سیبیل میزاشتم و همش تو حالت اخم بهشون نگاه میکردم

    البته یکمی جواب میداد

    مثلن یبار رفته بودیم عید دیدنی شیش هفت تا بچه قد و نیم قد بود تو اون خونه

    تا رفتم تو خونه
    قیافه خودمو اخمالو کردم و با یه مشت سیبیلم که داشتم هی چپ چپ نگاه بچه ها میکردم که یعنی نیاید سمت من میزنمتون

    *bi asab* *righo_ha*

    اینام یکمی اولش ازم حساب بردن

    صاف اومدن نشستن جلوی من هر شیش هفت نفریشون

    هی نگاه من میکردن

    بازیه مرگ و زندگی بود اگه نیشم باز میشد دهنمو سرویس میکردن
    منم همیطوری اخمالو هی نگاشون میکردم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    اولین حرکت تروریستی که زدن این بود که هی همیجوری که جلوی من نشسته بودن جلوی من ، منم با اخم هی نگاشون میکردم

    هی ادا اطفار در میوردن ، شکلکای خنده دار برام در میوردن

    *mamagh* *are_are* *palid* *mig_mig*

    منم کنج لبامو گاز گرفته بودم که اخمم باز نشه و حمله نکنن بم

    *bi asab* *righo_ha*

    کره خرا چقدرم مسخره میشدن با این قیافه های اخمخشون

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    یعنی باکسنم پاره شد تا خودمو نگه میداشتم نخندم

    حرکت تروریستی بعدیشون این بود که همیجوری که داشتم اخمالو نگاشون میکردم یه سیب پرت کردن تو خشتکم
    باز با هر بدبختی که بود خودمو سفت گرفتم که نیشم باز نشه

    *khaak* *khande_dokhtar*

    و در آخرین مرحله

    کره خرا دور هم جمع شدن شروع کردن پچ پچ کردن بعد از بینشون

    یکی ازین کره خرا رفت تو حالت سجده حالت سجده

    :khak: :khak:

    و یواش یواش ، دنده عقب دنده عقب اومد کونشو چسبوند به من چوسید

    *fosh* *fosh*

    بعدم یواش یواش جلو جلویی دور شد رفت دوباره پیش کره خرای دیگه

    گفت بچه ها انجام شد

    *ieneh* *ieneh*

    خداییش دیگه نمیشد نخندم ، تا نیشم باز شد

    یهو انگار خیلی خوشحال شدن و گفتن هورا حمله

    و دهنمو سرویس کردن

    خدا نسیبتون نکنه ازین جونورای دوپا

    *help* *help*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    وقتایی هم که مهمون برامون میومد و مثل یه روزایی که یه روز از عید رو همه رو دعوت میکردیم برای مهمونی

    خونمون پره بچه های قد و نیم قد میشد

    بعد که جیغ و داد و سر و صدا زیاد میشد
    ننم میگفت

    اصخخخخخرررررر بیا برو این بچه ها رو سرگرم کن تو اتاقت

    *asabani* *asabani*

    منم میبردمشون تو اتاق باشون جن بازی میکردم
    میرفتم شطرنجو میوردم و مهره ی اسب رو میزاشتم وسط صفحه شطرنج

    چراغا رو هم خاموش میکردم
    میگفتم بچه ها بیاید میخوام براتون جن احضار کنم
    اینام کنار هم دیگه دایره ایی دراز میکشیدن و دستشون رو میزاشتن زیر چونه اشون

    *esteres* *esteres*

    منم رو به روشون داراز میکشیدم و نور مینداختم زیر صورتم که قیافم ترسناک تر بشه

    *pishnahad_kasif* *pishnahad_kasif*

    و شروع میکردم وِرد و جادوی الکی خوندن
    و صداهای عجیب غریب از خودم در اوردن و شلوغ کردن
    که مثلن جن باهام ارتباط بر قرار کرده

    *esteres* *esteres*

    اینام ساکت میشدن و خوب نگاه من میکردن
    یبار بعده شام داشتم سر گرمشون میکردم
    شکمم هم پره باد بود

    :khak: *khaak*

    همیجوری که جلوشون دراز کشیده بودم گفتم بچه ها احساس میکنم جن پشت سره منه
    بعدم زااارت گوزیدم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    گفتم وااااااییییی داره باتون حرف میزنه

    بعد یکی ازین برمجه ها گفت

    حرف نزد که گوزید

    *bi_chare* *tafakor*

    بعد من گفتم نههههههه جن ها اینطوری حرف میزنن و نا مفهومه

    *sheikh* *sheikh*

    بعد بوی لاش بلند شد تو اتاق

    دوباره یکی از این اخمخا گفت

    بوی گوز میاد

    *fuhsh* *fuhsh*

    تو گوزیدی مارو گول زدی

    بعدم یهو همه شلوغ کردن و جیغ و داد

    بعد یکیشون گفت اصخر الان جنه کجاس ؟؟

    *Aya* *Aya*

    اون یکی گفت رفته تو کون اصخر
    حرف که میزنه اصخر میگوزه

    *khaak* *khaak*

    بعد یهو همه خر شدن میخواستن کونمو پاره کنن که جن رو بکشن بیرون

    و من خودمو تسلیم کردم

    *gerye* *odafez*

    و گفتم گوزیدم گوزیدم گوزیدم جن نبود

    بعدم کثافتا رفتن به همه گفتن که گوزیدم

    همانا بد جانورانی هستند هر چی بزرگ تر میشن خر تر میشن

    *righo_ha* *bi asab*

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    خب حالا که بحث جن و ترس شد بیاید یه خاطره خنده دار از جن براتون بگم

    آقا یبار نصف شد ساعتای سه و چهار شب بود

    تاریک تاریک ، ساکته ساکت

    بعد داشتم با لب تاب دنبال یه فیلم طنز توی آپارات میگشتم

    اینترنتم خیلی ضعیف بود دیدم فیلمو پخش نمیکنه

    اومدم رفتم با گوشیم شروع کردن پیام دادن و سرم گرم شد به گوشی

    بعد این لبتاب من خیلی یواش یواش شروع کرد به دانلود اون فیلمه

    خلاصه همه جا ساکته ساکت بود

    منم اصن حواسم به لب تاب نبود و درشو بسته بودم ولی همچنان در حال دانلود فیلمه بود

    یهو همچین صدایی اومد

    download ◄

    دفعه اول که گفت همّت ، بدنم یخ کرد و موهام کامل از ترس سیخ شدن ، حسابی ترسیدم
    همیطوری گوشامو تیز کردم ببینم درست شنیدم یا نه

    یهو دوباره گفت همت جان داشتم سکته میکردم ، فکر میکردم جنی چیزی تو خونه اس حسابی سنگ کوب کرده بودم نصف پشمام ریخت
    و داشتم سکته میکردم

    یه یهو این همّته خاک بر سر گفت بععععععلهههه

    نصفه دیگه پشمامم ریخت ؛ یعنی کامل ریدم به خودم

    بعد چون خیلی مسخره گفت بعله فهمیدم لبتابم فیلمه رو یواش یواش دانلود میکرده و پخشش میکرده

    خیلی ترسناک بود تا توی شرایطش نباشید متوجه نمیشید چی میگم

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    **♥** دلاتون شاد و لباتون خندون *ghalb_sorati*

    لیست خاطرات ◄

    شیخ المریض
     

    5 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    دفترچه خاطرات | دانشجو


    به نظر من یکی از بهترین دوران زندگی آدم ها دوران دانشجوییشونه

    مخصوصا اگه دوران دانشجویی خوابگاهی باشید

    که سر تا سر خاطره و یادگاری حساب میشه

    یه چند تا خاطره براتون میگم ان شا الله که به اندازه کافی خنده دار باشه

    ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪ ♪ ♫ ♪ ♫ ♪

    روزای اولی که میاید تو خوابگاه خیلی همه با کلاسن و با هم رو در بایسی دارند

    *modir* *modir*

    ما اولین باری که رفتم خوابگاه برای دوران کاردانی بود تو شهر همدان

    بعد خیلی با کلاس بودیم و اینا

    یه بچه تهرونی داشتیم اسمش بابک بود ، خیلی لارج بود

    هی اسم بچه ها رو صدا میزد

    *dali* *dali*

    بعد وقتی یارو برمیگشت نگاش میکرد ، بلند میگوزید

    مثلن ساعت دو نصفه شب همه خوابیم

    یهو میدیدی میگفت شیخ شیخ

    میگفتم هان ؟؟ چته نصف شبی ؟؟

    بعد قاااااااررررررپ میگوزید و زرت و زرت میخندید

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    بعده یکمی که گذشت منم هم پاش میومدم

    *sheikh* *sheikh*

    غیر من و اون یکی دیگه از بچه ها معروف بود به حمید نکبتی

    فامیلش حکمتی بود بسکه این بچه چرک کثیف بود بش میگفتیم حمید نکبتی

    بعد این کلن یه جفت جوراب بیشتر نداشت

    :khak: :khak:

    بعد اصن اینو نمیشست

    یعنی از کلاس که میومد انگاری بن لادن تو اتاق شمیایی ریده

    اینقدر بو میومد لامصب هممون شیمیایی میشدیم ، هنوز بوی جوراباش توی مخمه

    :khak: :khak:

    بعد این اوایلش اصن نمیگوزید

    هی این بابک اذیتش کرد

    *amo_barghi* *amo_barghi*

    هی میگفت حمید بعد گوزید

    هی میگفت حمید هی گوزید

    بعد یه شب نصفه شب دیدم این حمید بلند شد

    *Aya* *Aya*

    رفت پیش تخت بابک

    باستنشو گذاشت دره گوش بابک

    بعد میخواست بگه بابک و بعد بگوزه

    خودش خندش گرفته بود هم میخندید و هم گوزید

    بعد اینقدره خنده بش فشار اورده بود

    نزدیک بود برینه تو گوش بابک

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    خلاصه دوران کاردانیمون تموم شد

    من دانشگاه در اومدم بیرجند

    بعد دوباره ترم اول همه با کلاس بودن و نمیشد گوزید

    *modir* *modir*

    بعد من دیدم اینطوری که فایده نداره

    دراز کشیدم وسط اتاق شکممو دادم بیرون

    بعد یکی از بچه ها داشت رد میشد

    *soot* *soot*

    گفتم سلمان سلمان یواش شکم منو فشار بده قلنج کرده

    تا فشار داد براش گوزیدم

    *amo_barghi* *amo_barghi*

    بعد دیگه رومون به هم باز شد

    ترم چهار دیگه اصن همیطوری راه میرفتی برات میگوزیدن

    خورد و خوراک و تغذیه ی دانشجو ها بیشتر اوقات خوب نیست

    :khak: :khak:

    ترم چهار تو اتاق کرمونی ها بودم که معروف بود به اتاق اخمخا

    شام رو که خورده بودیم

    من رو تختم دراز بودم

    یکمی خودمو تکون تکون دادم سه چهار بار پشت سره هم براشون گوزیدم که اول کار باعث تشویق حضار شد

    بعد یه حاجی گوزو هم داشتیم اونم تحت تاثیر قرار گرفت و پشت بنده من اونم چند باری گوزید

    بوی سگ مرده توی اتاق بلند شد

    یکی از هم اتاقیامون معروف بود به متی کرمونی

    بلند شد گفت ای بابا شورشو در اوردید دیگه رفت دره اتاقو باز کرد که هوا عوض بشه

    *fosh* *fosh*

    خودشم از اتاق رفت بیرون

    بعد ده بیست ثانیه دیدم استرس از قیافش داره میریزه

    تو این مایه

    گفت وای مسئول خوابگاه داره میاد

    مسئول خوابگاه همیشه تا میومد ، یه راست میومد تو اتاق ما

    :khak: :khak:

    همیشه و همیشه اولین جایی که میومد اتاق ما بود

    حالا اتاق ما بسکه گوزیده بودیم انگاری توش ابوبکر بغدادی ریده بود

    بعد شروع کردیم هر کسی یه کاری کردن

    یکی پنجره ها رو باز میکرد

    اون یکی اسپری میزد

    منم حوله ام رو گرفتمون وسط اتاق هی تکون میدادمو با حولم میرقصیدم و و حول کرده بودم و میگوزیدم

    *belgheis* *belgheis*

    بعد اینا هی چششون به منو حوله میوفتاد بیشتر خندشون میگرفت

    بعد تقریبا یه دقیقه بکوب تلاش میکردیم که بو از اتاق بره بیرون

    یهو این مسئول خوابگاه اومد تو اتاقمون

    من کف اتاق دیگه ولو شده بودم
    از خستگی

    بعد من چشمم خورد به قیافه این متی کرمونی
    وایساده بود بقل مسئول خوابگاه هی بو میکشید ببینه بو میاد یا نه ؟؟

    من اصن اون صحنه رو که دیدم هموطوری که ولو شده بودم از خنده مُردم و به زور نفس میکشیدم

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    بعد هی این مسئول خوابگاه میگفت چی شده آقای پیرزاد

    من ریسه میرفتم از خنده

    بعد این اخمخای دیگه چشمشون خورده به من اونام هی میخندیدن
    نمیتونستن جلو خندشونو بگیرن

    *vakh_vakh* *vakh_vakh*

    بعد این متی کرمونی گفت هیچی گفت هیچی آقای فلانی ، یه جوک تعریف کردیم داریم به اون میخندیم

    بعد گفت خو جوکشو بگید همه بخندیم

    این متی کرمونی گفت احساس میکنم فراموش کردم چه جوکی گفتن

    بعد یارو دید داریم جون میدیم از خنده ی زیادی گفت باشه بابا من رفتم

    نفس بکشید

    *LoL* *LoL*

    ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦

    یکمی طولانی میشه ولی این خاطره رو هم گوش کنید

    تو مقطع لیسانس جمعه ها برامون استخر رایگان بود

    میرفتیم استخر

    *modir* *modir*

    بعد شلوغه شلوغ میشد

    من یکمی شنا بلد بودم

    ولی پیش بچه ها بودم وسط استخر تا شنا بشون یاد بدم

    بعد یه همکلاسیام

    اسمش مجتبی بود

    ما بش میگفتیم اراکیه کثیف

    بچه اراک بود ولی خیلی اب زیره کاه بود بود

    بعد من تو آب بودم اون لب استخر میخواست بپره داخل آب توی عمیق

    بش گفتم اراکی شنا بلدی ؟؟

    *modir* *modir*

    گفت اره بابا برو کنار

    بعد پرید تو آب کتفش از جا در اومد

    اومد بالا گفت وای نه نه دارم غرق میشم

    سریع رفتم زیر بقلشو گرفتم بردمش دمه دیوار استخر

    به این یارو غریق نجاته گفتم اوسا بیا اینو بکش بالا کتفش در اومده

    بعد با دو سه تا از بچه ها درش اوردیم از توی آب

    بعد دیدم همه دارند نگاه به من میکنن

    *moteafesam* *moteafesam*

    هی خودمو زدم به اون راه که من باش نمیرم ولی هیشکی دیدم نمیخواد بره باش

    گفتم خیلی نامردید کثافتا ریدم تو استخری که من توش نباشم

    *fosh* *fosh*

    سریع لباس پوشیدم با امبولانس رفتیم بیمارستان

    این رفیقم مدلش اینطوری بود

    کتفش چند باری در اومده بوده فبرا جا انداختنش باید بیهوشش میکردن

    دکتری که مخصوص این کار بود نمیدونم اورتوپد بش میگن چی بش میگن نبودش
    گفتن باید صبر کنی تا فردا

    مام گفتیم خو اشکالی نداره

    منم پریدم یه لباس بیمارا رو کردم تو تنم و گرفتم رو تخت بقلیش خوابیدم

    *khab* *khab*

    ساعت دو و سه بود

    دیدم صدا ناله میاد ، همیطوری قل خوردم گفتم اراکی کم زر زر کن بزا بگیرم بکپم

    بعد دوباره قر خوردم اونطرف

    *righo_ha* *righo_ha*

    دفعه بعدی دوباره ناله ناله کرد محلش ندادم دمپایشو پرت کرد سمت من گفت احمق برو بگو من خیلی درد دارم دارم میمیرم

    گفتم باشه

    *montazer* *montazer*

    بعد رفتم پیش یه خانم پرستاره

    *akheish* *akheish*

    گفتم سلام خانم دکتر من این رفیقم کتفش در اومده خیلی درد داره یه چیزی بم بدید بش بدم بخوره

    بعد رفت یه دونه شیافت اورد داد به من

    بعد من اسم شیافت رو شنیده بودم ولی نمیدونستم چه شکلیه ،اینم نگفت که این شیافته

    دادش به من گفت هر وقتی درد داشت بش بزن

    *ieneh* *ieneh*

    گفتم حله ، ررفتم یه لیوان یبار مصرف پر کردم که برم شیافت رو بخوره

    دید دارم لیوان آب میبرم گفت شیافته ها زدنیه باید بش بزنی

    *eva_khake_alam* *eva_khake_alam*

    بعد تازه دوهزاریم افتاد که اع شیافت که میگن اینه

    برا اینکه ضایع نشم لیوانی که داشتم میبردمو خوردم بعد یبار دیگه پزش کردم تا وسط راه اوردم دوباره اونم خوردم که فکر کنه مدلمه

    عاقا چشمتون روز بد نبینه

    شیافته که به من داد جلدش آلمینیومی بود

    بعد من گفتم حتما قراره بره تو باکسنه رفیقم باید با این المینیومه بره

    :khak: :khak:

    خلاصه

    رفتم تو اتاق دیدم هی ناله میکنه

    گفتم بچرخ اونطرف ببینم

    چراقام خاموش بود

    چراغ قوه گوشیو روشن کردم گذاشتم گوشیمو تو دهنم

    شلوارشو کشیدم پایین نیم ساعت میخندیدم



    ツ نمایش کامل ツ

    شیخ المریض
     

    6 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    خاطره ها

    ته شعر


    فقط کسایی که آهنگ صدامو داری از آرمین رو گوش دادن بخونن..

    .

    .

    .

    .

    .

    .

    متن آهنگ جدیــــــــــــــــــــد آرمین :)) خطاب به استاد :

    ﺍﺳـــﺘﺎﺩ!

    ﺻﺪﺍﻣﻮ ﺩﺍﺭﯼ؟

    ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺖ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺣﺘﯽ ﻣﻦ ….

    ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﻋﻤﺖ …

    یه خرده ﮐﺎﺭﯼ …

    نُه دادی!

    ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﯽ …

    ﺗﺮﻡ ﺁﺧﺮﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺗﺮﻡ ﻧﯿﺲ ﺍﻭﻥ ﺣﺴﯽ

    ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﺮﻡ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺴﺖ …

    ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ اولش ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭﺱ ..

    ﺭﻭ ﻫﻤﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ ﻫﺎﻡ , ﺑﺴﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﺸﺎﺗﻮ ؟

    ﻫﯿﺲ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﮕﻮ ﻓﻘﻂ ﺑﺒﺮ ﺻﺪﺍﺗﻮ !

    ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺩﭘﺮﺳﻢ !

    ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﺣﺴﻢ !

    ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﮐﻞ ﻭﺍﺣﺪﺍﻡ ﺑﻪ 30 ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻦ

    محسن
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    دفتر شـعـــر

    پیام تسلیت …


    تسلیت

    ﺧﺘﻢ ﺭُﺳُﻞ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺟﻨﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺳﻔﺮ
    ﺟﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺳﻔﺮ
    ﺭﯾﺰﯾﺪ ﺧﻮﻥ ﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﺻﻔﺮ
    ﮐﺰ ﭘﯿﮑﺮ ﻭﺟﻮﺩ، ﺭﻭﺍﻥ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺳﻔﺮ
    ﺭﺣﻠﺖ ﻧﺒﯽ ﺭﺣﻤﺖ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﺩ.

    :'( :'( :'(

    ﺭﻭﺯ ﺭﻧﺞ ﻭ ﻣﺤﻦ ﺍﺳﺖ، ﺭﺧﺖ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺍﺳﺖ
    ﻫﻤﮕﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻋﺰﺍﯼ ﺣﺴﻦ ﺍﺳﺖ
    ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺟﺰﺍ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ
    ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﺩﺭ ﻭﻃﻨﺶ ﻣﺜﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﻈﻠﻮﻡ ﺍﺳﺖ
    ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﺮﯾﻢ ﺁﻝ ﻃﺎﻫﺎ ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﺩ.

    :'( :'( :'(

    ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺍﺯ ﺯﻫﺮ ﻣﺄﻣﻮﻥ، ﭘﺎﺭﻩ ﺷﺪ ﻗﻠﺐ ﺭﺿﺎ
    ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺣﺠﺮﮤ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﻪ، ﻣﯽﺯﺩ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎ
    ﮔﻪ، ﺟﻮﺍﺩﺵ ﺭﺍ، ﮔﻬﯽ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ، ﺭﺍ ﻣﯽﺯﺩ
    ﺻﺪﺍ
    ﺩﺍﻍ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﻣﺤﺸﺮ، ﺑﺮ ﺩﻝ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻣﺎﺳﺖ
    ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ .ﺗﺴﻠﯿﺖ ﺑﺎﺩ

    قیز قیز
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پــیامــک | پیام تسلیت

    ضد پسرهههه


    مرد =ﺧﻮﺍﺏ+ﺧﻮﺭﺍﮎ+ﮐﺎﺭ+ﺩﺭﺁﻣﺪ
    ﺍﻻﻍ=ﺧﻮﺍﺏ+ﺧﻮﺭﺍﮎ+ﮐﺎﺭ

    ﭘﺲ:
    ﻣﺮﺩ=ﺍﻻﻍ+ﺩﺭﺁﻣﺪ
    ﺩﺭﻧﺘﯿﺠﻪ:

    ﻣﺮﺩ-ﺩﺭﺁﻣﺪ=ﺍﻻﻍ

    ****

    ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺍﯾﺪﻩ ﺍﻝ
    error
    404 not found
    No Image

    ****

    ﺍﻣﺮﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﺭﻭﺩﯾﺪﻡ ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﺵ
    ﻧﺦ …
    ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ:ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﯾﻪ ﺫﺭﻩ
    ﺍﺑﺮﻭﻫﺎﺗﻮ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﻭﺍﺳﻪ شوﻫﺮﺕ!!!!!!!!!
    ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺧﺎﻧﻢ ﻧﮕﻔﺘﯽ ﮐﺪﻭﻡ
    ﺍﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ میری؟؟؟؟؟؟؟؟

    ****

    ﺍﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ : ﺩﺍﺩاﺵ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﯿﺒﯿﻞ ﻫﺎﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﺪﻟﻰ ﺑﺰﻧﻢ!؟

    ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ : ﻋﺴﯿﺴﻢ! ﺍﺑﺮﻭ ﻫﺎﺕ ﺭﻭ ﻫﺸﺘﻰ براﺩﺭﻡ ﯾﺎ ﺷﯿﻄﻮﻧﻰ؟

    ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ : وﺍﻯ ﻧﺎﻧﺎﺳﺴﺴﺲ! ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺍﻭﻥ ﻓﯿﺴﺖ ﺑﺮﻡ! ﻣﯿﮏ ﺍﭖ ﺧﻠﯿﺠﯽ ﺑﺮﺍﺕ ﺑﺰﻧﻢ ﯾﺎ ﻻﯾﺖ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﻰ؟ 😀 ^_^

    ****
    (بیشتر…)

    قیز قیز
     

    9 سال پیش

    نوشته شده توسط :
    پــیامــک

    نمایش بیشتر
    user_send_photo_psot

    2

    ..*~~~~~~~*..

    دوستش داشتم
    دوستم نداشت، حداقل به اندازه ی من

    ترکم کرد...فراموشم ...

    user_send_photo_psot

    سال نهم
    (اول دبیرستان قدیم)
    ک بودیم
    یه معلم زبان داشتیم بشدت هاپو تشریف داشت و ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
    خدایـــــــــــــــــــا.....
    زندگی ام
    مانند حرف پسر بچه ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    وااااای من ب عشقمممم رسیدم

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    چرا کسی آدرس خانه ام را به راننده‌ی تاکسی نمیدهد؟
    فکر کنم ناآشنا ...

    user_send_photo_psot

     

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    یاﺩﺕ ﻫﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ ...؟؟؟

    ﺍﺳﻢ ﻗﺎﺷﻖ ﺭﺍ ...

    user_send_photo_psot

    [caption id="attachment_846" align="aligncenter" width="300" class=" "] خنگولستان[/caption]

    فرهاد و هوشنگ هر دو بیمار ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    بیماری من چون سبب پرسش او شد

    می میرم از این غم، که ...

    user_send_photo_psot

    ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥

    فروردین : نخود
    گاهی خوشمزه و با نمک گاهی بی مزه بینمک

    ...

    user_send_photo_psot

    oOoOoOoOoOoO

    این چه رازیست
    که هر بهار
    با عزاي دل ما می آید؟
    :)💔

    oOoOoOoOoOoO

    هوشنگ ...

    user_send_photo_psot

    *~*~*~*~*~*~*~*

    ﺩﺭﺩ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺩﯾﺪ
    ﻧﻪ ﮐﻪ ﻧﺸﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺭﻭ ...

    user_send_photo_psot

    همشهری جوان، لیستی حیرت انگیز از اسامی ایرانیان منتشر کرده که صاحبان این اسامی، ...

    user_send_photo_psot

    ♥♥.♥♥♥.♥♥♥

    آبجی میتونم از گوشیت یه زنگ بزنم؟
    میخوام زنگ بزنم بهشت و از ...

    text .
    .
    .
    در حال تکمیل کردن سیستم نمایشی سایت .
    .