عشــــــــــــق
یعنـے
ڪـہ به یوســـــــف
بخورد شلاقـــے
درد تا مغــز سر و
جـــــان
زلــــیخا بـــــدود
❤
ناشناس
عشــــــــــــق
یعنـے
ڪـہ به یوســـــــف
بخورد شلاقـــے
درد تا مغــز سر و
جـــــان
زلــــیخا بـــــدود
❤
ناشناس
ﻳﻪ ﻭَﻗﺘﺎﻳـے ﻫَﺴﺖ
ﻧﻪ ” ﮔﺮِﻳـــــﻪ ﻛَﺮﺩﻥ ” ﺁﺭﻭﻣﺖ ﻣﻴــــ ﻜﻨﻪ
ﻧﻪ ” ﻧـــــــــفـﺲ” ﻋﻤﻴﻖ
ﻧﻪ ” ﻳﻪ ﻟﻴـــــﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺳَــــــــﺮﺩ
ﻧﻪ ﺩٰاﺩ ﺯﺩَﻥ
ﻳﻪ ﻭﻗﺘﺎﻳــــــــے ﻫﺴـــــﺖ ﻛﻪ
ﻓﻘﻂ
نــــیاز داری
یکی
online
شه
منتظر باش
ولی متوقف نباش
تأمل کن
ولی معطل نکن
سر سخت باش
ولی لجباز نباش
شتاب کن ولی
شتابزده عمل نکن
جسور باش
ولی گستاخ نباش
ساده باش
ولیساده لوح نباش
صبور باش
ولی بیخیال نباش
بگو آره نگو حتما
بگو نه نگو هرگز
بگو برات می مونم
ولی نگو برات میمیرم
شبهای بلند بی عبادت چه کنم؟
تن من به گناه کرده عادت چه کنم؟
یاران همه گویند که خدامی بخشد
گیرم که ببخشد، زخجالت چه کنم؟
ناشناس
تمام دلخوشی اش بود… همدم روزها و شب هایش… یک رادیوی قدیمی کوچک که همیشه همراهش بود
اما مدتی می شد که دیگر مثل قبل کار نمی کرد… دیگر صدایش در نمی آمد
اما او رادیو را دوست داشت، دلش نمی خواست جایش را با رادیوی دیگری پر کند
هر بار که خراب می شد آن را پیش بهترین تعمیرکار شهر می برد تا درستش کند، هر چند مثل اولش نمی شد اما دلخوش بود که هنوز صدایی دارد
اما هر بار که تعمیر می شد نهایتا چند هفته کار می کرد و دوباره تعمیر و تعمیر و تعمیر
یک روز صبح مثل همیشه داشت رادیو گوش می کرد که باز هم صدایش قطع شد… دلخوشی تمام این سال هایش حالا تبدیل به یک مشکل بزرگ شده بود، رادیو را برداشت و تکانش داد… تا شاید صدایش در بیاید و درست شود
اما از دست هایش افتاد و همه چیزش پخش زمین شد… تکه هایش را جمع کرد و پیش هر تعمیر کاری که می شناخت برد
دلش قرص بود باز هم مثل همیشه درست می شود اما تعمیر کاری نبود که رادیو را ببیند و نگوید قابل تعمیر نیست
نا امید آن را برداشت و به خانه رفت… مثل همیشه آن را روی طاقچه گذاشت و این بار او گفت تا رادیو بشنود
گاهی در زندگی تمام تلاشت را می کنی تا تنها دلخوشی ات را از دست ندهی… هر بار که خراب می شود به هر قیمتی تعمیرش می کنی تا با او ادامه دهی
اما حقیقت این است بعضی از خرابی ها قابل تعمیر نیست… یک روز می رسد که باید رهایش کنی تا تبدیل به یک مشکل بزرگ نشود
تا خاطرات خوبش خراب نشود… گاهی باید دل کند از چیزی که خراب شده است و امیدی به تعمیرش نیست… می خواهد یک رادیو باشد یا یک احساس
حسین حائریان