ازدواج : قمار زندگی است ودرقمار برد باکسی است که بیشتر تقلب کند

چشم : عضوی که چشم چرانها با آن ارتزاق میکنند

دست : عضوی که درسینما بند نمیشود

ایده آل : شوهری که نتواند با زنش به همان دقت وملایمتی که درمورد تازه اش دارد رفتار کند

زوج ایده آل : شوهر کر و زن لال

ادب : یعنی کمک به یک خانم زیبا درعبور از خیابان حتی اگر به کمک نیاز نداشته باشد

اوراقچی : تنها موجودی که زن هارا بهترین رانندگان دنیا میداند

الکل : مایع گرانبهایی که همه چیز را محفوذ نگاه میدارد مگر اسرار را

خسیس : کسی که وقتی خونه اش آتش میگیرد برای اینکه پول تلفن ندهد تا اداره آتش بدود

خوش بین : مردی که تصور کند وقتی زنی پای تلفن خداحافظی کند تلفن را خواهد گذاشت

سوء ظن : سعی در دانستن چیزی که بعدا انسان آرزو میکند ای کاش آن را نمیدانست

رفیق : کسی که همیشه به شما مغروض است

عشق : دردسری که برای فراموش کردن آن باید تازه تری پیدا کرد

سرخ پوست : مرد خوشبختی که وقتی زنش اورا میبوسد صورتش ماتیکی نمیشود

مرد مجرد : کسی که هنوز عیوبی دارد که خود نمیداند

معجزه : دختری که زنگ آخر جیم شود و به سینما نرود

موش :خانم هایی که نصفه شب به جیب شوهرشان شبیخون میزنند

هالو : شوهری که دستکش ظرفشویی را بجای اندازه ی دست خودش اندازه دست خانم بخرد

دوستتون دارم
   

خواب دیدم قیامت شده است
هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته وبر سر هر چاله نگهبانی گرز به دست گمارده بودند
الا چاله ی ایرانیان
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم

عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند؟

گفت
میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم درچاهیم یا چاله
خواستم بپرسم اگر باشد درمیان ما کسی که بداند وعزم بالا رفتن کند
نپرسیده گفت
گر کسی از ما فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به ته چاله باز گردانیم

زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون بنشستند، کم تر از آن خورد که ارادت

او بود و چون به نماز برخاستند،بیشتر از آن کرد که عادت او، تا ظن صلاح درحق او زیادت کنند

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

کاین ره که تو می روی به ترکستان است

چون به مقام خویش باز آمد سفره خواست تا تناولی کند

پسری داشت صاحب فراست گفت
ای پدر باری به دعوت سلطان به طعام نخوردی ؟

گفت: درنظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید

گفت : نماز راهم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید

گلستان سعدی