جنازه ای را بر راهی می بردند
درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند
پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟
گفت : آدمی
گفت: کجایش می برند؟
گفت: به جایی که نه خوردنی و نه پوشیدنی، نه نان و نه آب، نه هیزم، نه آتش، نه زر، نه سیم، نه بوریا، نه گلیم
گفت : بابا ! مگر به خانه ما می برندش!؟
❇عبید زاکانی❇
هر چه میخواهد دل تنگت بگو