رمان ضرب الاجل اعجوبه | رمان زیبا | رمان ضرب الاجل | رمان جدید | رمان 1399 | تری کی | قسمت اول رمان ضرب الاجل عجوبه
فصل تری کی | قسمت اول | رمان ضرب الاجل عجوبه
سرش بسیار درد میکرد و گویا این نشانه، از ان بود که دیشب سر در بالشت نگذاشته، ولی
سر درد مانع قدم زدنش نشد. همچنان به این میاندیشید که او کیست؟ خنده دار بود
با چنین شهرت، ثروت، القاب و شانزده سال سن، هنوز جوابی برای این سوال نداشت
تنها بود، خودش هم این را میدانست برای سخت ترین مسائل فیزیک راه حلی برای
گشایش انها داشت؛ ولی برای پاسخ این مسئله پایشی نداشت و هر سال مردود میگشت
خستگی بر اندام بی جانش چیره شد و او را مجبور به اطاعت از مغزش میکرد. تاکسی گرفت تا به عمارتش برود
تا به خودش آمد در مقابل عمارت بود و پس از مدتها نگاهی به جزئیات ان انداخت؛
در ورودی شکلاتی رنگ بود اما دستگیره طلایی نظرش را بیشتر جلب کرد. مسیری که برای رفتن به داخل عمارت طی میکرد پر از سنگریزه بود؛ مسیر درست مقابل ساختمان عمارت
دو راه میگشت، گذرگاه سمت راست به عمارت و دیگری به پارکینگ؛ راه داشت
در کنار جاده سنگ ریزهای، پرچینهایی قرار داشت، پشت ان گلهای یاس، محمدی و رز با رنگهای متنوع به چشم میخورد. پشت گلها درختان میوه طوری که انگار گلها را در اغوش گرفتهاند؛ نمای زیبایی ساخته بودند. میوه گردو، آلوچه، زردالو، آلبالو، انار و سیب ثمره هر سال آنها بود
زمانی به همه اینها فکر میکرد که در حال طی کردن پلکان طبقه دوم بود؛ در اتاق را باز نمود و خودش را روی تخت پرتاب کرد
به عکس دخترک بر صفحه نمایش خیره شد؛ فرزند قاتل خانوادهاش بود
با صدایی رسا و جدی لب به سخن گشود
“دختری شانزده ساله به نام هلیا پرستش لقب اعجوبه ایرانی را از رهبر دریافت کرد؛ او با داشتن شغلهای گوناگون در چنین سنی نظیر بازیگری، پزشکی، برترین گیتاریست کشور، متخصص سخت افزار، کاراته کار موفق ایران زمین، جز ده معمار پر درامد تهران و تنها خواننده مجاز پیش فرض خانم کشور است؛ مردم جهان در حیرتند که این دختر چگونه توانسته این شغلها را در پایان شانزده بهار زندگانیاش بدست بیاورد”
امروز سر تیتر تمامی اخبار کشور این بود
عملیات تری کی که همه در جریان آن بودید که با ریاست مرحوم سرگرد فرشید اریافر بود
اونا بزرگترین تهدید برای باند ما بودن که ما خودش و خانوادهاش رو منفجر کردیم اما همین دختر به اصطلاح اعجوبه باقی مانده این خانواده ست. ما باید اخرین ریشه این خانواده، یعنی این دختر رو، بخشکانیم
صدای دست و سوت در سالن پر شد
***
سوار ماشین زمان میشویم و به شش ماه پیش باز میگردیم
***
هلیا از ماشین سپهبد پیاده شد، دسته گل را در دستانش جابهجا کرد و به سمت قبرستان حرکت کرد؛ ارام ارام گام برداشت تا به جایگاه اختصاصی شهدا رسید. به دو قبری که روی آن نامهای فرشید اریا فر و عاطفه باقری خود نمایی میکرد، خیره شد. دسته گل را دو قسمت کرد و بر انها نهاد
مامان! بابا! دلم براتون خیلی تنگ شده. امروز شونزده سالگیم تموم میشه؛ یازده ساله که دیگه نیستین. مامانی دلم برای کلوچههای گردوییات و داد زدن هات تنگ شده؛ دلم برای اذیتهای افشین و راستین یه ذره شده
قطرات اشکش روی قبور ریخت. سرش را به سمت جایگاه ابدی پدرش، برگرداند
بابا! دلم به حال دوتا داداشم میسوزه که حتی جسدشون هم پیدا نشد؛ وقتی به این فکر میکنم که بدنشون توی اتیش ذره ذره سوخته، قامتم به لرزه میوفته
هق هق مجال به او نداد تا سخنش را به اکمال برساند؛ دخترک با لجاجت اشکانش را پس زد
اما من موفق میشم؛ شش ماه دیگه، فقط شش ماه صبر کنید و ببینید که من درست میگم
فاتحهای خواند و صورت خیسش را زدود. به لباسهایش تکانی داد و از جا بلند شد. سوار ماشین پدر خواندهاش شد. به سمت عمارتشان شروع به راندن کرد. از ماشین پیدا شد و آن را در حیاط گذاشت. دستش را روی دستگیره در نهاد؛ لحظهای درنگ کرد، مکثی برای پافشاری و سخنانی که قصد داشت بگوید، اما با جسارت تمام در را گشود
تولد، تولد، تولدت مبارک. مبارک، مبارک، تولدت مبارک. بیا شمعها رو فوت کن تا صد سال زنده باشی! لبت شاد و دلت خوش، تاصد سال زنده باشی
هلیا تبسمی بر لب نشاند و لب به سخن گشود
شیدا جون! این کارها دیگه چیه (؟) من دیگه بزرگ شدم
سپس به سالن پذیرایی خانه نگریست. ناگاه متوجه رقص زیبای بادکنکها و اویزها بر راه پله شد
گویا او، در نجوای نهفته کلامش، ره سپار سرزمین کودکیهایش گشت و شهاب اندیشهاش او را دلتنگ خاطرات دلنواز گذشته نمود که آن، انبوه اندوه را در قلبش سراریز کرد
با مشقت بسیار دل از ان افسون رنگین کند و به اطرافش نگریست
کل عمارت نشان از نشانی ان شمیم شکوفایی داشتند. زیرا همه جا به زیبایی هزار بهار اذین گشته بود و فرش شکوفه بر زمین پهن بود
هلیا با سکوت کلامش حق شناسی بر جای اورد سپس نظر را از رد پای ارامش کند و به میزی که درست در میان فرش شکوفهها قرار گرفته بود؛ انداخت
کیک عظیم سه طبقه جلوه بی کرانی به پلکانش بخشید چندین جعبه زیبا و لطیف، که در حصاری از مخمل پیچیده شده بودند؛ حاکی از حس کردن طعم خوش زندگی، در میان گذر با شتاب ثانیهها روزگار بود
سپس با اشک زلالی که در پلاکانش غوطه ور بود؛ نگاهش را به سیمای پدر و مادر خواندهاش انداخت. گرچه شیدا مجالی به او نداد تا لب از لب باز کند
چی؟ بزرگ (؟) توهنوزم که هنوزه، همون دختر کوچولوی منی! تازه امسال شونزده سالت میشه
هلیا نگاهش را در سالن چرخاند. گویی در ان میان وجود کسی کم بود، دیدگان هلیا همانند رقص قلم بر کاغذ، به هرسویی از عمارت چشم میانداخت تا انان را بیابد
شاید منتظر سرهنگ و همسرش بود
سرهنگ، سپهبد (پدر خوانده هلیا) و پدر هلیا دوستانی دیرینه بودند. هلیا با به یاد اوردن نام همسر سرهنگ، تبسم دل نشینی بر لب نشاند
بنفشه؛ اسمی دلربا برای بانوی رافت بود که همچو تولد اطلسی در میان کهکشانها، نشاط را با نقاشیهای چیره دستش به همگان هدیه میکرد
و شیدا نام مادری بود که بی انکه مادرش باشد، مادری را در حقش تمام کرده بود. سپهبد از سر سخاوت هلیا را که فرزند دوست صمیمیاش بود؛ به فرزند خواندگی قبول گرفت و هیچگاه نگذاشت دخترکش، نبود پدر را احساس کند
درگیر پرونده جدید شدن
هلیا تبسمی از سر اسودگی مهمان سیمایش کرد
خوب، بیا شمعها رو فوت کن
زیر لب آرزویی کرد سپس شمعهای شانزده سالگیاش را به کام خاموشی برد
پس هدیهام چی؟
سپهبد دست در جیب کتش کرد و بسته کوچک کادوپیچی را دراورد. هلیا بی صبرانه کاغذ کادو را باز نمود. سپهبد تبسمی بر اشتیاق دخترکش زد و لب به سخن گشود
سوییچ بی ام وی داخل حیاط مبارکت باشه
هلیا برای دقایقی از حیرت ماتش برد سپس نگاهاش را به شیدا دوخت. شیدا سری به نشانه تاکید تکان داد. او از خرسندی، اشک در چشمانش جمع گشته بود؛ ناگاه به خود آمد. شادی کنان پدرخواندهاش را دراغوش گرفت. سپهبد دستانش را به دور دخترک مغرورش، انداخت و پدرانه او را در آغوش فشرد
شیدا که از دور شاهد خوشی سپهبد در کنار هلیا بود؛ صدایش را با لحن شوخی بلند کرد
باشه دیگه، فقط هدیه طرفو باز میکنی؟ هعیی به قول معروف _ بشکنه این دست که نمک نداره
هلیا دل از سپهبد کند و دل به شیدا سپرد سپس به سمتش گام برداشت و تبسمی بر لب نهاد. دست در شانه شیدا گذاشت و بوسهای بر صورت مادر خواندهاش نشاند
ناراحت نشو؛ شیدا جونم
سپس هدیه او را از روی میز برداشت و ربان را از دور پاکت باز کرد. بی درنگ منتظر بود بداند مادر خوانده خوش ذوقش، چه برایش به ارمغان اورده. ناگهان ده بلیط باشگاه اسب سواری ممتازان چشمش را گرفت. آن باشگاه یکی از بهترینهای ایران بود؛ باچهرهای شگفت زده و ادابدان دهان به سخن گشود
واقعا ممنونم، اما مشکل اینجاست که من اسب سواری بلد نیستم؛ حالا این به کنار؛ این همه بلیط! یکی نه، دوتا نه، ده تا!
شیدا حق به جانب از خویشتن دفاع نمود
توکه این همه چیز بلدی، اینم یادبگیر، در ضمن اینجوری میتونی دوستهاتم با خودت ببری
.. اما من که دوستی…
سرش را پایین انداخت و جملهاش را نیمه تمام گذاشت. دقایقی سکوت حکم فرما شد. سپهبد قیافهای متفکرانه به خود گرفت و رو به هلیا نمود
…هنوز مطمئنی؟ که میخوای ……
هلیا عجولانه سربحث را در چنگال خویش گرفت
اره؛ به عمرم انقدر مطمئن نبودم
دیگه از این به بعد هرگز نمیتونی ازادانه به خرید یا قدم زدن بری تو الان هم هیچ دوستی نداری(؟) نظرت چیه قبلش چندتا دوست پیدا کنی؟
کی گفته من هیچ دوستی ندارم؟ پس ارغوان، سنا، لُنا، شیوا و فاطمه شلغمن؟
عجب دوستایی که شش ساله نه تو زنگ زدی نه اونا، خدایا شکرت! که نمردیمو معنی دوستی رو هم فهمیدیم
شیدا، شهامت مداخله در بحث انها را نداشت ولی دیگر طاقتش طاق شد
وای! وای! بس کنید با هردوتاتونم؛ ایلیا، هلیا قول میده رابطه دوستی رو دوباره برقرار کنه و هلیا، ایلیا قول میده کارها رو تموم کنه؛ هردوتاتون موافق اید مگه نه؟
اجبارا هر دو بلهای گفتند. سپهبد کلافه شده بود
هلیا خوب میدانست که وقتی او دستش را با کلافگی بین موهایش میکشد خبر از عصبی بودنش را میدهد. اما هرگز نمایان نمیکرد که نگران تک دخترش است
شیدا باز به نجات انان شتافت و هردو را از منجلاب بیتفاوتی بیرون کشید
ما یه خانوادهایم؛ خانواده یعنی پشت هم و مراقب هم بودن، در هر شرایطی
از هم حمایت کردن. شاید از حرفایی که بهم بزنیم، برنجیم. اما بازم ته دلمون اون عشق،
اون عنصر حمایت وجود داره
خانواده به این معنی نیست که کردارمون شبیه هم بشه، به این معناست که زندگی بدون اون فرد یه چیزی کم داره که باعث اشفتگی میشه، ممکنه در مقابل هم تظاهر به نفرت کنیم اما تو قلبمون میدونیم که این یه دروغ بزرگه؛ درکل همین احساس حمایت و دوست داشتن ما رو بهم وصل میکنه و حس پریشانی برای همه اعضا ایجاد میکنه
جو مدتی ارام شد؛ سپهبد تاب نیاورد و از هلیا پرسید
میخوای بعد معرفی چی کار کنی؟
میخوام پرونده تری کی رو از حالت مختومه در بیارم
تری کی؟ مگه اونا نمردن؟
نه؛ همش یه صحنه سازی مضحک بود
…وایسا؛ ببینم تری کی همونایی نبودن که عاطفه جون و سرگرد رو…….
سپهبد نگذاشت که شیدا صحبتش را ادامه دهد؛ زیرا میدانست این سخنان به یک زخم تازه التیام یافته، نمک میپاشد.
اره
سکوت بود؛ که فضا را سنگینتر میکرد. اشکها در چشمان بشاش شیدا شروع به جوشش کردند
دنبال انتقام هستی هلیا؟ اوایل که حرفشو میزدی؛ فکر می کردم یه بازی کودکانه باشه که بعد یه مدت فراموشش میکنی؟ اما کنون؟
هلیا دیگر توان تحمل این فضا را نداشت
من میرم زیرزمین، دنبال دفتر تلفنم تا بتونم به دوستام زنگ بزنم
جمع سنگین خانه را پشت سر انداختنش، نشانه پافشاری بر تصمیمش بود، دقیقا چیزی که سپهبد را به وحشت میانداخت
شیدا زمزمه کرد: اگه هلیا میدونه که اونا زندهاند؛ یعنی اونا هم میدونن که هلیا زنده ست
اگه هم ندونن، شش ماه بعد که هلیا به عنوان اعجوبه ایرانی معرفی بشه، می فهمن شیدا و ایلیا نگران قضیه انتقام هلیا بودند. رویدادی که ریشه در گذشته و شاخسارانش در اینده بود. امکان داشت هلیا جوان را به کام مرگ ببرد
هرچند برای او هیچ چیز مهم نبود
4 سال پیش
دوست هزیزم لطفا محترمانه و دوستانه نظردهید .
😘😍 باتشکر و بوس فراوان 😘😍
آیا این پست از نظر محتوایی مشکل دارد ؟؟
چ شخصیت بیش از حد خیالییی ای
4 سال پیش
چ شخصیت بیش از حد خیالییی ای
سلام
یه ذره بیشتر بخونی
نظرت کلا عوض میشه
4 سال پیش
قوه تخیل عالی دارید،بسیار رمان خوبیه
4 سال پیش
چ شخصیت بیش از حد خیالییی ای
یه مقداری به نظره منم زیاده روی کردی
خیلی چیاش منطقی نیست
4 سال پیش
قوه تخیل عالی دارید،بسیار رمان خوبیه
ممنون💝
نظر لطف شماست
4 سال پیش
سلام
یه ذره بیشتر بخونی
نظرت کلا عوض میشه
آخه راسیاتش خیلی خیالیه
ی دختر 16ساله با این همه توانایی
4 سال پیش
یه مقداری به نظره منم زیاده روی کردی
خیلی چیاش منطقی نیست
گر صبر کنی
ز غوره حوا سازد
4 سال پیش
گر صبر کنی
ز غوره حوا سازد
ز قوره حوا میسازیممم
4 سال پیش
آخه راسیاتش خیلی خیالیه
ی دختر 16ساله با این همه توانایی
دخترررررر دایی بیا ببینمت
همچین انگار رو فرم نیستی
روزگارت چه رنگیه ؟
4 سال پیش
دخترررررر دایی بیا ببینمت
همچین انگار رو فرم نیستی
روزگارت چه رنگیه ؟
نه رو فرم نیستم
فردا آزمون دارم ب بودجه نرسیدم
درس نمیخونم
بعضی وقتا استرس میگیرم
از تبعیض جنسیتی ناراحتم
خیلی وقته کتاب نخوندم فیلم ندیدم
از معلم ریاضیمون متنفرم
همین
یهوو منفجر شدم
4 سال پیش
ز قوره حوا میسازیممم
اره
موافقم
خیلی ها سرش کمک کردن
4 سال پیش
نه رو فرم نیستم
فردا آزمون دارم ب بودجه نرسیدم
درس نمیخونم
بعضی وقتا استرس میگیرم
از تبعیض جنسیتی ناراحتم
خیلی وقته کتاب نخوندم فیلم ندیدم
از معلم ریاضیمون متنفرم
همین
یهوو منفجر شدم
دلم میخواد روزگار زرد باشه ولی نیی
4 سال پیش
آخه راسیاتش خیلی خیالیه
ی دختر 16ساله با این همه توانایی
اوهوم
4 سال پیش
اوهوم
الان نمیشه در مورد موضوع رمان نظری داد فکر کنم بعد دو سه فصل بیشتر میشه در موردش بحث کرد.
فقط می شه غلطه شه به تنهایی معنی نداره پس چسبیده نوشته میشه
4 سال پیش
زینب خوشمان آمد
آفرین فرزندم
چیز تاثیر گذاریه خداوکیلی
الان من حسودیم زد بالا
حس یادگیریم بالا زد
4 سال پیش
زینب خوشمان آمد
آفرین فرزندم
چیز تاثیر گذاریه خداوکیلی
الان من حسودیم زد بالا
حس یادگیریم بالا زد
از کجاش؟
4 سال پیش
وقتی بری تو عمق داستانت معلومه خیلی جالبه،ازالان یکی از فناشم
راجب اینکه میگن تخیلیم هست خب طبیعیه رمان اسمش روشه یعنی از تخیلات میاد،موفق باشی آجی
فایتینگ
4 سال پیش
وقتی بری تو عمق داستانت معلومه خیلی جالبه،ازالان یکی از فناشم
راجب اینکه میگن تخیلیم هست خب طبیعیه رمان اسمش روشه یعنی از تخیلات میاد،موفق باشی آجی
فایتینگ
سلام عزیزم
مرسی از نظر خوبت
باعث دل گرمی منه که رمانم مورد پسندته
راستش درباره تخیلی بودن رمان حرفی نمی زنم
تا زمانش برسه
4 سال پیش
اقا سمپاش نمیشه بدبخت تبلتم این چندروز تا تونستم ازش کار کشیدم هنگ کرده فردا بهش استراحت میدم درست بشه😂 خوب چی کنم الان سمپاش سریع بگو که می خوام رمانو اپ کنم
4 سال پیش
اقا سمپاش نمیشه بدبخت تبلتم این چندروز تا تونستم ازش کار کشیدم هنگ کرده فردا بهش استراحت میدم درست بشه😂 خوب چی کنم الان سمپاش سریع بگو که می خوام رمانو اپ کنم
آقا زد
راهی نداره. پس خودت یه دور کامل بخون و بعد آپلود کن. انشا الله که خوبه
4 سال پیش
سلام عزیزم
مرسی از نظر خوبت
باعث دل گرمی منه که رمانم مورد پسندته
راستش درباره تخیلی بودن رمان حرفی نمی زنم
تا زمانش برسه
اوکی
میگم تری کی چیه؟
معنی خاصتی داره؟
4 سال پیش
جان! من
4 سال پیش
قوه تخیل عالی دارید،بسیار رمان خوبیه
سپاس از شما
تخیل قصر دنیای من است
خوندم نظرتون باعث دل گرمی من هست
4 سال پیش
آقا زد
راهی نداره. پس خودت یه دور کامل بخون و بعد آپلود کن. انشا الله که خوبه
این شیخخخ کجااااستتتت
بیااااا کارت داااارمممممممممممممم
4 سال پیش
آقا زد
راهی نداره. پس خودت یه دور کامل بخون و بعد آپلود کن. انشا الله که خوبه
سلامم
4 سال پیش
آقا زد
راهی نداره. پس خودت یه دور کامل بخون و بعد آپلود کن. انشا الله که خوبه
* خنگولستان شما قدیمی است ،لطفا آن را بروز رسانی کنید *
4 سال پیش
سلااااممممم بچوها میدونیدددد چقد دلم تنگیده براتوونننننن وقت نمیکنم بیامممممم خیلی وقت بود نیومده بودممممم پیشتونننن😭😭😭😍😍😍😍😍
4 سال پیش
سلااااممممم بچوها میدونیدددد چقد دلم تنگیده براتوونننننن وقت نمیکنم بیامممممم خیلی وقت بود نیومده بودممممم پیشتونننن😭😭😭😍😍😍😍😍
تو کم میایی دیگه. حتما از ما سیر شدی
4 سال پیش
نههههه وقتتتت همینحوریشم کم میارم سر ی مسائلی حالا درس و اینا به کنار
4 سال پیش
تو کم میایی دیگه. حتما از ما سیر شدی
سلام خوبی
میگم شیخ کجاست نمیاد کارش داشتم
4 سال پیش
سمپااااااشششششش بیا کمکمککک
4 سال پیش
نازی لینک رو برات می فرستم
4 سال پیش
اوکی
میگم تری کی چیه؟
معنی خاصتی داره؟
این کامنتت از قبلیه منو، بیشتر خوشحال کرد
چون نشون میدی یکی از تله هام در فصل یک
درست کار کرده
4 سال پیش
سلام ⚽ا
4 سال پیش
خو زد
منظورت مگه از تری کی
همون
3K
مگه نیست؟؟؟
4 سال پیش
بر اون تایید کننده ملعون یا عاقل سلام
4 سال پیش
بع
حس هفتمم میگفت شمایی هااااا
سلام
4 سال پیش
خوابم میااااد
4 سال پیش
زد
لینکو کجا فرستادی؟؟؟؟
4 سال پیش
بابا دیشب بچه پایینیمون دوباره داشت جیغ جیغ میکرد تا دو
دو نصف شب تا سه بابام داشت با مامانم حرف میزد
من تازه سه و نیم خوابیدم
هفت خود به خود بیدار شدم
4 سال پیش
با این اوصاف شما از من انتظار نخوابیدن داری؟؟؟
4 سال پیش
خب سمپاش هم که رفت
منم برم
خدافسسسسس عشقا
4 سال پیش
خداییش نمیدونی خودت کجا اومدی؟؟؟
4 سال پیش
سلام ⚽ا
سلام خووووشگلا چطورید ؟
سگ سیبیل بیگو حواسم هست هر کاری داری بیگو میرم میبینم کامنتاره
4 سال پیش
سلام خووووشگلا چطورید ؟
سگ سیبیل بیگو حواسم هست هر کاری داری بیگو میرم میبینم کامنتاره
سالامممممممممممممم به همه حال و احوال
4 سال پیش
سلام خووووشگلا چطورید ؟
سگ سیبیل بیگو حواسم هست هر کاری داری بیگو میرم میبینم کامنتاره
کسی نیست خر پر نمیزنه
4 سال پیش
ژلام شلام سلام
4 سال پیش
بر اون تایید کننده ملعون یا عاقل سلام
سلام
4 سال پیش
خوابم میااااد
الان مگه وقته خوابه؟
4 سال پیش
عالی بود 👍🏻
4 سال پیش
خداییش نمیدونی خودت کجا اومدی؟؟؟
سلام دایی تو الان باس خواب باشی
4 سال پیش
سلام دایی اصخر!
خدایی دیگه من خرس که نیستم تا اون موقع بکپم!!!
4 سال پیش
asan_ghahram
4 سال پیش
سلام دایی تو الان باس خواب باشی
کجایی شیخ
4 سال پیش
چه عجب یه ملعونی زیرابی هست...
4 سال پیش
کجایی شیخ
چ کنم
4 سال پیش
کجایی شیخ
سلام خوشگلا اینجام دارم فحش میدم به مخابرات
4 سال پیش
چه عجب یه ملعونی زیرابی هست...
وا
4 سال پیش
چه عجب یه ملعونی زیرابی هست...
سلام کاکول سیاه چطوری ؟
4 سال پیش
سلام خوشگلا اینجام دارم فحش میدم به مخابرات
چرا
4 سال پیش
چرا
باوا اینترنتشون ریده داغونن
4 سال پیش
بیا چندتا فحش خاکبرسری یادت بدم دلت خنک بشه👿
4 سال پیش
باوا اینترنتشون ریده داغونن
ریده با ر سه نقطه ریده
4 سال پیش
بیا چندتا فحش خاکبرسری یادت بدم دلت خنک بشه👿
اس
4 سال پیش
ریده با ر سه نقطه ریده
با ژ ریده ؟
4 سال پیش
با ژ ریده ؟
یسسسسس
4 سال پیش
با ژ ریده ؟
💩💩💩💩💩
4 سال پیش
سلام بر شیخ کثیف...خوبی...یه کلیپ صوتی خیلی ضایع برا ده سال قبل پیدا کردم..برا ده تا فرستادمش..سه تاش بی هوا تو جمع گذاشتنش و الان فتنه چاق شده..امروز خبیث ابن خبیث شده بیدم...
4 سال پیش
با ژ ریده ؟
4 سال پیش
با ژ ریده ؟
شیخخخخخخخخ
4 سال پیش
سلام بر شیخ کثیف...خوبی...یه کلیپ صوتی خیلی ضایع برا ده سال قبل پیدا کردم..برا ده تا فرستادمش..سه تاش بی هوا تو جمع گذاشتنش و الان فتنه چاق شده..امروز خبیث ابن خبیث شده بیدم...
عا کلیپ صداها باحالن پره خاطره اند من ویسامو گوش میکنم عنم میگیره گاهی
4 سال پیش
شیخخخخخخخخ
بگو فاطمه
4 سال پیش
بگو فاطمه
حوصلم سریدع ریده
4 سال پیش
حوصلم سریدع ریده
اَیول رو سره که ریده ؟
4 سال پیش
اَیول رو سره که ریده ؟
نمدنم هر جا برسه میرینه
4 سال پیش
خوبیش یه چی دیگه س شیخو
4 سال پیش
من که بفرستم ملت فکر میکنن چی فرستادم...😂..میزارن گوش کنن فیض ببرن...بعد ریده میشه به هیکلشون...درسته ضایع میشم ولی ارزششو داره...
4 سال پیش
گمونم شیخ فحش مخابرات داد،الان دست به یقه شدن شیخ به ... رفت...😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
4 سال پیش
گمونم شیخ فحش مخابرات داد،الان دست به یقه شدن شیخ به ... رفت...😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
نه درگیرم باشون
4 سال پیش
من که بفرستم ملت فکر میکنن چی فرستادم...😂..میزارن گوش کنن فیض ببرن...بعد ریده میشه به هیکلشون...درسته ضایع میشم ولی ارزششو داره...
بفرستوش کاکولی ببینوم چنه ؟
4 سال پیش
اینجا شیخ امکان ارسال صوت و تصویر نیست جیگر...
4 سال پیش
اینجا شیخ امکان ارسال صوت و تصویر نیست جیگر...
اوع راست میگوزی
4 سال پیش
ما بریم دنبال ادامه خباثتمون...فعلنتون
4 سال پیش
ما بریم دنبال ادامه خباثتمون...فعلنتون
فعلنت کاکولی مواظب خوت و ستاریا باش
4 سال پیش
اوع راست میگوزی
شییییییخ
4 سال پیش
اوع راست میگوزی
شششششششیییییخخخخخخخ
4 سال پیش
شییییییخ
بله
4 سال پیش
اوع راست میگوزی
شیخ پیش الدین
4 سال پیش
اوع راست میگوزی
شیخ پشم الدین
4 سال پیش
شییییییخ
مرگ
4 سال پیش
شیخ پشم الدین
مله ؟
4 سال پیش
مرگ
4 سال پیش
مله ؟
شیخ فردا امتحان ریاضی موجود
4 سال پیش
4 سال پیش
شیخ فردا امتحان ریاضی موجود
بشین پای امتحانت ما همیشه هستیم
4 سال پیش
مردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
4 سال پیش
بشین پای امتحانت ما همیشه هستیم
😯😒😐😑
4 سال پیش
بشین پای امتحانت ما همیشه هستیم
من ندارم رفیقم داره
4 سال پیش
من ندارم رفیقم داره
اها
خو بیتر الان حال میده حرصشون داد
4 سال پیش
اها
خو بیتر الان حال میده حرصشون داد
فاطمه من باس بشینم یکم کد بزنم و کم کم ابدیت کنم خنگولستانو
4 سال پیش
این رفیقی که من دارم حرصش نمیدم گناه داره عشقولی
4 سال پیش
اوکی برو فعلا
4 سال پیش
اوکی برو فعلا
فعلنت فاطمه ریزو
4 سال پیش
😀😁ریزو
4 سال پیش
ژان ژان
4 سال پیش
سلام
4 سال پیش
سلام
4 سال پیش
ژلام شلام سلام
سلام
شیخ کی هستی؟
4 سال پیش
فاطمه من باس بشینم یکم کد بزنم و کم کم ابدیت کنم خنگولستانو
شیخ قبل آپدیت به حرفم گوش کن بعد.
یه پیشنهادی دارم
4 سال پیش
سلامم
4 سال پیش
هلووو
4 سال پیش
سلاممم
4 سال پیش
کسی نیس
4 سال پیش
اوهوم که کسی میست👎😉
4 سال پیش
اوهوم که کسی میست👎😉
سلام نیوشا
4 سال پیش
سلام نیوشا
شیخ اگه هستی بیا رو آب
4 سال پیش
شیخ اگه هستی بیا رو آب
سلام سمپاشو خواب بودم
4 سال پیش
سلام سمپاشو خواب بودم
آبدیت آنچنانی نمیدیم برا برنامه قراره سایتو ابیت کنم
4 سال پیش
سلام(:
4 سال پیش
سلام(:
سلام ریحانَ خانِم
4 سال پیش
تا حالا اینجوری چت نکرده بودم