انگار که سالهاست میگذرد از آخرین باری که نفست را در آغوش کشیدم
شایدم نه انگار که همین دیروز عشقت را به من هدیه دادی
میبینی ؟ چه اندک حس میکنم نبودنت را
شاید باور ندارم که از زندگیم رفته ای
این روزها تمام چیزهایی که مرا به رویایت می برد در کنار من است
حتی همان عطری که همیشه به گلویت میزدی اما وجود تو انگار حتی عطر را هم خوشبو تر می کرد
شب هایم را با فکر به آغوشت آغوش گرم و امن تو به خواب که نه
به رویایی شیرین فرو می روم
تو شب هایت را چگونه می گذرانی ؟گفته بودی بدون شنیدن صدایم به خواب نمی روی
تو هم صدای مرا که در گوشت نجوا های عاشقانه می خوانم تجسم می کنی ؟
یا نه صدایی دیگر برایت نجوا می کند عاشقانه های مرا
جانان من برگرد دلی هر روز از روز قبل دلتنگ تر می شود
نویسنده : مریم امین
خودم
7 سال پیش
آفرین مریم گلی خعلی فشنگ نوشتی
7 سال پیش
بلقیس اگه به گوشی میشه بگی وقتی تو بخش ارسال میرم صفحه که مینوشتم پستو اومده پایین چیکا کنم درست شه
یه بار شیخ گفتا یادم رفت
7 سال پیش
قشنگ بوووود مریم جونی
هر چه میخواهد دل تنگت بگو