*~*****◄►******~*
فرمانده های گردان گوش تا گوش نشسته بودند
آمد تو، همه مان بلند شدیم. سرخ شد، گفت
بلند نشید جلوی پای من
گفتیم
حاجی ! خواهش می کنیم. اختیار داری. بفرمایید بالا
باز جلسه بود. ایستاده بود برون سنگر، می گفت
نمی آم. شماها بلند می شید
قول دادیم بلند نشویم

یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 57

*~*****◄►******~*
گفت
امشب من این جا بخوابم ؟

گفتم
بخواب. ولی پتو نداریم
یک برزنت گوشه ی سنگر بود. گفت
اون مال کیه ؟
گفتم
مال هیشکی. بردار بخواب

همان را برداشت کشید رویش. دم در خوابید
صبح فردا، سر نماز، بچه ها بهش می گفتند

حاج حسین شما جلو بایستید

یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید خرازی، ص 74