user_send_photo_psot

oOoOoOoOoOoO

قدیمی ها میگن مادر خونه مثل نخ تسبیح می مونه

بودنش باعث میشه تمام دونه ها کنار هم جمع بشن… تسبیح که توی دست حرکت میکنه دونه ها میچرخن و با تکونشون یه فاصله ای از هم میگیرن ولی باز می یان کنار هم… اصلا نمی تونن نیان

یه مادری رو می شناسم که روز تولد دخترش، صبح زود به دامادش زنگ میزنه که تولد زنتو تبریک بگو

همه از این مادرا میشناسن… از اونا که به بهونه اینکه حالشون بده خواهر برادرای قهر رو میکشونن کنار هم تا با هم چشم تو چشم بشن و یادشون بره… الکی از قول عروس و داماد به بابای خونه چیزای خوب میگن که دلش صاف بشه از اشتباه فلان روزشون

شبا یه چایی خوشرنگ میبرن و کنار بابا میشینن و لا به لای حرفای به نظر روزمره شون خوبی های دامادشون رو که بابا ازش دلگیره رو پررنگ و پررنگتر میکنن… شب که صبح میشه یهو بابا به صورت کاملا غیراداری تو جواب سلام دومادش لبخند میزنه و میگه چطوری پسرم

شاید این نخ تسبیح بودن مادرا ذاتی باشه… شایدم نه اکتسابیه و از مادراشون یاد گرفتن… چون خوب و دقیق بلدن کی شام درست کنن و به همه زنگ بزنن… کی سرشون درد بگیره… هدیه چی بخرن…. عیدی به کی چقدر بدن… چایی رو چقدر داغ بریزن تا وقت بشه دل بابای خونه رو صاف کنن از دلگیری ها… روسری عروس رو کی و کجا سرشون کنن
کلیداشونو کی گم کنن و سرزده برن خونه دخترشون

زمان که میگذره این نخ های تسبیح نازک و نازکتر میشن. اگه نباشن خیلی سخته کنار هم نگه داشتن این دونه های ریز… خیلی… خیلی

oOoOoOoOoOoO

فاطمه شاهبگلو