سلام بازم خاطره سر دخی خالمه
اقا پسر خالمون یه مرغ عشق داره
خیـــلی خوشگله
یه روز رفتیم خونشون به پسر خالم گفتم
مرغ عشق تون بچه نمی یاره ؟
ـ نمی دونم بیا نگاه کنیم
اقا می ره مرغ عشق رو میاره
هی شکمش رو دست می زنه اون بیچاره هی فریاد میکنه
ـ فاطمه (من)فک کنم داره بچه میاره
اقا پسر خالی ما هی انگشت زد به شکمش
اونم هی فریاد
یهو یه چیزی پرید سره لباسش
(رفته بودم پارچه بیارم من )
ـ فاااااطمهههه بچه اومدش
منم با سرعت اومدم که خوردم تو دیوار
مثل عن پخش زمین شدم
هیچی دیگه تا رسیدم پیشش
دیدم مرغ عشق ریده به لباسه سفیدش
یهو دخی خالی ما اومد
دستشو گذاشت رو چشماش هی سرشو تکون داد
بعدش یهوووو گفت
ـ اخه اوسکل ها اون پسره چطوری میخواد بچه بیاره خاک تو سرتون
7 سال پیش
خخخخخ
مرسی باحال بوووود
ولی میتونست باحال ترم باشه
7 سال پیش
منتظرخاطره ی بعدی هستم
7 سال پیش
خخخخخخ لایک داره
7 سال پیش
خخخخخخ بیگ لایک
7 سال پیش
منتظرخاطره ی بعدی هستم
چشب
3 سال پیش
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
هر چه میخواهد دل تنگت بگو